خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- یونس کرامتی: کتابسازی چیست؟ چه ارتباطی با انتحال یا سرقت علمی/ادبی دارد؟ آیا میتوان یا شایسته است انتحال را نیز نوعی کتابسازی بنامیم؟ به گمانم هنوز پاسخی روشن برای این پرسشها نداریم. در واقع برداشت هر یک از ما از اصطلاح کتابسازی بسیار گوناگون و رنگارنگ است.
در این نوشتار از این پس، جز در نقل قولها، به جای اصطلاحات انتحال یا سرقت علمی/ادبی واژه کتابدزدی را بهکار میبرم. این واژه هر چند ممکن است به نظر برخی به دلایل مختلف چندان خوشایند نباشد اما من برای بهکارگیری آن افزون بر شباهتش به اصطلاح «کتابسازی» دلیلی دارم که خواهد آمد.
خبرگزاری (ایبنا) تاکنون با چند تن در این خصوص مصاحبه کرده است. با نگاهی به این مصاحبهها میتوان دریافت که هر یک از آنان درباره پرسشهای یاد شده دیدگاهی متفاوت دارند؟ بدون اختلاف نظر طبعا بحثی هم پیش نمیآید، اما برای پیشبرد بحث و رسیدن به نتیجهای مطلوب (البته اگر چنین هدفی مدنظر باشد!) باید درباره اصطلاحات آن بحث توافقی حاصل شود. مهمترین اشکال بحث درباره کتابسازی این است که هنوز توافقی درباره «تعریف» این واژه وجود ندارد.
مدیرکل خدمات پژوهشی و انتشارات دانشگاه تهران با اشاره به ضرورت طراحی نرمافزار «تقلبیاب» متون فارسی، آشکارا «انتحال/سرقت علمی» را در دل «کتابسازی» میگنجاند یا شاید این دو اصطلاح را برابر نهاد هم میداند (نگاه کنید به: اللهدادی: کتابسازی با گوشهنشینی مولف نخبه آغاز میشود)
محمدرضا حمیدیزاده، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی (دانشکده مدیریت و حسابداری) نخست چهار اصطلاح را برای چهار روش تولید کتاب تعریف میکند (شاید پنداشت او از این اصطلاحات با دیگران متفاوت باشد، اما اینکار دست کم موجب میشود که مخاطب درباره مقصود گوینده از این اصطلاحات سردرگم نشود.) وی در ادامه بیشتر آثاری را به باد انتقاد میگیرد که در روزگار دانشجویی ما جزوه درسی بهشمار میآمدند و امروزه به مدد پیشرفت صنعت چاپ جامه کتاب به تن میکنند (نگاه کنید به: کتابهای کپسولی فقط به درد نمره گرفتن میخوردند/ هر کتاب تالیفی، هشت سال زمان میبرد)
از پاسخ دانشیار دانشکده برق و مهندسی همین دانشگاه به پرسش «کتابسازی چیست؟» نمیتوان به درستی دریافت که وی کتابدزدی را نیز در شمار کتابسازی میداند یا نه. در واقع تعریف وی شاید «جامع» باشد اما «مانع» نیست. توضیحات دیگر او در سراسر مصاحبه نیز کمکی به خواننده باریکبین نمیکند (نگاه کنید به: روحانی رانکوهی: کتابسازی یعنی تولید خزف جای لعل)
رئیس پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران نه تنها تقریبا چیزی درباره چیستی کتابسازی نمیگوید بلکه با طرح این پرسش که «چه مشکلی است اگر 10 نفر برای رفع یک نیاز علمی درباره یک موضوع مثل هم بنویسند؟» گویا میخواهد ماجرای کتابدزدی را نیز با طرح «شبه توارد» ختم به خیر کند (نگاه کنید به: رئیس پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران: نمیتوان با تک مشاهدهها وجود کتابسازی را اثبات کرد)
مدیرکل امور تربیتی و مشاوره وزارت آموزش و پرورش بر آن است که «در بررسی پدیده کتابسازی از منظر علمی میتوان به بضاعت اندک علمی مولف، انتحال یا سرقت ادبی، پراکندهگویی و نبود تمرکز بر موضوع و آسیب به اصالت روحیه پژوهش و تحقیق اشاره کرد.» (نگاه کنید به: عیسیمراد: بیتقوایی اصلیترین دلیل بروز کتابسازی در کشور است)
عضو هیات مدیره انجمن فرهنگی ناشران کتاب دانشگاهی گویا کتابسازی را همان «خلاصهنویسی کتابهای چند هزار صفحهای در 500 صفحه» بهشمار میآورد (نگاه کنید به: داود آبادی: رونویسی پدیده نوظهور دهه 90 است/ دانشجوی امروز و سرگرمی با شبکههای اجتماعی)
مدیر انتشارات فدک ایساتیس یادآور میشود که «برای کتابسازی تعاریف مختلفی میتوان ارایه کرد». اما تعریف خود او،«کتابسازی یعنی ارایه یک محصول قلابی در قالب استاندارد» آن گرهای را که باید باز شود کور میکند.
