کتاب در روزنامه ایران
ظهر روز دهم
روزنامه ایران در صفحه شعر یادداشتی درباره کتاب «ظهر روز دهم» قیصر امینپور منتشر کرده که در آن میخوانیم: در ژانر شعر کودک و نوجوان، آثاری که هم روایتگر واقعه کربلا باشند، هم به قواعد نوشته و نانوشته این ژانر پایبند باشند و همچنان درگیر استعاره و تشبیه خاص این ژانر نشوند، که مقصود اصلی از یاد برود، اندکند و در میان همین آثار اندک هم، آثاری که روایتگر این واقعه تاریخی-آیینی برای مخاطبان خود باشند و تقریباً بدون پیشفرض [و با این نگاه که ممکن است مخاطب، برای نخستین بار با این واقعه و آن هم از طریق این آثار آشنا شود] شکل گرفته باشند، باز هم کمتر. منظومه «ظهر روز دهم» قیصر امینپور یکی از این آثار است.
امینپور، شاعر پرمخاطبیاست در ژانر شعر بزرگسال و شمارگان بالای کتابهایش، ممکن است در این روزها، برخی از مخاطبان آثار او را با شنیدن این واقعیت غافلگیر کند، که روزگاری او[پس از خروج از حوزه هنری] کتابهایش را با هزینه شخصی چاپ و منتشر میکرد با این همه هنگامی که او به حوزه شعر نوجوان[شش دانگ و با ایدههای تازه و البته پرتعداد در سرایش] قدم نهاد از آن روزها فاصله گرفته بود و مانند بسیاری از شاعران بزرگسال، ورود او به این ژانر، برای رسیدن به سود اقتصادی مقطعی نبود و البته او هیچ وقت، این ژانر را همچون دیگرهمتایان خود در شعر بزرگسال، دست کم نگرفت شاید به این دلیل که سردبیری یکی از سه نشریه مهم تاریخ ادبیات کودک کشور را برعهده داشت نشریهای که توانست لااقل یک نسل از بهترین شاعران و نویسندگان این حوزه را تربیت و شیوه نگرش به مطبوعات کودک را دگرگون کند و با پایان گرفتن سردبیری امینپور، خلأ حضورش ادبیات نوجوان را حدود یک دهه دچار رکود سازد.
دور از وطن، دل در گرو خانه
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره سید محمدعلی جمالزاده به بهانه هفدهمین سال درگذشتش منتشر کرده که در آن آمده است: ایشان با وجود دوری از وطن، درک بالایی از شرایط ایران داشت و تحلیلهای جامعهشناسانهای ارائه میداد و حتی توصیههایشان در حوزه کتابداری هم بهروز و کارآمد بود. مرحوم جمالزاده آثار مکتوب غنی در کتابخانه خود داشت و هر هفته که به خانهاش میرفتم، کتابهایی را به من میداد تا بخوانم، زیرا تأکید خاصی بر زبان فارسی بویژه آشنایی با کتابهای مرجع داشت.
علاوه بر این، دستنوشتههایش چون «شورآباد» را که در آن زمان هنوز منتشر نشده بود، در اختیارم میگذاشت تا مطالعه کنم. جلد اول «فهرست مقالات فارسی» مرحوم «ایرج افشار» که منتشر شد، آن را با همان زبان قصهگوی شیرینش به من معرفی کرد که مجذوب آن شدم؛ همین آشنایی هم به دوستی و احترام عظیم من به استاد افشار در سالهای بعد انجامید، چراکه یکی از وجوه شخصیت «عمو جمال»، این بود که مروج خواندن بود و کتاب را بخوبی معرفی میکرد.
