آخرین دوره جایزه اورنج دیشب برگزار شد و از میان 6 رمانی که به بخش نهایی راه یافته بودند، رمان «ترانه آشیل» به عنوان برنده 2012 این جایزه انتخاب شد.-
«بلوز دو رگه» نوشته اسی ادوگلیان
ماجرای این رمان در دو مقطع سال هاي 1992 و 1939-1940 با روایت هاي مختلفی بیان می شود. شخصيت هاي اصلي داستان سه مردند كه در وايمار آلمان همديگر راملاقات، و با هم در يك گروه موسيقي كار مي كردند. با شرح زندگي در وايمار، زندگی نوازندگان سياه پوست در پیش زمينه داستان ديده می شود. دو نفر از آن ها (چیپ و سيد) هر دو در بالتيمور بزرگ شدند و سومين قهرمان هرونيموس فالك متولد آلمان است. او ستاره درخشان صحنه ها بود، اما دستگیر شد و پس از آن هرگز چیزی در موردش شنيده نشد. او 20 ساله و سياه پوستی آلماني بود. بخش هایي كه در سال 1939-1940 می گذرد، صحنه تنش هاي سريع و بي پايان و ترس از فضاي بسته همراه با دلتنگي و نگراني زياد است. وقتي كه اين سه نفر با شخصيت هاي ديگر متحد می شوند تا از دست نازي ها در برلين فرار کنند، در پاريس مخفي شدند. بديهي است كه اين يك توطئه غيرعادي است اما چيزي كه به جنبش جديد اضافه مي شود، اين است كه تنها دو نفر از شخصيت هاي داستان در خطر واقعي هستند؛ پيانيست سفيد پوست يهودي و شيپور زن سياه پوست آلماني. چیپ وسيد براي فرار از خطری که در پاريس هم وجود داشت، براي آمريكا پاسپورت گرفتند.
در این رمان توضيح جنگ غالبا در پس زمينه قرار دارد و به مرکز داستان راه نمی یابد. مفاهيم ديگری که داستان به آن ها می پردازد دوستي، خيانت و شكست است. آنها با خلق موسیقی سعی می کنند پيروزيشان بر سرود ملي نازي ها را ثبت كنند و در پاريس وقت زيادي را صرف تولید اين آلبوم می کنند؛ آلبومی كه هرگز كامل نشد، اما تاثيرش باقي ماند و بعدها با تبديل به فيلمي مستند، خود به نقطه عطف سال 1992 بدل شد. مطمئنا موضوع اصلي كتاب موسيقي نیست اما شامل تغزلي ترين بيانات يك نوازنده است. اشاره به نخستین باري كه اين سه نفر با لوئيس آرمسترانگ نواختند، از نقاط اوج داستان است.
اما پنجاه سال بعد، «سيد» که راوی اول شخص و عنصر اصلي اين كتاب است و دریافته كه نوازنده بزرگی نيست و تصمیم گرفته بود تا كار ديگري انجام دهد، به عنوان تنها شاهد آن روزها، بار دیگر به سراغ دوستش چیپ می رود. «سید» بعد از ترك اروپا به بالتيمور برگشته و يك زندگي بي روح دارد. او چند دهه بعدی زندگی اش را صرف علم پزشكي می کند. در حقیقت داستان از اينجا شروع می شود كه سيد و چيپ براي يك فيلم مستند به برلين دعوت شده اند. چيپ، اسكيپ را متقاعد می كند تا با نوشتن يك نامه تمام حقايقي را كه در زمان هرونیموس مخفي مانده بود بر ملا كند و بگوید چه بر سر او آمد. ترديد پياپي و نقطه ضعف اسكيپ از يك طرف و فشارهاي چيپ از طرف ديگر فكر او را مشغول می كند، اما اسكيپ كسري هایي رادر زندگي كامل كرده و مي داند كه چيزهاي زيادي دارد كه ممكن است برايشان تاسف بخورد. راوي داستان مثل كسي كه با ما وخودش رو راست است صادقانه مي خواند، اما در طي داستان او(راوي)و خواننده ياد می گیرند مسایل آن طور كه در ظاهر به نظر مي رسد، نيستند و عواطف ما به احساس وعملمان رنگ مي دهد.