مدرس دانشگاه اصفهان از دو نوع کتابسازی، مثبت و منفی سخن میگوید و به نقل از جلال همایی، کتابسازی منفی را « دزدی بینام و نشان» مینامد (مدرس دانشگاه اصفهان: ذهن مخاطب به جنس تقلبی عادت کرده/ پدیده کتابسازی از بین رفتنی است.)
به نظر مدرس پردیس فارابی دانشگاه تهران کتابسازی «نتیجه گرتهبرداری، جعل اسناد با مطالب تکراری است». (نگاه کنید به: خنیفر: 5/6 میلیارد تومان کتاب دانشگاهی آماده خمیر شدن است/ به جای رشد طولی، رشد عرضی داریم!) اما مفهوم«جعل» بسیار گستردهتر از مفهوم رایج کتابدزدی است. در واقع هر کتابدزدی (به مناسبت دیگرگون کردن نام صاحب اثر) میتواند به نوعی جعل محسوب شود اما هر جعلی کتابدزدی نیست.
در دو مصاحبه دیگر، بیشتر به مصادیقی از ناراستی علمی در جوامع دانشگاهی اشاره میشود و بهنظر میرسد که هر دو کتابدزدی را نیز کتابسازی نامیدهاند (جمشیدنژاد اول: کتابسازی، نویسنده را از فضای نوشتن جدا میکند/ اهمیت ایبنا در آگاهیبخشی به مخاطب؛ آذرنوش: افرادی داد میزنند ما برای شما کتاب مینویسیم!/ ضرورت تشدید احکام قضایی برای کتابساز)
من به هیچ روی دعوی جستجو و پژوهش کامل در این عرصه را ندارم و هر جا که به دستهبندی عوامل یا هر چیز دیگر میپردازم، مقصودم این نیست که همه حالات محتمل و مختلف را در نظر گرفتهام. بیگمان این بحث کاستیهای بسیار دارد و امید دارم همچنان که من به اشکالات و کاستیهای بحثهای پیشین اشاره کردهام، صاحبنظران نیز این پراکندهگوییها را شایسته نقد بدانند؛ و نیز امید دارم در آیندهای نه چندان دور و در فرصت و فراغتی بهتر، بحثی مستند در اینباره منتشر سازم.
کتابسازی چیست؟
واژه کتابسازی تا جایی که من دریافتهام، واژهای نو در زبان فارسی بهشمار میرود. بهنظر شماری از اهل هنر کتابسازی را فرایند آمادهسازی هنری کتاب و برابر نهاد Art of Book است و بر آنند که برابر نهاد رایجتر Art of Book یعنی«کتابآرایی» به اندازه کتابسازی دقیق نیست. البته پیداست که در نوشته حاضر با این مفهوم مثبت کتابسازی سر و کار نداریم.
من با پیشنه دانشنامهنگاری، فرهنگنویسی و البته تحصیل آکادمیک در حوزه علوم پایه و مهندسی، عادت کردهام که پیش از ورود به هر بحث، اصطلاحات پایه مرتبط با آن بحث را تعریف کنم. پس اکنون نیز با تعریفی «دانشنامهای/فرهنگنامهای» مقصود خود از واژه کتابسازی را روشن میکنم.
کتابسازی: فرایند شکلدهی به تمام یا بخش مهمی از یک اثر صرفا با کنار هم «چیدن» آثار و اندیشههای دیگران با ذکر نام آنان اما بدون کمترین نوآوری، یا انتشار دوباره تمام یا بخش مهمی از یک اثر یا مجموعهای از چند اثر خود بدون افزودن نکاتی تازه یا اصلاحات محتوایی و ساختاری چشمگیر اما با عنوانی نو و انتشار اثر به نام خود یا دیگری چندان که حاصل کار مزیتی برای مخاطب دربر نداشته باشد.
یکی از وجوه تمایز «آنچه از این تعریف برمیآید» با استنباطهای دیگران از اصطلاح «کتابسازی» آن است که حاصل فرایند صرفا به آنچه که ما عادتا آن را «کتاب» مینامیم منحصر نمیشود. در واقع در اصطلاح «کتابسازی»، «کتاب» توسعا به معنی «اثر» بهکار رفته است. حاصل کار میتواند، کتاب سنتی یا دیجیتال، مقالهای در یک مجله یا مقاله/یادداشتی در وبگاه یا وبلاگ شخصی، جزوه درسی، یک یا چند شماره از یک مجله یا روزنامه، مجموعهای دربردارنده چندین و چند عکس، نقاشی یا خطاطی همراه با توضیحاتی درباره آنها یا هر چیز دیگر باشد.
با این تعریف از «ساخت» اصطلاحاتی چون «مقالهسازی»، «جزوهسازی»، «مجلهسازی» و «چیزسازی!» بینیاز میشویم؛ و به گمانم باید هم چنین باشد زیرا مساله مهم در این میان عوامل وادارنده و بازدارنده این فرایند هستند و نه شکل و شمایل و قالب محصول نهایی.
