پنجره های روبهرو
ترس و دلهره همدم و همراه بشر در زمان حیاتش است. این دو شاخصه رفتاری - عاطفی که در وجود انسان نهادینه شده در سینما مایه راه اندازی موتور درام و به چالش کشیدن فردیت قهرمان فیلم می شود. پل دانکن مولف کتاب می نویسد: «آلفرد هیچکاک به خودآگاه ما نفوذ می کند. شک ندارم در دنیای غرب هر کسی حداقل یکی از فیلمهای او را دیده است. ما دنیا را از چشمان او می بینیم و آن را ترسناک می یابیم. هیچکاک دلهره داشت و قادر بود دلهره اش را از طریق موقعیت منتقل کند. فیلمهای او دلهره آورند، نه به این دلیل که در دل ظلمات شب اتفاق می افتند، بلکه چون در روشنای روز، در معرض دید و در دل جمعیت به وقوع می پیوندند.»
زنها در آثار هیچکاک اغلب مورد آزار و اذیت مردان قرار می گرفتند. در فیلمهای او مردان نقش تعیین کننده دارند، کمتر قهرمان زنی در آثارش می بینیم که مچ مردان را در منازعات دراماتیک خم کند. در صفحه 13 کتاب می خوانیم: «تمامی شواهد به ظاهر حاکی از آن است که هیچکاک نسبت به شخصیت های زن فیلمهایش وسواسی آزارگونه داشت. عقیده بسیاری از منتقدانی که آثار وی را تحلیل می کنند بر آن است که هیچکاک دوست داشت بازیگران زن فیلمهایش را آزار دهد، ولی بسیاری از هنرپیشه های زن (جز تیپی هدرن – بازیگر پرندگان) اظهار می داشتند که هیچکاک مردی بسیار محترم بود، گاهی بیش از حد از آنها حمایت می کرد و غالبا توجهی پدرانه به آنها داشت. »
شاخصه مهم سینما در بدو امر، قصه گویی و وجه سرگرمی سازی آن است. هیچکاک در این مهم تبحر ویژه داشت . او قصه ها و رخدادها را از صافی ذهن خود عبور می داد و همیشه مُهر خودش را بر داستان الصاق می کرد. پل دانکن مولف کتاب معتقد است: «متون اصلی داستانهای آثار هیچکاک هرگز درخشان نبوده است، گرچه چندان بد هم به حساب نمی آیند. جالب است که هیچکاک هرگز یک شاهکار ادبی را روی پرده نمی بُرد؛ زیرا معتقد بود که اگر یک شاهکار ناب شکل قطعی خود را در قالب یک کتاب ریخته، او قادر به پروردن آن در قالب فیلم نخواهد بود. او فقط داستانهایی را اقتباس می کرد که می شد از آنها معنایی تصویری وام گرفت. مضافاً این که در دست شستن از صحنه ها و شخصیت های منبع اصلی در خدمت فیلم هیچ تردیدی به خود راه نمی داد. ریموند چندلر، وقتی روی متن بیگانگان در ترن کار می کرد ، گله داشت که هیچکاک تمام فیلم را پیشاپیش در ذهن خود ساخته ، بنابراین چندلر نمی توانست برای گذر فیلم از یک تصویر به تصویری دیگر ، چیزی جز گفتگو به آن اضافه کند.»
پنجره های سایه دار
انتقال حس وحشت و هراس آن هم با اهرم های بصری از توانمندی های هیچکاک در میخکوب کردن تماشاگرش بود. در صفحه 18 کتاب می خوانیم:«وحشت، حس نگران شدن برای خود و به همان اندازه برای دیگران است. لحظه های ترسناک در فیلم معمولا به واسطه یک شوک یا تصاویری که باورشان برای جامعه ممکن نیست ، شکل می گیرند. فیلمهای ترسناک خیلی لذت بخشند؛ شما را می ترسانند. شما حجم زیادی از احساسات محبوس تان را رها و سپس فراموش می کنید. هیچکاک از همان اوایل کار بیننده را در موقعیت شخصیت هایش قرار می داد. شخصیت فیلم را روی پرده می بینید که به چیزی نگاه می کند، شما نیز آن چه را آنها می بینند می بینید و سپس واکنش شخصیت را نسبت به آن چیز می بینید، ساده است.»
