خبرگزاري کتاب ایران(ایبنا)- قوامالسلطنه از جمله سياستمداراني است كه نام و سرنوشت او به دوران پهلوي اول و دوم گره خورده است. او پنج بار نخست وزير شد؛ دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی. قوام متجاوز از 20 بار وزير، يك بار فرمانرواي كل خراسان و يك دوره هم، وكيل مجلس شد. دوران صدارت او هميشه با هياهو و سروصدای فراوان همراه بود. وی از آغاز تا پایان حیات سیاسی خود با وارد کردن آمریکا در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران، برای به دست آوردن حمایت آن کشور و خنثیکردن نفوذ روس و انگلیس تلاش کرد.
بيتوجهي قوام به محمدرضاشاه در ميان درباريان و نزديکان شاه چنان بود که چنین شايعه شد که قوام ميخواهد بساط سلطنت را در ايران برچيند و حکومت جمهوري برپا سازد، اما نزديکان قوام از جمله ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خود در اين باره گفته است: «قوام معتقد به سلطنت بود، هميشه ميخواست نخست وزيري با اقتدار باشد و شاه در کارهايش دخالت نکند. اما اينها را به قيمت بر کنار کردن شاه نميخواست.»
قوام در دوران بحرانی کشور
وي در دوره دوم نخستوزيري خود در حاليكه كشور در اوضاع بحراني سختي به سر ميبرد، نقش مهمي در تحولات آن زمان ايفا كرد. در آن برهه زماني شوروي به او اعتماد داشت و اين برگ برندهاي در فرو نشاندن بحرانهاي داخلي ايران به حساب ميآمد. به ويژه آنکه تاکيد ميکردند که جز او با شخص ديگري درباره خروج نيروهاي روسي از خاک ايران گفت و گو نخواهند کرد. همچنین مقامات امريکايي نيز او را کارآمدترين سياستمدار ايراني که ميتوانست با روسها کنار بيايد قلمداد ميکردند و از پشتيباني هواداران اشرافي خود در مناطق شمالي و حزب توده و همچنين حکومتهاي خودمختار تبريز و مهاباد برخوردار بود.
قوام در مساله غائله آذربايجان و عدم خروج نيروهاي شوروي از ايران به روسيه سفر کرد و در 29 بهمن 1324 به مسکو رفت، در آنجا با ژوزف استالين، رهبر اتحاد جماهير شوروي ملاقات کرد و با دادن قول نفت شمال به روسها از او خواست تا براي تحقق اين امر هر چه سريعتر نيروهاي خود را از آذربايجان خارج سازد تا شرايط را براي انتخابات مجلس مهيا کند.
بدين ترتيب قوام با سادچيکف سفير کبير شوروي در ايران مقاولهنامهاي امضا کرد و شوروي که از سوي دولتهاي خارجي بهویژه آمريکا زير فشار بود، براي هرچه زودتر به تصويبرسيدن معاهده نفت شمال نيروهاي خود را از آذربايجان خارج كرد. البته قوام اطمينان داشت که اين معاهده در مجلس به تصويب نخواهد رسيد و بدون تاييد مجلس هيچگونه ضمانتي نخواهد داشت. آزادسازي آذربايجان و قانع ساختن شوروي به خروج نيروهايش، بيشک يکي از پيروزيهاي چشمگير قوامالسلطنه در صحنه سياست بود. چنانكه وي در خاطرات خود نيز به تفصيل به آنها اشاره كرده است.
قوام پس از استعفا از مقام نخست وزیری، در سال 1331شمسي (در جريان حوادث قيام 30 تير) كاملا تاب و توان خود را از دست داد و غالبا بيمار بود. وی در 31 تيرماه 1334 در سن 82 سالگي درگذشت و در مقبره خانوادگي در قم مدفون شد.
قوام رابطه خوبي نه با «توده مردم» داشت و نه با «افراد همسنخ»
لیما صالحرامسری، مدیر انتشارات «معین» در گفتوگو با «ايبنا» با استناد به کتاب «خاطرات سياسي قوامالسلطنه» گفت: شكي نيست كه قوام يكي از سياستمداران تاثيرگذار تاريخ معاصر ايران بوده است. خيليها اعتقاد دارند كه پيشنهاد مليشدن صنعت نفت را در ابتدا وي به نوعي مطرح كرده بود كه بعدها تيزهوشي و وجهه ملي دكتر محمد مصدق باعث شد كه مليشدن نفت به نام وي تمام شود.