نکته دیگر آنکه در این تعریف یکی از مهمترین مصادیق کتابسازی که کمتر مورد توجه قرار میگیرد لحاظ شده است و آن این که اگر یک نفر با به هم چسباندن چند مقاله یا بخشهایی از چند کتاب خود کتابی جدید پدید آورد، یا کتاب خود را صرفا با تغییر نام و بدون اصلاحات شایسته در محتوا یا ساختار ارائه کند، کتابسازی کرده است.
اما اگر همو، مثلا چندین منبع مهم بیابد که در محکمتر شدن استدلالهای او در کتاب/مقاله نخست موثر باشد یا ساختار اثر را به دلایل موجه تغییر اساسی دهد (مثلا با هدف تسهیل آموزش کتاب) یا اگر کسی مقالات خود یا کسی دیگر را که طی سالهای دراز در مجلات و دانشنامههای مختلف نوشته شدهاند، گردآوری و با نظم و ترتیبی مشخص و منطقی و با افزودن نمایههایی سودمند (این یکی خیلی مهم است) در یک مجموعه منتشر کند، نمیتوان کار وی را کتابسازی شمرد.
همچنین است اگر کسی مقالهای را که پیشتر به صورت کاغذی منتشر کرده است، در یک وبگاه/وبلاگ منتشر سازد. این را نیز نمیتوان با تعریف یاد شده کتابسازی بهشمار آورد، زیرا انتشار این مقاله به این صورت، مزایایی بیگفتگو برای خواننده/مخاطب دربر دارد. دسترسی وی به مقاله آسان و البته رایگان میشود و بهرهمندی او نیز بیشتر خواهد شد. زیرا میتواند از امکانات جستجو در نسخه دیجیتال بهره ببرد در حالی که در نسخه چاپی این جستجو به نمایهها و سرفصلها منحصر است.
نکته دیگر این تعریف آنکه دیگر مهم نیست که اثر با چه تعبیری به یک نفر نسبت داده شود. مولف، گردآورنده، «به کوشش ...» یا هر چیز دیگر.
کتابدزدی و تفاوت آن با کتابسازی
در ادامه با تعریفی «دانشنامهای/فرهنگنامهای» مقصود خود از واژه کتابدزدی را روشن میکنم.
کتابدزدی: بهرهگیری از اندیشه دیگران بدون اشاره روشن بر چگونگی و میزان این بهرهگیری. این بهرهگیری ممکن است همچون سخنربایی (تکرار واژه به واژه یا با تغییرات ناچیز یک متن) کاملا روشن و آشکار باشد یا همچون وامگیریِ مبانی فکری یک پژوهش، به آسانی در نظر نیاید.
در این تعریف هم نکتهای مهم گنجانده شده که معمولا کمتر بدان توجه میشود و آن این که اگر نویسندهای از ماخذی یاد کند اما میزان وامداری خود به آن را کمتر از آنچه هست نشان دهد بازهم «کتابدزدی» کرده است.
مثلا اگر نویسندهای سخنی یا دیدگاهی را از مقالهای وام گرفته و در بندی از اثر خود بگنجاند، اما ارجاع به آن مقاله را در جایی از همان بند بیاورد که بسیاری از خوانندگان بخشی از دیدگاه یاد شده در ماخذ را از آن خود نویسنده پندارند یا حتی درباره این که چه کسی صاحب اصلی آن دیدگاه است تردید کنند، آنگاه باید آن نویسنده را کتابدزد به شمار آورد.
با مقایسه تعاریف انتحال و کتابسازی میتوان دریافت که کتابسازی و کتابدزدی به قول فلاسفه «عموم و خصوص من وجه» هستند یعنی یک نفر میتواند بدون ارتکاب به کتابسازی، کتابدزدی کند یا میتواند کتابساز لقب گیرد، بیآنکه کتابدزدی کرده باشد و صد البته میتواند بدین هر دو گوهر خود را بیاراید!
در این روزگار کسانی هستند که مقالات چاپ شده این و آن را یک جا گرد میآورند و بدون اجازه صاحبانشان چاپ میکنند (این امر خصوصا در جشننامهها و بزرگداشتها خیلی رایج است). این کار، اگر گردآورنده ، مقالات را به خود یا دیگری نسبت دهد کتابدزدی است؛ اما اگر آنها را به نام صاحبان اصلی منتشر کند کتابسازی است. در این حالت کتابساز گرچه بیگمان حقوق مادی صاحبان آثار را به هیچ شمرده اما «اصل مالکیت صاحبان آثار» را منکر نشده است. هر چند اگر باریکتر بنگریم برخی توابع مالکیت معنوی نقض شده است. اجازه دهید مقصود خود را در این مورد با اشاره به نمونهای رخداده روشن کنم.
روزنامه دنیای اقتصاد در هشتم اسفند 1392 در شماره 3147 خود یکی از مقالات بسیار قدیمی مرا که با عنوان «الجماهر فی الجواهر» برای درج در فرهنگ آثار ایرانی اسلامی، نوشته شده بود نه تنها بدون اجازه که بدون اطلاع من آن هم با عنوان برساخته، «مقتصدپسند» و بازاریِ دانشمند گوهرشناس: نگاهی به کتاب «الجماهر فیالجواهر» ابوریحان بیرونی منتشر کرد.