درباره نویسنده: اسي ادوگيان فارغ التحصيل دانشگاه جان هاپكينز ويكتوريا است. آثار وی در چندين گلچين ادبي منتشر شده که «بهترين صداهاي آمريكاي جديد» در سال 2003 از جمله آن هاست. نخستين رمانش را او وقتي 15 ساله بود نوشت که به نام «زندگي دوم ساموئل تين» منتشر شد. «بلوز دورگه» در فهرست جایزه من بوكر 2011 نیز جای داشت و برنده جایزه اسكاتيا بانك 2011 کانادا شد.
نظر داوران: همه ما با صداي نيرومند و باتداوم او لرزيديم و معني مكان و زمان را در داستان شگفت آور نوازندگان در اروپاي جنگ زده، با غم و افسوس حس کردیم.
«والس فراموش شده» نوشته آن انرایت
كسي كه نخستین بار «والس فراموش شده» را مي خواند ممكن است فكر كند كه آيا «گينا» قهرمان داستان و راوي ما قرار است مجازات شود؟ هر وقت گينا به نخستین اشتباهش كه خيانت بود فكر مي كند بيشتر پشيمان مي شود. او مي گويد كه فهم و ادراك چيز شگفت آوري است. بخش هاي اوليه اين رمان با آگاهي تمام از جایي بیان شده که از همان جا نشات گرفته اند وگرنه مي توانستند بي اهميت باشند. در بخش اول «گينا» ياداوري می كند كه «سين» را نخستين بار در آشپزخانه باغ خواهرش ديد. اما تجديد خاطرات مثل چیزهای ديگر داستان، معني خاصي دارد و او سريع به زمان حال برمی گردد. «سين در حال دور زدن در آن اطراف بود. او از همه چيز بي خبر بود و اطرافش را نگاه مي كرد كه ناگهان همديگر را ديديم. و بعد از اين تا چند سال اتفاقي نيفتاد.» اين يك شروع نادرست است اما در فهم و ادراك ما جا باز می کند که اين تازه يك شروع است. گينا سال ها بعد سين را تصادفی در سویيس می بیند. زماني كه گينا به گذشته برمي گردد و نادانی آن زمان و شيفتگي اکنونش را بررسی می کند، سرگيجه مي گيرد. او تحيرش در اولين برخورد با «سين» را به ياد مي آورد.
در بخش دوم گينا در مورد شوهرش «كانر» صحبت مي كند و اين كه چطور زندگی شان به پايان خط رسيد. اين نشان مي دهد كه موضوع خاصي براي گفتن وجود دارد، اما نه با این تصور كه اشتباه خاصي از شوهرش سر زده باشد. با روایت او سرزده وارد افكارش مي شويم و می پرسیم آيا قرار است او پايان غم انگيزي را تعريف كند؟
راوي چنان تعريف مي كند كه انگار قرار است داستان تمام شود: «همه چيز تمام شد مي دانم» اما خواننده می داند گينا هرگز تا لحظه آخر همه چيز را نمي گويد. اگر ما به ادراك و فهم اعتقاد داريم بايد موضوع را حس كنيم. ماجرا با دیدار مجدد گینا و سین در ايستگاه راه آهن ادامه می یابد. اگر چه بخش دوم با يك تغيير در زمان حال شروع مي شود و راوي به گذشته و منزل مادرش که به تازگی درگذشته باز مي گردد، اما زندگی مشترک او و سين را اقتصاد به هم مي ريزد و گينا مجبور می شود برای حفظ زندگی شان در یک مغازه کار کند. او درك تفاوت گذشته و حال را نشان مي دهد و این که این بار برای حفظ زندگی حاضر به چه فداکاری هایی است.
درباره نویسنده: آن انرايت در دوبلين متولد شده و آن جا زندگي و كار مي كند. او یک مجموعه داستان کوتاه با عنوان «هوای دیروز» دارد که در دو جلد منتشر شده . یک کتاب غیرداستانی با عنوان «بچه دار شدن» و چهار رمان در کارنامه ادبی او جای دارد. وی در سال 2007 با رمان «همکاری» برنده جایزه من بوكر و جایزه داستان ایرلند شده است.
نظر داوران: همه ما يك زن شكست خورده و غيررمانتيك عصر حاضر را درک مي كنيم . با این رمان با سوءاستفاده از اعتماد خانواده براي براوردن نيازهاي لازم و ضروري نیز رودر رو می شویم.
