جو نسبو جنایی نویس موفق نروژی که داستانهایش با محور بودن شخصیتی به نام کمیسر «هری هول» به 47 زبان ترجمه شده اند و 20 میلیون نسخه از آنها به فروش رسیده، از احساسش در زمان نوشتن آثارش سخن می گوید./
این نویسنده 53 ساله که در زمینه های دیگری نیز استعداد خود را نشان داده و به عنوان نویسنده کتابهای کودکان و نیز آهنگساز هم فعالیت می کند، در مصاحبه با خبرگزاری آلمان در مورد کامیابی، توانایی و پیوند خود با قهرمان اصلی رمانش هری هول سخن گفته است.
عکس شما در هر کتابفروشی نصب شده است. این که چهره خودتان را همه جا می بینید، چه حسی را در شما ایجاد می کند؟
این، مرا به یاد زمانی می اندازد که با گروه موسیقی ام کار می کنم. پس از موفقیتم، هر کس از من می پرسید که مشهور بودن چگونه است، اما در حقیقت تغییر زیادی حاصل نشده بود. این شغل من بود که روی صحنه بایستم. حالا هم همانطور است. فقط کتابهای زیادی جای صحنه را گرفته اند. در زندگی من، مسایل به تدریج شکل گرفته اند. من زمان کافی داشته ام تا با آنها خو کنم.
هنوز هم وقتی می خواهید کتاب جدیدی منتشر کنید، عصبی می شوید؟
بله، هنوز هم، البته نه مثل آن اوایل. در زمان انتشار نخستین کتابهایم این منتقدان بودند که تصمیم می گرفتند من به نوشتن ادامه بدهم یا نه. اما حالا وضع فرق کرده است.
کامیابی برای شما چه معنایی دارد؟
چندی پیش، از یکی از همکارانم اصطلاح «رنج ثروت» را شنیدم.این عبارت دقیقا احساس مرا توصیف می کند. من هنگامی که پول زیادی به دست می آورم، دستپاچه می شوم. شاید از نروژی ها جز این انتظار نمی رود.
کتابهای شما تا حدودی خشن هستند. چرا؟
کتاب «پلنگ» من از سوی یک منتقد سوئدی به دلیل داشتن صحنه های خشونت آمیز با انتقاد شدید روبرو شد و من حق را به آن منتقد می دهم. در این مورد، زیاده روی کرده بودم. از خشونت استفاده کرده بودم تا به قهرمانانم نشان بدهم در بازی برای آنها چه اتفاقی می افتد. در عین حال می پذیرم که در «پلنگ» شیفته جزییات خشن بودم. توصیف صحنه های خشونت آمیز برایم وسوسه انگیز بود و من از این بابت متاسفم.
تجربیات شخصی شما در مورد خشونت چگونه هستند؟
من در حقیقت تا حدودی با خشونت در کتک کاری درگیر بوده ام، جایی که نفرت و پرخاشگری به حد بالایی می رسد که انسان واقعا فقط به این مساله فکر می کند که به طرف مقابل آسیب برساند و در او احساس درد ایجاد کند. و من شیفته این خشم هستم. در این حالت، فرد در مورد پیامدهای رفتار خود فکر نمی کند. این، خشم محض است و فرد تنهامی خواهد به مقابل آسیب بزند.
چرا هری هول، فردی با مشکلات شخصی فراوان است. چرا نگذاشته اید که او یک قهرمان باشد؟
هر یک از داستانها در مورد ستیز و برخورد است. در یک داستان جنایی در حالت طبیعی یک کشمکش در سطح دیده می شود و ماجرای یک جنایت باید حل شود. اما درگیریهای داخلی بسیار جذاب تر هستند و برای آنها به یک شخصیت نیاز است که به درد این کار بخورد.وقتی شما با خودتان می جنگید، یا با محیط اطرافتان، درگیریها به راحتی قابل حل نیستند.
شما تا کنون 10 جلد از مجموعه داستانهای هری هول را منتشر کرده اید. این برایتان کافی نیست؟
بعد از انتشار هر کتاب هری هول، به این مساله می اندیشم که این کتاب می تواند آخرین کتاب باشد. در حال حاضر رمان «پولیتی» را به آخر رسانده ام و این می تواند برای من نشانه پایان هری هول باشد. اما هربار دوباره داستانی به ذهنم می آید و با خودم فکر می کنم که این داستان هری است.
شما وابستگی شدیدی به او دارید، اینطور نیست؟
خیر! هری یک شخصیت خیالی است. یک ابزار مفید. من فکر می کنم که خوانندگانم وابستگی بیشتری نسبت به او دارند تا من. او برای من همچون یک چشم است که به وسیله اش به دنیا نگاه می کنم. او مثل من است. او شخصیت مهمی است، اما به شخصه، هیچ احساسی نسبت به او ندارم.
می توانید پیش خودتان تصور کنید که یک مجموعه جنایی دیگر را به رشته تحریر درآورید؟
بله! ولی هم اکنون مشغول کارهای دیگری هم هستم. من کتاب کودک و نمایشنامه هم می نویسم. در حال حاضر روی یک کتاب به جز کتاب هری هول کار می کنم که ماه مارس 2014 منتشر خواهد شد. وقتی ایده یک داستان به ذهنم خطور می کند،آن ایده است که به من می گوید چطور کتابی از آب درخواهد آمد. وقتی ایده خوب باشد ، باید آن را دنبال کنم. نمی توانم بگویم حالا کتاب کودک نمی نویسم، این ایده است که به من فرمان می دهد.
نظر شما