در آغاز این مقاله نام من بهعنوان مولف اما با معرفی نادقیق (به عنوان«دکترای تاریخ» ) قید شده بود. این اقدام بیگمان از مصادیق کتابسازی است (البته اگر کتابسازی را آنگونه که پیشتر گفته شد تعریف نمیکردیم اکنون باید میگفتیم: روزنامهسازی!) اما نمیتوان آن را سرقت علمی دانست چون نام صاحب اثر هرچند نه چنان که باید و شاید! اما به هر حال آمده است. بیتوجهی به حقوق مادی نویسنده کمترین اشکال این کار ناپسند است. اما اشکالات دیگری نیز وجود دارد:
1. چاپ و انتشار اثر در کتاب یا روزنامه، بدون اجازه مولف جایز نیست. شاید نویسنده به هر دلیل نخواهد با آن موسسه یا ناشر یا روزنامه (در این مورد: دنیای اقتصاد) همکاری کند (همچنان که من نیز نمیخواستم. همکاری که اجباری نیست! و صادقانه بگویم انتشار مقالهای در تاریخ علم را در یک روزنامه غیر تخصصی دون شان خود میدانم ) اما انتشار این مقاله موجب میشود که مولف و ناشر در میان مخاطبان «همکار» جلوه کنند! در واقع مقاله چنان آغاز میشود که گویی من خود مقاله را برای روزنامه دنیای اقتصاد نوشته و فرستادهام.
2 . همواره این احتمال وجود دارد که نویسنده پژوهشهای پیشین خود را تکمیل، اصلاح و چه بسا، زیر و رو کرده و دوباره منتشر کرده باشد. چاپ مجدد روایت پیشین آن اثر خوانندگان را در این که کدام یک روایت نظر نهایی نویسنده است به اشتباه میاندازد.
3. تغییر عنوان اثر بدون اجازه مولف جایز نیست.
4. از همه مهمتر آنکه انتشار دوباره این مقاله (آن هم با عنوانی نو!) موجب میشود که خوانندگان بیخبر از اصل ماجرا، نویسنده بینوا را به کتابسازی متهم کنند.
جالب آنکه روزنامه دنیای اقتصاد در شرایطی این کار را کرده است که حتی اگر خود من بخواهم این مقاله را در مجموعه مقالات خود یا جایی دیگر منتشر کنم، باید از ناشر فرهنگ آثار ایرانی- اسلامی اجازه کتبی بگیرم!
البته ناگفته نماند که تماسهای مکرر من برای اعتراض به اینکار به جایی نرسید و حتی سردبیر محترم روزنامه شان خود را اجل از آن دانست که برای این کتابسازی گستاخانه پاسخی در خور بدهد و رئیس روابط عمومی روزنامه نیز میخواست این نکته را القاء کند که من باید به مناسبت انتشار مقالهام در روزنامه معتبر «دنیای اقتصاد» که «اقتصاددانان گوشه و کنار دنیا» برای انتشار مقاله در آن سر و دست میشکنند خوشحال باشم!
جالبتر از همه این که حتی اگر دستاندرکاران روزنامه دنیای اقتصاد میخواستند، نمیتوانستند مثلا با درج توضیحی در این باب و خدای ناکرده پوزشخواهی از نگارنده، آب رفته را به جوی بازگردانند زیرا این مقاله در کنار سایر نوشتههای این روزنامه در وبگاه مگیران درج و در وبگاه ایراننمایه نمایه شده بود.
عوامل رواج کتابسازی و کتابدزدی
کتابسازی و انتحال دو رفتار ناپسند هستند که میزان رواج آنها در یک جامعه همچون همه رفتارهای دیگر (پسند یا ناپسند) تابعی از چندین عامل وادارنده و بازدارنده است. یافتن همه این عوامل و تعیین میزان وادارندگی یا بازدارندگی هر یک نیازمند پژوهش آماری گستردهای است که تاکنون صورت نگرفته یا دست کم برای پژوهشگری کمابیش مستقل همچون من دستیاب نیست.
عوامل وادارنده
مسلما یکی از انگیزههای اصلی انسان برای پدید آوردن و انتشار یک اثر «آرزوی نامبردار شدن (چه نیک و چه بد!) و رسیدن به مدارج علمی و اجتماعی بالاتر و بهرهمندی از مزایای مادی و معنوی این ارتقاء» است که نمیتوان آن را ناپسند شمرد. اما اگر این آرزو با این عوامل همساز شود به کتابسازی یا کتابدزدی خواهد انجامید.
1. فرصت، همت یا مایه علمی اندک برای پژوهش
مایه علمی اندک را میتوان از توابع فرصت یا همت اندک بهشمار آورد زیرا مایه علمی جز با صرف وقت و همت گماشتن در راه پژوهش فراهم نمیآید.
2. معیارهای سطحی و نادرست ارزیابی آثار
ارزیابی آثار اگر به درستی انجام شود میتواند عاملی بازدارنده به شمار آید اما ارزیابی بر اساس معیارهای نادرست بیگمان بدتر از نبود هرگونه ارزیابی است. زیرا این گونه ارزیابیها نه تنها راه کج را به همگان نشان میدهد بلکه آنها را به پیمودنش تشویق میکند.
