آسيبشناسي تاريخ فلسفههاي بومي در حوزه اسلامي(6)
پورحسن: ساحتهاي مختلف انديشه فلاسفه را به بحث و نقد بگذاريم
قاسم پورحسن، مدرس و نويسنده فلسفه اسلامي، گفت: تاريخ فلسفههايي كه مسلمانان نوشتهاند، صبغه گزارشي دارند. ما براي خلق آثار تحليلي در اين حوزه، راهي طولاني در پيش داريم. استادان فلسفه بايد ساحتهاي مختلف انديشه فلاسفه را به بحث و نقد بگذارند تا ثمره آن را بتوان در تاريخ فلسفههاي تحليلي به كار گرفت.-
وي افزود: شايد اين كتابها به لحاظ ارايه گزارشي از زندگي فلاسفه و آراي آنان مفيد باشند اما نكته مهم درباره اين آثار، اين است كه هيچ يك از آنها رويكرد تحليلي به فلسفه ندارند. به همين دليل، نميتوان با مطالعه اين آثار، تاثير شرايط اجتماعي و سياسي بر تفكرات فلاسفه و همچنين علل شكلگيري انديشههاي و گرايشهاي آنان را دريافت.
پورحسن ادامه داد: اين آثار، تنها گزارشهايي تاريخياند و تحليلي از جهتگيريهاي مهم و تاثيرگذار فلاسفه اسلامي ارايه نميكنند. براي نمونه، در اين آثار به چرايي جدا شدن فلاسفه اسلامي از تفكر يوناني و نقد آن توسط فلاسفهاي مانند سهروردي اشارهاي نشده است. بسياري از آراي فارابي و ابنسينا را بايد بر اساس انديشههاي ايراني و شيعي و باطني تفسير كرد، در حالي كه در هيچ يك از تاريخ فلسفههايي كه مسلمانان نوشتهاند، به اين نكات اشارهاي نشده است.
وي كتاب سه جلدي «ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام» ابراهيميديناني را تا اندازهاي برخوردار از رويكرد تحليلي دانست و گفت: اين كتاب بيش از هر چيز، انديشهها را تحليل ميكند و كمتر به چگونگي شكلگيري انديشهها و تاثير شراط اجتماعي و سياسي بر فلاسفه ميپردازد. بخش نخست كتاب «ما و تاريخ فلسفه اسلامي» داورياردكاني نيز رويكرد تحليلي به اين سنت فلسفي دارد. با اين تفاسير، ميبينيم كه هنوز مباحث مهم تحليلي فلسفه اسلامي دست نخوردهاند.
وي درباره چرايي نبود رويكرد تحليلي در تاريخنويسي فسلفه اسلامي گفت: تاريخ فلسفههايي كه مسلمانان مينويسند، اساسا از صبغه و روش گزارشي برخوردارند. نوشتن تاريخ فلسفههاي تحليلي به پيشزمينههايي نياز دارد. براي نمونه، بايد كتابهاي متعددي را درباره ابعاد مختلف انديشه هر فيلسوف بنويسيم. بايد بتوانيم وجوه مختلف انديشه ابنسينا را در 10 كتاب مستقل بررسي كنيم. شايد نتوانيم در تاريخ فلسفهها چنين كاري را انجام دهيم اما نوشتن چنين آثاري، پشتوانهاي قوي براي اين آثار قلمداد ميشوند.
پورحسن سپس توضيحاتي درباره كاركرد نگاه بومي به فلسفه اسلامي ارايه داد و گفت: بومي كردن به اين معناست كه دريابيم انديشه فلاسفه پيشين به چه كار تمدن امروز ايران ميآيد. براي مثال، در اين رويكرد ميتوان به چرايي و چگونگي حمايت سهروردي از انديشه ايراني و شيعي بپردازيم. اگر بخواهيم در تمدن ايراني امروز دست به احياي فلسفه بزنيم، عناصر عقلانيت فارابي و ابنسينا ميتواند در زندگي معاصرمان كمكمان كند.
مدرس و نويسنده فلسفه اسلامي تاريخ فسلفههاي اسلامي نوشته شده توسط متشرقان را لزوما تنها منابع مورد استفاده پژوهشگران ندانست و گفت: قبول ندارم كه فهم ما مسلمانان از فلسفه اسلامي همان فهم مستشرقان از اين فلسفه است، بلكه ما فهم خودمان را از فلسفه داريم.
وي درباره تفاوت عمده تاريخ فلسفههاي مستشرقان و مسلمانان گفت: مستشرقان، فلاسفه اسلامي را پيروان محض فلسفه يونان ميدانند كه هيچ ابتكاري از خودشان ندارند. آنان نوآوريهاي فيسلوفان مسلمان را نيز داراي خاستگاههاي يوناني ميدانند. در واقع، آنان اصالت ابداع در فلسفه اسلامي را قبول ندارند و اهميت تفكر شيعي در اين فلسفه را نديده ميگيرند. مستشرقان همچنين فلسفه اسلامي را فلسفه عربي مينامند، در حالي كه ايرانيان بيش از همه بار اين فلسفه را به دوش كشيدند.
نظر شما