«نقاش سكوت» نوشته جورجينا هاردينگ
در اوایل دهه 1950 در «اياسي» شهر كوچكی در کشور كمونيست روماني، شهري سرد و بي روح مثل عكس سياه و سفيد، با خيابان هاي سياه و كثيف، ديوارها و ساختمان هاي خاكستري ...در دامنه تپه مردي كه درد مي كشيد از ايستگاه قطار و خيابان هاي هولناك خودش را به بيمارستان مي كشاند و همانجا از حال می رود. پرستار شيفت صبح او را پيدا می کند. هيچ كس او را نمي شناسد. تنها کلی کاغذ، خرت و پرت، بليت هاي باطله، پوست براق و پاره شده بيسكويت در جيبش پيدا می شود. زماني كه كم كم بهبود پيدا می كند معلوم می شود او كر و لال است. آدريانا خواهر مهربان بخش او را به نام پسر گمنامش «ایوان» می نامد. يكي از پرستاران به نام «سفتا» براي او كاغذ و خودكار می آورد و از او می خواهد تا چیزی بنويسد يا تصاويري بكشد. مرد به آرامي و با زحمت چيزهایي به ياد می آورد و روي كاغذ می نویسد. سراشيبي يك تپه، يك ماشين محكم، يك ويلا، سگ ها، اتاق هاي آينه كاري شده، سماورها در دنيايی که دیگر فراموش شده اند... اين خاطرات براي «سفتا» آشنا هستند .اين يك حدس زيركانه است؛ بنا بر اين «سفتا» چيزي به كسي نمی گوید. او اين مرد را مي شناسد. اسمش آگوستين است، پسر خوانده آشپزي كه در «پوايانا» در ويلايشان كار مي كرد. آگوستين وسفتا زير نظر يك معلم خصوصي سختگير و دقيق درس مي خواندند. آنها با هم بزرگ شدند. رابطه آن ها عميقتر از آن بود كه در زبان بگنجد. وقتي آگوستين ناراحت و غمگين مي شد معمولا فقط سفتا مي توانست بفهمد كه چه چيزي او را ناراحت كرده .انگار كه پسر كرولال نيمه ساكت سفتا بود .دنياي آگوستين به همان صورت ماند ولي دنياي سفتا گسترش يافت با زبان ها، جامعه، عشق و تابستانی گرم... اما وقتي جنگ شروع شد همه چيز تغيير كرد.
«نقاش سكوت» دنياي مشترك بين اين دو را نشان مي دهد؛ «پوايانا» ظاهرساده و باصفا وسر شار از نور داشت، اما بلاهاي جدي پس از جنگ اياسي سبب شد كه اموال و دارایي ها تقسيم شوند و چندين خانواده كه حالا در يك خانه زندگي مي كنند با خشونت اتاق هاي يك نفره تنگ و باريك را قطعه قطعه مي كنند. سفتا مدتی طولاني به پوايانا فكر نكرده بود. وقتي جنگ شروع شد خانواده اش خانه را خراب كردند و به خارج از كشور رفتند. فقط سفتا ماند که به عنوان يك پرستار نظامي كار مي كرد. از آن زمان او سعي كرد گذشته اش و بزرگ شدنش در يك خانواده سطح بالاي اجتماعي رافراموش كند.
وقتي اگوستين كم كم نيرويش را به دست اورد ،سفتا خودش را معرفي كرد .گرچه او نمي توانست صداي سفتا را بشنود ولي با او در مورد روزهاي گذشته صحبت كرد .سفتا هم همين طور. او فهميد كه صحبت كردن با كسي كه وجود دارد بهتر از صحبت كردن با خودش است. كلمات تاثير خاص خودشان را دارند. آگوستين هم خاطراتش را به ياد آورد. ياد مرد جواني كه با ماشين سبز تابستان قبل از جنگ به پوايانا آمد كسي كه سفتا صد دل عاشقش شد. او دوباره شروع كرد به كشيدن؛ تصوير كوچك و فشرده اي از يك بچه را كشيد. مثل نقاشي دوران كودكي اش. تصوير تمام جاهایي كه مي شناخت .هيچ كس آن جا نبود .چيزي كه تصويرش نشان مي دهد اتاق نيست بلكه خالي بودن آن است .وقتي كه تصوير مردم را مي كشيد آنها راطبق مد و مدل با كارت هاي حلقه شده وپارچه هاي پشمي مي كشيد.مردم مثل اتاق ها واقعي نبودند. آنها مستطيل هايي بودند كه به تنه وپا تقسيم شده و ناقص بودند. بیشتر وقت ها صورتشان را خالي مي كشيد. وقتي آگوستين كاملا خوب شد آدريانا او را با خودش برد تا كنار او زندگي كند، وبه همسايه هايش گفت كه او پسرش است. آگوستين تنها در آپارتمان كوچكش شروع كرد به يادآوري زماني كه سفتا رفته بود. سال هاي طولاني جنگ چيزهايي بود كه بايد به سفتا مي گفت. او كم كم سعي كرد با نقاشی کردن بقيه داستان را سفتا بگويد.