3. داوری ارزش آثار براساس روابط و نه ضوابط
اینگونه ارزیابیها بیشتر در زمینه جوایز علمی و ادبی، یا ارزیابی آثار شایسته انتشار در مجلات علمی- پژوهشی یا ناشران بهرهمند از کمک دولتی نمود دارند.
شمار کتابهای کمارزش و بیارزشی که گاه سراپا کتابسازی و گاه کتابدزدی بودهاند و از گردش روزگار جایزهای نیز نصیب آنها شده است نباید کم باشد! در برخی موارد ماجرا چندان «اظهر من الشمس» است که به هیچ روی نمیتوان جایی برای اشتباه در داوری در نظر گرفت.
در یک مورد که در همین دوره اخیر جایزه کتاب سال رخ داد، کتابی که از حوزه علوم و فنون امتیاز لازم را کسب نکرده بود براساس «ضوابط!» از حوزهای دیگر سر برآورد و «شایسته تقدیر» لقب گرفت. در حالی که بخش اعظم این کتاب از مصادیق کتابسازی و مابقی نیز کتابدزدی بود! شگفت آنکه ناشر این کتاب پیش از آن ویژهنامهای در کتابسازی و انتحال منتشر کرده بود و به اصطلاح کتابسازیستیز بهشمار میآمد، اما به رغم توصیه شماری از اهل فن، و بهرغم آوازه صاحب اثر در عرصه کتابسازی، این کتاب را منتشر کرد و صد البته «خیلی زود»، اما « خیلی دیر!» از کرده پشیمان شد.
عوامل بازدارنده
1. قانون
نفس تصریح قانون بر «جرم» بهشمار آمدن هر رفتار ناپسند و از جمله کتابسازی و انتحال بازدارندهای مهم بهشمار میآید، حتی اگر مجازاتی که برای آن درنظر گرفته میشود ناچیز باشد. ناگفته پیداست که درنظر گرفتن مجازاتهای سنگینتر نقش بازدارندگی قانون را پررنگتر میکند.
قوانین را البته میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1-1. قوانین مدنی (شامل حال همگان)
1-2. قوانین دانشگاهی (شامل حال اعضاء و وابستگان جامعه دانشگاهی)
تنبیههای قوانین دانشگاهی علیالقاعده متناسب با همین جامعه باید باشد. مثلا بسته به شدت و گستردگی رفتار ناپسند باید مجازاتهایی چون تنزل رتبه و پایه و حتی اخراج از جامعه دانشگاهی درنظر گرفته شود (البته شما این بند را به حساب خیالبافی و چه بسا آشفتهگویی من بگذارید!).
2. شرع و عرف
شرع و عرف هم به طور مستقیم با تعریف هنجارهای اخلاقی و هم از راه تأثیری که در تدوین قانون دارند مجموعهای از عوامل بازدارنده را پدید میآورند.
3. اخلاق علمی
اخلاق علمی جامعه دانشگاهی و بازار نشر ایران میتواند هم متاثر از اخلاق عرفی و شرعی باشد و هم از منشورهای اخلاق علمی کشورهای پیشرو در این حوزه، الگو بگیرد. در حالت ایدهآل منشور اخلاق علمی بخشی از قوانین دانشگاهی است.
4. نقد علمی
متأسفانه جامعۀ علمی ما به نقد آثار توجه شایسته نشان نمیدهد و در بسیاری از موارد نیز نقد بیشتر به تسویه حساب شخصی شبیه است تا نقد علمی.
5. آگاهی مخاطبان
این عامل بازدارنده تفاوتی ماهوی با عوامل دیگر دارد و من گمان دارم که در یک جامعه علمی ایدهآل باید مهمترین نقش بازدارندگی را ایفا کند. اگر شمار کتابخوانان زبردست جامعه ما آن هم از آن نوع که در فرهنگ غربی اصطلاحا good reader نامیده میشود در هر حوزهای قابل توجه باشد، کتابساز و کتابدزد در کمترین زمان رسوا میشوند.
از میان عوامل پیشین شاید نقد علمی نیز در سطحی بسیار محدودتر همین پیامد را داشته باشد اما حتی نوشته شدن نقد نیز به تنهایی و بدون وجود مخاطبان آگاه نمیتواند تاثیری مهم داشته باشد. در نتیجه از میان عوامل بازدارنده، آگاهی مخاطبان تنها عاملی است که به نوعی در عوامل وادارنده نیز تصرف میکند و نقش آنها را کاهش میدهد.
زیرا اگر قرار باشد که کتابسازی کتابی بسازد یا کتابدزدی کتابی بدزدد و بیدرنگ شمار بسیاری از خوانندگان این کار ناپسند او را دریابند، آن کتابساز یا کتابدزد حتی از شهرت موقتی (مثلا تا روشن شدن نیرنگ او پس از انتشار نقدی جاندار) نیز بیبهره میماند و پیامد اینکار برای او جز رسوایی نخواهد بود.