وی ادامه داد: يكي از دلايل عدم توفيق قوام در صحنه سیاست اين است كه قوام سياستمداري بوده كه در عين هوشمندي و زيركبودن، رابطه خوبي نه با «توده مردم» داشت و نه با «افراد همسنخ» خودش. البته شايد وی حق داشت زیرا در مقطعي كه قوام میزیست اكثريت توده بيسواد و در مملکت رجال فاسدي بودند و او نمیتوانست ارتباطی با آنها برقرار کند. در واقع، فسادی که مملکت دچار آن بود ریشه در آن داشت که ايران ارتباطی ناهمسنگ با آمريكا، انگليس و روسيه دارد و این برای قوام قابل تحمل نبود.
مدیر انتشارات معین افزود: اگر بخواهيم نمونه تفكر قوام را بیاوریم، میتوانیم از مورد خطاب قراردادن محمدرضا شاه به «اين پسره» از سوی قوام مثال بزنیم که ریشه آن باز میگشت به زمانیکه قوام برای سلام نوروزي خدمت رضاشاه رفته و در آنجا یک تومان به شاه عيدي داده بود تا اینکه تاريخ ورق ميخورد و محمدرضاشاه جانشين پدر میشود و هر زمان که قوام به محمدرضا ميرسيد ميگفت: ماشاالله اعليحضرت چقدر بزرگ شدند يادمه روزي به ايشان يك تومان عيدي داده بودم. در واقع، اين موضوع در نوعی زيركي قوام نهفته بود كه هدفش يادآوري این نکته به شاه بود که من هميشه شما را كودكي بيش نميبينم. و اتفاقا به دليل نوع نگرش قوام بود که هميشه شاه از وی متنفر بود. شاه از افرادی مانند محمد مصدق، احمد قوام، علي اميني و حتي به شكلي از پدر خود بیزار بود؛ چراکه نميتوانست افرادی بالاتر از خود را ببيند و اين همانا خصلت ديكتاتورهاست.
وی با بیان اینکه بين زمامداري رضاشاه و محمدرضاشاه فاصله بسياری وجود داشت، گفت: بهترين تعبير را «محمدحسنين هيكل»، روزنامهنگار مصري درباره این تفاوت آورده است كه میگوید «به رضاشاه ميترسيدند دروغ بگويند اما به محمدرضا شاه ميترسيدند راست بگويند.» در واقع كل مطلب در همين جمله هيكل نهفته است.
صالحرامسری درباره «خاطرات سياسي قوامالسلطنه» توضیح داد: اصولا قوامالسلطنه برخلاف ديگر سياستمداران يعني اسدالله علم، محمد مصدق و غیره اهل خاطرهنويسي نبود و اين مجموعه در واقع مجموعه خاطرات و یادداشتهای ديكتهشده قوام به منشيهايش است و صرفا مربوط به خاطرات سياسي وی و نه خاطرات زندگي روزمرهاش است و از نظر زمانی، مقطع نخستوزيري وی در دوره پهلوي دوم را در برمیگیرد.
وی عنوان کرد: بيشتر فرازها و نوشتههای اين كتاب، پیش از این در هفتهنامه «خواندنیها» چاپ شده است كه بعدها آقاي غلامحسین ميرزاصالح با اضافات و توضیحاتي، آن را در قالب كتاب تدوین و گردآوری کرده است.
قوام همه چيز را با عينك سوظن مينگريست
كتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» با یک مقدمه نسبتا طولانی 77 صفحهای با عنوان «نظري به يادداشتهاي قوامالسلطنه» شروع میشود که شرحی مفصل از شخصیت قوام را به خواننده ارایه میدهد. در قسمتی از این یادداشت نوشته شده است: «يكي از خصوصيت اخلاقي قوام اين بود كه وي نسبت به همه كس بدبين بود و همه چيز را با عينك سوظن مينگريست و به همين جهت بود كه در بدو زمامداري خود يك سازمان مخفي تشكيل داده بود كه تا روز آخر هم كسي از اسرار آن سازمان آگاهي نيافت. وظيفه اين سازمان مخفي كسب خبر و خريد اطلاعات بود و مخصوصا در كليه احزاب و جمعيتها اين سازمان مخفي اشخاصي را خريده بود كه به نفع قوام جاسوسي ميكردند.»
نظري به يادداشتهاي قوامالسلطنه، كافتارادزه در تهران، شوروي و تجزيه آذربايجان، تشكيل حكومتهاي خودمختار آذربايجان، نخستوزيري صدرالاشراف، طرح تجزيه ايران، شكايت ايران عليه شوروي، ملاقات با سفير شوروي، اسرار مذاكرات مسكو، پايان دوره چهاردهم مجلس شوراي ملی، مواد موافقتنامه قوام- سادچيكف، نخستوزير شدن پيشهوري، شركت رهبران حزب توده در كابينه، انتخابات دوره پانزدهم مجلس، اعلام جرم بر ضد قوام عناوين برخی از مباحث اين كتاب را تشکیل میدهند.