چانه زنی کلاسیک خیر و شر در فیلمهای هیچکاک اغلب به توفیق نیروی خیر ختم بخیر می شد. پل دانکن نویسنده کتاب آلفرد هیچکاک می گوید: « در نهایت، جهان بینی هیچکاک بیشتر بدبینانه بود تا خوش بینانه . فیلمهایش راه حلهای عینی رضایت بخشی ارائه می دهند (آدم بد می میرد، مرد متهم به زندان نمی افتد)؛ ولی آن تشویش ذهنی و عواقب آن ادامه می یابد (مغز متفکر جنایت همچنان آزاد است، شخصیت های مرکزی فیلم باید با اشتباهات شان مدارا کنند ، آدمها می میرند). فرای در انتهای فیلم خرابکار از مجسمه آزادی به پایین سقوط می کند، اما مغز متفکر طبقه اعیان و همدستانش آزاد می مانند تا بر ضد دولت امریکا توطئه کنند.»
ماندگاری برخی آثار شاخص هیچکاک در تاریخ سینما به نگاه ویژه وی بر بازی با ناخودآگاه مخاطبانش تعریف و تبیین می شود. او همیشه سعی داشت چند گام از بیننده اش پیش باشد و دستش را هیچگاه در روایت به آسانی برای مخاطب رو نمی کرد. در بخشی از کتاب می خوانیم: «فیلمهای هیچکاک باقی می مانند؛ چرا که غذای اندیشه اند. ما را زیر و رو می کنند و نمی دانیم چرا. ما را ابله فرض نمی کنند . می گذارند خودمان سر از مسائل در آوریم . سرانجام در می آوریم که هیچکاک به ما می گوید هیچ راه حل حاضر و آماده ای برای زندگی وجود ندارد و چیزها الزاماً در آخر کار درست در نمی آیند.»
پنجره زودگذر
آخرین یادگاری هیچکاک در عالم هنرهفتم فیلم توطئه خانوادگی است که در سال 1976 به نمایش در آمد. او پس از این فیلم تصمیم داشت داستان شب زودگذر را با اهرم تصویر به ثبت برساند. نوشته ای بر اساس زندگی جاسوس بریتانیایی جرج بلیک که از زندان گریخت و به کمک باند تبهکاران لندن از کشور خارج شد. پل دانکن در پارگراف انتهایی کتاب خود درباره شرایط جسمی و روحی هیچکاک برای ساخت شب زودگذر می نویسد : «سلامتی از دست رفته هیچکاک (با دو عمل قلب) و نیاز به مراقبت از آلما – همسر و همکار دیرینه اش – (که سکته مغزی کرده بود) به این معنی بود که نمی توانست شخصاً فیلم را خارج از استودیو بسازد. هیچکاک دکان را تخته کرد. در 1979 انستیتوی فیلم امریکا جشنی برای او ترتیب داد که در آن جایزه دست آورد هنری عُمر به او اهدا شد. تمام کسانی که هیچکاک با آنها کار کرده بود در آنجا حضور داشتند؛ ولی خودش در صندلی چرخدار بود و در کُل بیمار به نظر می رسید. حضار خیلی متاسف بودند، اما در کمال تعجب همگی ، او بلند شد و سخنرانی شوخ طبعانه و جذابی کرد. در فهرست القاب اعطایی برای سال نو 1980 به هیچکاک لقب سِر اعطا شد. سپس وقتی در بیمارستان بستری بود، صبح روز 29 آوریل 1980 ، در آرامش کامل در خواب در گذشت.»
چاپ سوم کتاب «آلفرد هیچکاک» از مجموعه کتاب کوچک کارگردانان در تابستان سال 1392 با شمارگان دو هزار نسخه توسط انتشارات آونددانش به علاقمندان تاریخ سینما ارائه شد. این کتاب در هفت فصل با عناوین : هیچکاک صامت، مغز متفکر باز می گردد، سردرگم در امریکا ، رها شدن، در اوج، تئوری مولف و آنسوی قاب توسط پل دانکن نگاشته شده و برگردان کتاب را به فارسی سوگند مکانی انجام داده است.
نظر شما