6. آموزش
این عامل نیز تفاوتی بنیادین با همه عوامل دیگر دارد. آموزش در واقع پایه و اساس پدید آمدن عوامل پیشین است. شمار خوانندگان آگاه، باریکبین و نکتهسنج جز با آموزش افزایش نمییابد. نوشتن نقد علمی نیاز به آموزش اصولی دارد. آشنایی با قانون، شرع، عرف و اصول اخلاق علمی نیز نیازمند آموزش است.
متاسفانه در کشور ما نقش آموزش در پایبندی به «راستی علمی» (academic integrity) و مهمتر از آن شناخت مصادیق مختلف «ناراستی علمی» (academic dishonesty) و از جملۀ آنها کتابدزدی و کتابسازی همواره نادیده گرفته شده است. در وبگاه بسیاری از دانشگاههای معتبر جهان به سادگی میتوان منشور اخلاق علمی آن دانشگاه و گاه کلاسهای مجازی آموزش در این زمینه را یافت. یکی از کاملترین منشورها و راهنماهای «راستی علمی» را میتوان از وبگاه دانشگاه کانادایی یورک یافت (نگاه کنید به: Academic Integrity Tutorial). اما ما چه کردهایم؟
یکی از اسناد مهم «راهنمای راستی علمی» در این وبگاه «چکلیست راستی علمی» است که دانشجو موظف است هنگام تحویل تکالیف دانشجویی به استاد، یکایک موارد آن را علامت بزند و فرم امضا شده را ضمیمۀ تکلیف خود کند (نگاه کنید به Academic Integrity Checklist).
پیامدهای کتابسازی نامیدن انتحال
شاید برای برخی این پرسش پیش آید که چرا باید این چنین به تفصیل درباره تمایز میان کتابسازی و انتحال بحث شود؟ مگر نه این است که مفهوم اصطلاح، یک قرارداد است؟ پس میتوان کتابسازی را چنان تعریف کرد که انتحال را نیز دربر بگیرد.
به گمان من کاربرد کتابسازی در مفهوم انتحال را باید یک آسیب فرهنگی جدی بهشمار آورد. اصولا انتخاب هر نامی برای انتحال که محترمانهتر از «سرقت علمی» یا به تعبیر من «کتابدزدی» باشد پیامدهایی ناخوشایند دارد، زیرا با کنار رفتن بار معنایی بازدارنده واژه «سرقت» یا «دزدی»، مسلما زشتی این کار نزد همگان کمتر به چشم میآید و به تضعیف عوامل بازدارنده در برابر عوامل وادارنده میانجامد.
هر چند من معمولا مقایسههای عوامانه را در موضوعات علمی ناپسند میشمارم ولی عجالتا مقایسهای بهتر از این به نظرم نمیرسد. زیرا ناپسندی خود این مقایسه میتواند در نشان دادن ناپسندی کتابسازی نامیدن کتابدزدی مؤثر باشد!
شما به ندرت کسی را مییابید که اگر به او گفته شود «دروغگو» خشمگین یا دست کم ناراحت نشود. اما بسیار دیدهایم که فردی با دروغ کسی را میفریبد و سپس با «سر کار گذاشتن!» نامیدن این دروغگویی آن را نشانه هوشمندی خود و حماقت فرد مقابل بهشمار میآورد و با افتخار از این دروغگویی داد سخن سر میدهد!
ساز و کار انتشار کتابهای ساختگی یا سرقتی
در اینباره نیز من به هیچ وجه دعوی جستجوی کامل ندارم و فقط به برخی سازوکارهای آشکار اشاره میکنم. ساز و کار انتشار این گونه آثار در بخش دولتی و خصوصی کاملا متفاوت است.
مدرس پردیس فارابی دانشگاه تهران در مصاحبه با ایبنا گفته است: «به یکی از ناشران معتبر دانشگاهی مراجعه کردم که بیان کرد، 5/6 (احتمالاً: 5 تا 6) میلیارد تومان کتاب آماده خمیر در انبار دارم» (نگاه کنید به: خنیفر: 5/6 میلیارد تومان کتاب دانشگاهی آماده خمیر شدن است/ به جای رشد طولی، رشد عرضی داریم!). در اینباره باید بیگمان بود که بسیاری از این آثار شایسته خمیر شدن، از آغاز نیز شایسته چاپ نبودهاند و ناگفته پیداست که این «ناشر دانشگاهی» برای انتشار آنها ضابطهای جز «ارزش ذاتی» کتاب را درنظر گرفته است.
ناشر خصوصی صدالبته هرگز به هزینه خود چنین کاری یا به عبارت دقیقتر «چنین اشتباهی» (دست کم تا این حد فجیع!) نمیکند. البته بسیارند ناشران خصوصی که آثار «دلباختگان نویسندگی!» را که معمولا نباید جز کتابسازی و کتابدزدی باشد، با گرفتن همه هزینه چاپ و صد البته سود لازم! از خود نویسنده، «میچاپند!». اما در موارد دیگر، رویه رایج در میان ناشران خصوصی آن است که فقط کتابهایی را که بیگمان پرفروش هستند، چاپ کنند.