جمالزاده، ایرانیترین نویسنده ایران
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشت دیگری درباره سید محمدعلی جمالزاده منتشر کرده که در آن نوشته است: واقعیت این است که جمالزاده تأثیر بسیار مهمی در جریان داستاننویسی ایران و بویژه نثر آن به جای گذاشت. او توانست موقعیتی ایجاد کند تا از ظرفیتهای ادبیات عامیانه در داستاننویسی بهره گرفته شود. همواره زمانی که به نام «محمدعلی جمالزاده» میرسم، مهمترین نکتهای که در ارتباط با او میتوانم به آن اشاره کنم، این است که جمالزاده ایرانیترین نویسنده ایران زمین به شمار میآید. گفتهای که قبلاً هم به آن اشاره کردهام و با جدیت نیز از آن دفاع خواهم کرد. وی با وجود آن که بیش از 80 سال عمر خود را در خارج از کشور سپری کرد اما نخستین فرهنگ واژههای عامیانه فارسی را نوشت و در دسترس علاقهمندان قرار داد که محجوبی آن را تصحیح کرد.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
وجدانهای بیدار
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره رمان «از همان راهی که آمدی، برگرد» منتشر کرده که در آن آورده است: این اثر داستان آدمهایی را روایت میکند که زندگیشان در محاق فقر و تنهایی است و دست به هر کاری میزنند تا خودشان را خلاص کنند؛ آدمهایی که برای رسیدن به هدفشان آگاهانه- مثل سیامک- یا ناخودآگاه- مثل مریم- مرتکب کارهایی مخالف قانون یا عرف میشوند. در این میان شخصیتی مانند شیوا هم هست که وجدانش هنوز بیدار است و بعد از خیانتی که میکند، رودرروی سیامک- همدستش- میایستد و بالاخره در آن عصیان نهایی میگوید: «آره، من کم آوردهم. مثِ تو خر بودمو گولِ تو رو خوردم. حالا نمیتونم از فکر توران بیام بیرون. میخوام برگردم و همهچیو بهش بگم. میخوام برگردم خونهم. اگه لازم شه پیشِ پلیسم میرم. تواَم حق نداری یهقرون از اون چکو خرج کنی. باید برش گردونی به توران.» در میان آدمهای «از همان راهی که آمدی، برگرد»، شیوا تنها کسی است که سعی میکند خلاف این رود خروشان حرکت کند و حتی با آنکه پلهای پشت سرش را خراب کرده، سعی میکند از همان راهی که آمده بازگردد.
این کتاب، رمانی چندآوایی است که آن کنترپوان داستانی هم میگویند. این اصطلاح از موسیقی وارد شده و مفهوم آن پروراندن همزمان دو یا چند صدا بهصورت بههمپیوسته با حفظ استقلال است. در این دست رمانها نویسنده از شیوه خطی معمول پیروی نمیکند، بلکه روایت هر بخش از اثر برعهده یکی از شخصیتهاست. این روایتها اگر چه کاملا بههمپیوسته هستند، اما خود بهتنهایی میتوانند هویت مستقلی داشته باشند و به تمام شخصیتها اجازه میدهند که از دیدگاه خودشان راوی بخشی از ماجرا یا وجهی از آن برای خواننده باشند و در محضر او خود را محاکمه یا تبرئه کنند.
ابهامزدایی از فلسفه
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه یادداشتی درباره گوتلوب فرگه، ریاضیدانان، منطقدانان، و فلاسفهٔ برجستهٔ آلمانی در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی به مناسبت روز تولدش منتشر کرده که عنوان می کند: رفع ابهام از مباحث فلسفی را میتوان جزء تبعات اندیشه و هدف فرگه دانست. دغدغه مهم او این بود که به زبانی دست پیدا کنیم که دیگر ابهام، تعابیر چندگانه و دو پهلو حرف زدن در آن جایی نداشته باشد. بنابراین ما اگر چنین زبانی داشته باشیم چون مفاهیم در آن دقیق مطرح میشود میتوان مشکلات اولیه و ابتدایی موجود در فلسفه را که به وسیله زبان پیش میآید حل کرد. پس فرگه اولویت را به رسیدن به یک زبان دقیق داد تا از اشتباهات مبرا باشد و بتوان بدون اشتباه به انتقال اندیشه و معنا پرداخت. وقتی یک زبان دقیق وجود داشته باشد به راحتی میتوان معانی را توسط جملات منتقل کرد؛ جملاتی که توسط اشخاص متفاوت، متفاوت فهمیده نمیشود. برای مثال ما نمیتوانیم در ریاضیات قرائتهای مختلف از کتاب اقلیدس داشته باشیم ولی قرائتهای مختلفی از چند بیت شعر حافظ وجود دارد. آنچه به نظر فرگه فلسفه را از متون دقیق ریاضیات مجزا میکند، نوع زبان به کار گرفته شده در آن است. پس قدم اول این است که ابتدا در مورد به کار بردن زبانی که میخواهیم آن را در فلسفه به کار بریم، دقت کنیم تا ابهام از زبان ما محو شود. شاید از این به بعد بتوان گفت که میتوان فلسفه را به علم متقن تبدیل کرد که دغدغهای ثانویه است، چون در اندیشه فرگه اصالت با دقیق کردن زبان است.
کتاب در روزنامه آرمان
كار هنرمند، وضع مقررات نیست
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با حسین قنواتی، شاعر و نویسنده گفت و گو کرده كه تاكنون سرودهها و داستانهای خود را در چند كتاب روانه بازار كرده است. از جمله این كتابها میتوان به «عاشقانههای كوچهگرد» اشاره كرد. این دفتر كه 40 شعر عاشقانه نو را در برمیگیرد، شامل شعرهای عاشقانهای میشود كه به قول شاعر، انعكاسدهنده نوعی تجربه از كوچهگردی هستند. همچنین رمان آهنگین «سلامهای عاشقانه» نیز یكی دیگر از آثار قنواتی به شمار میآید. هرچند اولین رمان خود را با عنوان «مجنون زمانه» نوشت. مجموعه شعر «لیلی لال» نیز یكی دیگر از سرودههای این شاعر است كه به بازار آمده است.
