ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
وقت روییدن گلهاست بیا تا که تماشا بکنیم
و نگاهی که از آن دایرهی تدبیر است
سوی صحرا فکنیم
که زمین غرق دعاست
و چنین میگوید:
من همانم که باید، بدهم روزی دوست
تو بده آب و روان کن باران و بپرور دل من را، که همه منتظرند
باید آن کوه مصفا بکنم
آدمی دلتنگ است
پرکنم دشت هم از گندم و جو
مورچگان بیتوشهاند
باید آهو به صحرا پروار
و شفابخشی دردی بکنم با زیتون
و معطر بکنم دشت و زمین گل سرخ
و بجوشم تا نباشد بیآب نه قناتی، نه لبی
و همین است که هر آنچه زمین میروید
هم لبیک خدا میگویند
و سرودی باقی است، که همه نسل زمین میدانند
همان آواز سبحانا... است
برگی از شاخهی توت،
گندمی در انبار،
علفی در جویبار
و زمین غرق دعاست...
و زمین غرق دعاست...
صفحه 25 و 26/ یاس در باران/ مهری هادی/ انتشارات نگار و نیما(نگیما)/ چاپ اول/ سال 1391/ 48 صفحه/ 2500 تومان
نظر شما