درباره نویسنده: جورجينا هاردينگ نويسنده دو رمان با عنوان «انزوای توماس كيو» و «بازي جاسوسي» است. نخستین کتاب او یک اثر غیرداستانی بود که با عنوان «اروپاي ديگر» منتشر شد و درباره تجربه یک سفر با موتورسیکلت در سراسر رومانی در بدترین سال های تاریخ این کشور در سال 1988 و در دوره حکومت چائوشسکو بود.
نظر داوران: ما كاملا تحت تاثير اين كتاب قرار گرفتيم و کتاب هر چه بيشتر جلو می رفت، قوي تر و با معني تر مي شد. اودرك عميق تري از ارتباطات غيرمعمول را در این کتاب به تصوير كشيده است.
«ترانه آشيل» نوشته مدلین میلر
داستان در مورد قهرمانی يوناني است؛ زماني كه پاتروكلوس يك شاهزاده جوان ناشي به طور اتفاقي مردي را كشت و به قلمروی فسيا زن غيبگو تبعيد شد تا در قلمروی شاه پلوس پدر آشيل زندگی کند. آشيل جواني هم سن پاتروكلوس است. پاتروكلوس جواني ناشي وزشت است، در صورتي كه آشيل جواني قوي، خوش اندام و با شكوه است. پاتروكلوس فكر مي كرد اين ها چيزهایي هستند كه يك شاهزاده بايد داشته باشد. این دو با هم بزرگ شدند و در هنر جنگ و علم طب مهارت پيدا كردند و پیوندشان در زمينه هاي عميقتري رشد یافت. و این بر خلاف خواست «تتیس» مادر آشيل بود که یک پری دریایی است.
اما سرنوشت به دنبال آشيل بود و زماني كه خبر دزديده شدن هلن از اسپارت منتشر شد، مردم يونان خواستند كه شهر تروا براي پيدا كردنش محاصره شود. آشيل با قول رسیدن به سرنوشتی افتخارآميز فریب خورد و به آن گروه ملحق شد. پاتروكلوس نیز با دوستش برای جنگ به تروی رفت، بدون این که بداند سالي كه در پيش است هر چيزي را كه ياد گرفتند و هر چيزي را كه برايشان مهم بود به بوته امتحان می گذارد. کتاب شرح نبردی بسيار شديد بين خدايان وپادشاهان، صلح و افتخار، شهرت جاودان و قلب انساني است. خدايان دایم بين دو نفر تفرقه مي اندازند و سعي مي كنند اشيا را داراي درك و احساس نشان دهند و مردان براي خوشنود كردن خدايان و رسيدن به خواستشان وحشيانه نبرد مي كنند. آشيل وقتش به چرخاندن شمشير می گذرد و کشتن دیگران؛ او از قدرتش بي خبر است. اما شخصي هست كه آشيل نبايد او را بكشد و او رقيبش هكتور است. اما پيشگویی گفته اول هكتور می میرد و بعد آشيل. بنا بر اين تا زماني كه هكتور زنده است اشيل در امان است. برای همین پاتروكلوس مي گويد هكتور بايد زنده بماند،هميشه، او هرگز نبايد بميرد، حتي زماني كه پير و فرسوده شد.
پاتروكلوس شخصيت پيچيده اي دارد. او قهرمان واقعي داستان است و صداقت و شخصيت خاصي كه دارد او را به انسانی دوست داشتني تبديل می كند .مخصوصا وقتي به عنوان پزشك گروه، تمام معایب رزمندگان را مي داند؛ نستور با داروي گلويش، سردردهاي منلوس، اسيد معده آژاكس... گر چه پاتروكلوس دوست ندارد ترسو و بي جرات باشد ولي ما مي دانيم تنها كسي كه پاترو واقعا از او مي ترسد تتيس مادر آشيل است. در «ترانه آشيل» تاثير متقابل بين خدايان و انسان ها شگفت آور است. هيچ كس در كنترل كامل نیست و همین موضوع آن ها را وادار مي كند كه در لحظات خاصي نيرويشان را نشان بدهند .