قوام از علاقه و ارادت خاص روسها نسبت به خود ميگويد
در این کتاب قوام درباره رابطهاش با روسها مینویسد: «در اواخر سال 1324 روابط روسها با من بسيار دوستانه و خوب بود. در آن زمان روسها برخلاف امروز، كه آمريكاييها را دشمن تمامعيار و انگليس را بنا به مقتضيات اقتصادي و سياسي قابل انعطاف ميشمارند، انگليسها را رقيب سرسخت و دشمن آشتيناپذير خود ميدانستند، از اينرو حملات آنان در تمام محافل بينالمللي و بهوسيله مطبوعات و راديوهايشان متوجه انگليسيها بود. بدین جهت طی سالهای 1322 تا 1324، روسها در ایران به هر کسی که انگلیسیها نسبت به او موافقتی داشتند با سوءظن مینگریستند و بالعکس درباره اشخاصی که مطرود انگلیسیها بودند حسن عقیدت ابراز میکردند. به همین مناسبت چون یقین حاصل کردند که انگلیسیها و مخصوصا سفیر آنها بولارد که یک مامور مستعمراتی و مردی بسیار لجوج و کینهتوز بود، با من سابقه خصومت و دشمنی دارد، نسبت به من علاقه و ارادتی پیدا کردند.» (ص 153 و 154)
نجات آذربايجان و تلاش قوام
وی همچنین درباره پایان غائله آذربایجان مینویسد: «نجات آذربايجان بيشك از لحاظ خارجي با مساعدت كشورهاي متحده آمريكاي شمالي بود، ولي پس از پيروزی، تمام عوامل و مقامات موثر كشور هر يك به تنهايي خود را عامل موثر ختم غائله آذربايجان معرفي كردند تا بدانجا كه حتي احمد دهقان و ساير پادوهاي سرلشكر رزمآرا رييس ستاد ارتش، خود را در بازگشت آذربايجان سهيم قلمداد مينمودند و حال آنكه از مذاكرات بين من و آلن و موافقتي كه بين ما حاصل شد، هيچ ايراني ديگري در آن موقع اطلاع نداشت. فقط به رزم آرا دستور دادم كه چون هنگام شروع انتخابات آذربايجان قواي دولت بايد براي حفظ نظم و آرامش در آن استان استقرار يابد، مقدمات اعزام يك لشكر كامل را به آنجا فراهم كند و به او نيز اجازه دادم كه موضوع را فقط به استحضار اعليحضرت شاهنشاه برساند، ولي همه ميدانيم كه پس از پيروزي آذربايجان، پهلوان پنبهها و فرصتطلبان به خودستايي پرداختند و زحمات و كوششهاي مداوم من را به حساب خود گذاردند.» (ص 281)
حملات داخل و خارج به قوام براي سرنگوني
قوام در جایی دیگر مینویسد: «هنگاميكه عمال انگليس با منتهاي شدت، من و يارانم را مورد حمله قرار داده بودند، روسها نير متعاقب رد مقاوله نفت شمال، زبان به اعتراض گشودند و وزارت امور خارجه شوروي يادداشتهای تند و شديدالحني براي من فرستاده، مطبوعات و راديوهاي شوروي دولت و مجلس ايران را بسختي در معرض انتقاد و نكوهش قرار دادند و مرا پيمانشكن و ناصالح قلمداد كردند. براي نخستين بار راديو فرقه دموكرات آذربايجان كه مركز آن در خارج از كشور و گویا در ايروان قرار داشت، پس از ناكامي روسها در ماجراي نفت، با امواج خود ناسزاها و اتهامات بسيار به ملت و دولت ايران نثار كرد. مرتجعين و مخالفين داخلي كه من را در مقابل سياستهاي خارجي متزلزل ديدند، موقع را غنيمت شمردند و عليه دولت بدستهبندي پرداختند. عمال سياست بريتانيا لحظهاي از ايجاد فتنه و فساد غافل نميماندند و كوشش داشتند از كليه عوامل مخالفت براي سقوط حكومت استفاده برند. مقصود اصلي آن بود كه من و يارانم را به كلي در انظار عمومي خفيف و بيآبرو كنند و براي هميشه آنان را از صحنه سياست ايران طرد نمايند.» (ص 301)
در اينجا برخي از عكسهايي كه در انتهاي كتاب آمده است را ميبينيم.
1. خانم اشرفالملوك، همسر قوامالسلطنه.
2. قوام در بستر بيماري در كنار تنها پسرش، حسين
3. از راست به چپ: مظفر فيروز، دكتر اقبال، قوامالسلطنه، اعزاز نيكپي، محمدرضا شاه، سپهبد يزدانپناه
چاپ دوم كتاب «خاطرات سياسي قوامالسلطنه» با تدوين غلامحسين ميرزاصالح، در 348 صفحه، شمارگان يكهزار و 100 نسخه و بهاي 14 هزار تومان از سوي انتشارات معين چاپ و منتشر شده است.
نظر شما