محتوای کتاب هم مهم نیست: ترجمه چندین و چندم کتابهای هریپاتر باشد، یا چند ترجمه همزمان زندگینامه استیو جابز و یا حتی «تصحیحی جدید!» از شاهنامه فردوسی که به لطف جادوی آن حکیم بزرگوار هیچ چاپ آن «مرغوب یا نامرغوب» و «مطلوب یا نامطلوب» بر زمین نمیماند.
تاثیر ناچیز مبارزه با کتابسازی و کتابدزدی
در چند سال اخیر برخی موسسات فرهنگی کوشیدهاند تا در حد توان با کتابسازی و کتابدزدی مبارزه کنند. حاصل برخی از این تلاشها در قالب چند ویژهنامه «کتابسازی و انتحال» و ویژهنامههای نقد منتشر شده است. اما این تلاشها به گمان من به دلایل زیر چندان موفق نبودهاند.
7. دستاندرکاران شناخت کافی از این حوزه نداشتهاند در نتیجه میبینیم که نگارندگان برخی از این نوشتههای کتابسازی ستیزانه خود کتابدزد یا کتابساز هستند یا دستکم از متهمان نامی این جرایم بهشمار میآیند.
مثلا یکی از فیلتر شدن یک سایت تقلبستیز مینالد در حالیکه خود مقالهای منتشر کرده است که با «رعایت همه استانداردهای کتابسازی!» فراهم آمده. مثالهایی روشنتر را در ادامه خواهم آورد.
8. برخی از نویسندگان یا مصاحبه شوندگان نیز همچون دستاندرکاران تنظیم این مجموعهها صلاحیت لازم در این زمینه را نداشتهاند و در نتیجه حاصل کار نیز چندان بکار نیامده است.
9. برخی از این مجموعهها آشکارا با شتاب بسیار فراهم آمدهاند.
اگر موارد فوق را با عوامل وادارنده به کتابسازی و کتابدزدی مقایسه کنید به مشابهت بسیار میان آنها پی خواهید برد.
نقدی بر دیدگاههای دیگر
من به عنوان دو مورد بارز از تلاشهای نه چندان موفق در زمینه مبارزه با کتابسازی و کتابدزدی ترجیح میدهم بر خلاف دیگران که در اینگونه موارد از «سوم شخص» مایه میگذارند، دقیقا از خبرگزاری ایبنا و خانه کتاب (که من آنها را دست کم به دلیل اشتراک ساختمان محل استقرار همزاد میدانم) شاهد بیاورم.
10. شماره 197 کتاب ماه کلیات
بخش عمده شماره 197 کتاب ماه کلیات به موضوع کتابسازی و کتابدزدی اختصاص یافته در حالی که خواننده آگاه و باریکبین (یا همان good reader ) خیلی زود رگههایی از این دو رفتار ناپسند را در همین شماره درمییابد. مگر نه این است که شتاب بسیار یکی از مهمترین عوامل وادارنده به کتابسازی است. این هم نشانههایی بیگفتگو از شتاب بسیار:
10-1. در ستون اول صفحه 52 این ویژهنامه (پیش از مشخصات مآخذ یکی از مقالات و درست زیر واژه مآخذ) عبارت زیر میدرخشد که جدا مایه انبساط خاطر است:
«با سلام، مولف محترم لطفا صفحاتی را که از مجلات استفاده کردهاید به پایان منابع آنها اضافه کنید. با تشکر»
از شما میپرسم، دستاندرکاران مجله تا چه اندازه در انتشار این شماره شتاب داشتهاند که این جمله را که در واقع نامه آنها به نویسنده است در آغاز مآخذ ندیدهاند. اصلا این جمله چگونه سر از این جا درآورده است! از آن جالبتر این که از همین جمله میتوان دریافت که نویسنده مقالهای در کتابسازی گویا خودش منابع خود را چنان که باید و شاید معرفی نکرده است!
10-2. بسیاری از سرصفحهها و برخی از کنارنویسها غلط هستند (مثل صفحه 37 و به ویژه بیشتر صفحات 64 به بعد)
10-3. بسیاری از سوتیترها بیآنکه مفهومی مستقل داشته باشند عینا از متن «چسب و قیچی» (Copy and Paste) شدهاند. در حالیکه سوتیتر باید به تنهایی و بدون نیاز به مطالعه متن قابل فهم باشد (یعنی فلسفه وجودی سوتیتر این است که خوانندهای بدون خواندن متن بتواند از صرفا با خواندن آنها از محتوای مقاله اطلاعاتی ارزشمند کسب کند).
11. خبرگزاری ایبنا
11-1. کمک به کتابسازان!
خبرگزاری ایبنا در بسیاری از موارد با شماری از نامداران کتابسازی و کتابدزدی مصاحبه کرده و در بسیاری از موارد مُبلّغ حاصل کارگاه کتابسازی/کتابدزدی آنان بوده است. بهطور مثال به یکی از آنان 28 عنوان اختصاص یافته است. فقط به فاصله اندک میان برخی از این خبرها یا مصاحبهها توجه کنید: پنجبار از 4 مرداد تا 5 شهریورماه 1391 ( در تاریخهای 04/05/1391 ، 08/05/1391 ، 14/05/1391 ، 21/05/1391 و 05/06/1391) و 3 بار در فاصله 5 تا 20 خرداد 1393 (05/03/1393، 18/03/1393 و 20/03/1393).