درباره نویسنده: مدلين ميلر در بستون آمریکا متولد و در شهرهاي نيويورك و فيلادلفيا بزرگ شد .او با درجه عالی از دانشگاه براون در رشته ادبیات کلاسیک فارغ التحصیل شد. او همچنین تحصیل کرده مدرسه يیل در رشته نمايشنامه نویسی و به ویژه اقتباس مدرن از داستان های کلاسیک است. او از زمان فارغ التحصيلي اش به تدریس در دبیرستان در رشته لاتين، يونان و شكسپير پرداخت. او از زمانی که در دبیرستان تحصیل می کرد شروع به نوشتن کرد و در 10 سال اخیر به نوشتن نخستین رمانش «ترانه های آشیل» پرداخت.
نظر داوران: عالي. جنگ هاي تروایي و افسانه عاشقانه پاتروكلوس و آشيل در دنيایي عمیقا خشن، خرافي وتخيلي همان طور که باید، نشان داده شده است.
«جسدهای بیگانه» نوشته سینتیا اوزیک
اين داستان در مورد بئا نايتينگل مبلغ مذهبي و معلم 48 ساله اي است كه تنها زندگي مي كند. او در نيويورك دلگير و فرسوده قدم مي زند و به جوليان پسر برادر زورگويش «ماروين» فکر می کند كه براي رهایي از توقعات پدرش به پاريس فرار كرده است. اما خود او مجبور می شود به اجبار برادرش به پاریس برود تا پسر او را برگرداند. با سفر از آمریکا به پاریس بئا با چهره زندگی در آن سوی آتلانتیک آشنا می شود. این پاريس چیزی که فکر می کرد و مثل آن چه در تصورات جيمز مي درخشيد نيست. شهری است كهنه، فرسوده، كثيف، دود گرفته و تحت سلطه انسان هاي بعد از جنگ جهاني دوم.
جوليان يكي از هواداران همينگوي با گروهي به شهر رفته و آن ها تحت تاثير تاريخ سخت زندگی «لي لي» دوست او که یک پناهنده رومانيایي است قرار گرفته اند. رفتارهاي او به طور تحمل ناپذيري مضحك به نظر مي رسد. اما اين آمريكاست كه براي لي لي و دیگر فراري های بيشمار درخشش دارد نه اروپا. قهرمان داستان وقتي خودش را در اروپاي پسرفت كننده مي يابد هر روز بيگانگي و بي روح بودن را تجربه مي كند. در حالی که «بئا» خود به نيويورك پناهنده شده و در آپارتماني زندگي مي كند كه هيچ چيز مناسب يك زن چهل ساله را ندارد و ماروين سعي كرده خودش را از ايل و تبارش بيگانه كند و با فردی از گروه آريستوكراسي دنياي جديد ازدواج كند.
شخصيت هایي که «اوزيك» خلق کرده بر خلاف جيمز، جاسوساني نيستند كه به خاطر وطنشان فروخته شدند، اما بيگانگاني هستند كه با گذشت زمان از بين مي روند. فروپاشي ازدواج كوتاه مدت زندگي بي نايتينگل را متوقف كرد و باعث تنها شدنش در سن ميانسالي و آموزگاری در بخش محروم نيويورك در دهه1950 شد. «بي» با سفر از آمريكا به فرانسه، لكه ننگ طلاق را از خودش دور كرد .در آن سوي آتلانتيك او دوباره آزاد شد و تصميم گرفت از برادرزاده و دوستش «لي لي» دفاع كند. با وجود قول کمکی که به برادرش داده بود، بخشش و سخاوت يك موهبت خدادادي در وجود اوست.
درباره نویسنده: سینتیا اوزیک با رمان ها، مقالات و داستان هاي كوتاهش جوایز متعددي را به خانه برده که مدال ریاست جمهوری برای انسان دوستی، جایزه قلم ناباکف و جایزه یک عمر دستاورد ادبی از جمله آنهاست. او نامزد دریافت جایزه پوليتزر و من بوكر بین المللی هم بوده و چند بار جایزه «او هنری» را برای داستان های کوتاهش دریافت کرده و جایزه قلم مالامود و حلقه منتقدان آمریکا را نیز در کارنامه اش دارد. او از اعضاي آکادمی آمریکا در هنر و ادبیات است و در منچستر نیویورک زندگی می کند.
نظر داوران: اين داستان بسيار شيرين و پیچیده بود كه تاثير خانواده را نشان مي دهد و در عین حال نوشته اي با لطافت و با سليقه است. ما شيفته آن شديم .
«کشور عجایب» نوشته آن پچت
کشور عجایب ششمين رمان «آن پچت» نوسان جالب وجذابي را نشان مي دهد از سختي هایي كه در سفر از تاريكي به روشنایي طراحي شده است. اين رمان رد پاي داروشناس مارينا ساين 42 ساله را دنبال مي كند كه در شركت واگل فارما سويتكال كار مي كند. او برای کشف دارویی برای طول عمر به اعماق جنگل در انشعابات رودهاي ريو نگرو برزيل می رود. مارينا کار دكتر انيك سوان سون در جنگل هاي آمازون را دنبال می کند تا از اسرار او پرده بردارد. در ميان راه هاي پيچيده آبي و در برابر مارهاي بزرگ ريو نگروی برزيل این دانشمند محقق دارویي به دست آورده بود كه می توانست براي هميشه زندگي زنها را دگرگون كند. كار دكتر سوان سون به صورت راز مانده و او پيشرفتش را از روي حسادت گزارش نداده است. مخصوصا به دلیل سرمايه گذارش شركت واگل كه بسيار مشتاق پي بردن به این راز بود .او با کشفش موجب باروري زني از قبيله لاكاشي شده بود كه يائسه بود و اعتبار اين كار سري براي شركت خيلي با ارزش بود .
درست چند ماه قبل اندرس اکمان همكار مارينا در آزمایشگاه، با هياتی به آمازون فرستاده شد، اما اندرس هرگز بر نگشت و مارينا را در خبر فوت ناگهاني اش متحير و تنها گذاشت. حالا مارينا ساين همكار اندرس و يكي از شاگردان دكتر سوان سون تنها امید برای رسیدن به این اسرار است. او با پيشنهاد همسر اندرس كسي كه نمي توانست مرگ همسرش را بپذيرد مجبور شد كه جنگل هاي برفي را ترك كند و به دنبال او برود. قهرمان داستان پچت محدوده آسوده و راحتش را با كمي از طلسم هاي تمدن غربي ترك می كند تا چیز جدید به دست بیاورد اما این سفر، سفر روانشناختي ودروني مارينا هم هست كه او را به گذشته مي برد و به حال و هواي نخستین مدرسه دارویي پروفسور دكتر سوان سون می کشاند و اين دليل اصلی سفر اوست. سفر از ميان رودخانه هاي پر از مار، باتلاق هاي پر از مالاريا و ديوارهاي ضخيمي از گياهان و رستني ها.
طبق پيش بيني، توشه سفر مارينا برای رسیدن به ايستگاه تبليغاتي دور افتاده دكتر سوان سون در جنگل ممكن نبود و خطرهاي جدي او را تهديد مي كرد. جنگل هاي آمریکای جنوبي خانم «پچت» خزندگان و حشرات غيرعادي دارد .همه آن ها خطرهاي كشنده بالقوه اي براي دانشمند مسافر ومتمدن داستانمان دارد و از جایي كه مارينا سفر تفريحي اش را شروع كرد دسته زيادي از زنبورها دوراو مي چرخند، حشرات زيادي كه مصرانه به دنبال خون هستند، جمعي از بوميان مسلح ،تنهایي ونور چراغ قوه در جنگل، انسان هاي برهنه و بي تمدن كه تمايل زيادي به راندن و دور كردن افراد غيربومي داستان دارند.همه اينها از مشكلات سفر او هستند و سرانجام بهترين تجسم براي قبيله بدشگون و شيطاني آدم خوارها اين است كه دانشمندان را از پا آويزان كنند و در حاشيه داستان دست و پا بزنند.
درباره نویسنده: «آن پچت» نویسنده 5 رمان دیگر نیز هست که «بل کانتو» در این میان جایزه اورنج را برای او به ارمغان آورد. او دو اثر غیرداستانی نیز نوشته و برای روزنامه هایی چون نیوورک تایمز و مجله تایمز نیویورک مطلب می نویسد. در آوریل 2012 ان پچت به عنوان یکی از 100 چهره تاثیرگذار دنیا از سوی مجله تایم انتخاب شد.
نظر داوران: رمانی شگفت آور از علم و ماجرا که با زیبایی فوق العاده و هوش و طبع زیبا درآمیخته است.
ترجمه: فاطمه موسوی
نظر شما