برخی از اینها خبر انتشار کتابی از او و برخی دیگر وعده انتشار کتاب دیگر او در آینده نزدیک است. فقط با نگاهی به همین خبرها به خوبی میتوان دریافت وقتی کسی تقریبا درباره «همه چیز»، «چیز» مینویسد و صدالبته در انتشاراتی که خودش «زده!» است آنها را چاپ میکند دستکم کتابساز است.
11-2. مصاحبه با افراد غیرمتخصص و انتشار دیدگاههای غیرتخصصی
پیش از این در همین وبگاه و هنگام بحث درباره «ترجمه از فارسی» که به غلط به «ترجمه معکوس» مشهور شده است به برخی از این نظرات غیر کارشناسانه اشاره کرده بودم (نسخه یکپارچه این مصاحبه را در اینجا بخوانید: ترجمه معکوس یا ترجمه از فارسی: آیا رونق دادن به ترجمه از فارسی در حیطه اختیار، توان و وظیفه حوزه نشر است؟)
در مورد کتابسازی و کتابدزدی وضع چندان بهتر نیست (بخشی از انتقادات خود به شیوه کار خبرگزاری ایبنا را در آغاز بحث آوردهام).
مثلا رئیس پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران معتقد است که «نمیتوان براساس تک مشاهدهها به اثبات وجود پدیده کتابسازی رسید». (نگاه کنید به: رئیس پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران: نمیتوان با تک مشاهدهها وجود کتابسازی را اثبات کرد) کسی که با مقدمات منطق آشنا باشد میداند که ما سه نوع صور داریم: صور عمومی، صور وجودی و صور صفر. برای «رد» صور عمومی و صور صفر کافی است یک مثال نقض آورده شود. اما برای اثبات صور وجودی یک مثال کافی است. گزاره «پدیده کتابسازی وجود دارد» نیز یک صور «وجودی» است و بر خلاف تصور این مسئول محترم نه تنها «تکمشاهدهها» بلکه «تکمشاهده»ای برای اثبات آن کفایت میکند.
ایشان در پاسخ به خبرنگار ایبنا که پرسیده بود: «... بارها منابعی از ناشران مختلف معرفی کردهام که محتوایی کاملا تکراری داشتهاند. بهعنوان نمونه با موضوع روش تحقیق نسخههای زیادی به چاپ رسیده که تعاریف مشابهی از روش تحقیق ارائه میکنند بهطوریکه مخاطب احساس میکند مطلب جدیدی را دریافت نکرده است. آیا این موضوع مصداقی از کتابسازی نیست؟»
پاسخ میدهد که: «برای بررسی یک موضوع سه رویکرد کمی، کیفی و ترکیبی وجود دارد. طرح یک مساله باید براساس یک رویکرد و یک روش باشد. صحبتهای شما باز از نظر علمی قابل پذیرش نیست. من از شما درباره روش نمونهگیری و جامعه آماری میپرسم. مطلبی که میفرمایید بنیان پژوهشی و علمی ندارد.»
که این نیز آشکارا نشانه آن است که ایشان بحث درباره «وجود» را از بحث درباره «کمّ و کیف» باز نمیشناسند.
«وجود» پدیده کتابسازی به روشنی روز است، اما آنچه نیازمند پژوهش و به تعبیر ایشان «بررسی کمی، کیفی و ترکیبی» است، میزان رواج این پدیده در اقشار مختلف جامعه است. مثلا اگر کسی بخواهد درباره میزان رواج کتابسازی و انتحال در میان دانشگاهیان سخن بگوید، حق ندارد از واژههایی چون «کم»، «بیش»، «کمابیش!» و مانند آن استفاده کند.
بلکه باید پیش از آن بررسی شود که چند درصد از کتابهای دانشگاهیان کتابسازی و چند درصد از آنها کتابدزدی است. و سپس گفته شود که مثلا «کمتر از پنج درصد از کتابهای دانشگاهی حاصل کارگاههای کتابسازی است» (آرزومندم که چنین باشد!)
در مصاحبهای دیگر عضو هیات مدیره انجمن فرهنگی ناشران کتاب دانشگاهی که باید فردی آگاه در این حوزه باشد، بر آن است که «موضوع کتابسازی در سالهای 74 و 75 در حوزه پزشکی رواج پیدا کرد. اصلیترین دلیل بروز این پدیده را میتوان در گرانی کاغذ دانست». هر چند پس از آن اشارهای به گرایش دانشجویان پزشکی به نمرهگرفتن نیز دارد (نگاه کنید به: داود آبادی: رونویسی پدیده نوظهور دهه 90 است/ دانشجوی امروز و سرگرمی با شبکههای اجتماعی). اما آیا واقعا عامل اصلی معضلی چنین پیچیده و بغرنج، گرانی کاغذ (و احتمالا راه درمانش ارزان کردن آن) است؟ کاش این چنین بود!
نظر شما