او می گوید: شاعر- نویسنده و هنرمند، هنر کارش حکم و وضع مقررات و ارائه تئوری نیست. کارش کشف چیزهایی است که در هجوم قواعدی که برگزار میشوند، گم میشوند. و هنرمند و شاعر از لحظه زایش مولودهایی از آن مادر پدید میآیند تا وقتی که شناسنامه رسمی برای ادامه زندگی آنها صادر میشود، پرستارِ این نوزادهاست. شناسنامه رسمی؛ مجوزِ انتشار اثر هنری است. باید آنها را تر و خشک کند، از حقوق و موجودیتِ آنها دفاع کند و این سالها گاهی لازم است آنها را با لباسِ مبدل تحویل جامعه بدهد و اینجا کمی کار جامعه برای فهمِ حرفِ چنین موجوداتی سخت میشود. امیدوارم هنوز کمی حوصله برای توجه بیشتر به حرفِ این نوزادها باقی مانده باشد. به قولِ سعدی: چو میتوان به صبوری کشید جورِ عدو/ چرا صبور نباشم که جورِ یار کشم؟!
شاعرِحجم گرای معاصر
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره منصورخورشیدیزاده منتشر کرده که شاعری خوش خلق، منتقدی با انصاف است و اوج شعرهای خود را از دهه پنجاه آغاز كرد. آثارش تحتعنوان «خطابههای کهنسال کودکی ۱۳۷۷»، «از فکرهای باتو ۱۳۸۰»، و دو مجموعه «آبی ناگهان و سجاده روی ماه بینداز» را در کارنامه ادبی خود ماندگار کرده است. اما از این میان شعرهای «آبی ناگهان» به شکل مایهداری به سمت وسوی حجم یا همان اسپاسمانتالیسم که نوعی از سبک جدید شعر معاصر است که شاعر با تکیه بر تفکر هوسرل(ادموند)با نوعی تحول در زبان، اندیشه، تخیل، عاطفه را با حس و تحرک تازهتری وارد شعر امروز کردهاست. به جرأت میتوان گفت که اگر یدا... رویایی تنها کسی بود که بیتوجه به فضاهای مخالف، ساز این شعر را کوک وبه آواز در آورد، منصور خورشیدی نیز پرچمداری بود که در این میانه به شکل جدی و مستمر تجربیات خود را با دیگر ملزومات آمیخته و ساختمانی لوکستر و درخشانتر بنا نهاد. اما در این مسیر«آبی ناگهان» خنکای گوارایی را برگلوی ساحت شعرحجم نشاند. این درحالی بود که دو مجموعه شعر؛«خطابههای کهنسال کودکی»، «از فکرهای باتو» اولین تحولِ چشمگیر بعد شعر نیمایی بود که در اندیشه، اشراق، وعرفان خورشیدی جرقه زد. هر چند این دو مجموعه نیز در حال و هوای شعرحجم نفس کشیده و بالیدهاند، اما هیچ یک نمیتواند به اندازه «آبی ناگهان» به اوج شعریت رسیده باشد. میشود اینگونه گفت؛ که «آبی ناگهان» از اضلاع مهم شعر حجم میباشد که با تلاش و کوششهای مستمر این شاعر حجم گرای به ثمر نشسته و بیرق آن ریشه دارتر برستیغ مجموعه شعرهایش عرضاندام کرده است. پس آیا یدا... رویایی با داشتن چنین علمدارانی بیشک نمیتواند یکی از خوششانسترین ادیبانی باشد که اینگونه در تاریخ ادبیات معاصر، انقلابی را در شعرحجم به وجود آورد؟!
بازگشت به ذات شعر
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره بهنام زندی، شاعر منتشر کرده که عنوان می کند: از بهنام زندی، پیش از این مجموعه «دمان شهریور کودکی» (سال 91) را خوانده بودیم که نوید شاعری خوش آتیه را میداد که نسل جدید شعر به ما معرفی کرد، نسلی که خاستگاهش دهه هشتاد است و بالندگی اش در دهه نود؛ و ویژگیهای متفاوتی با دهههای پیش از خودش دارد. به نظر میآید شعر پس از انقلاب، در هر دهه، چهره تازهای از خودش نشان داده است؛ یعنی چهار چهره در چهار دهه! و بهراحتی میتوان تفاوت شعر دهه شصت با دهه مثلا نود را حس کرد که تحلیل آن بماند برای فرصت فرزانه تری. اما بهنام زندی متعلق به دهه نود است و مشخصههای شعرش را میتوان به این شکل برشمرد: بازگشت به ذات شعر: شاعر میکوشد از بازیهای گیجکننده زبانی دوری گزیند و به شعریت شعر میاندیشد؛ به آنچه که نگارنده آن را «اصالت شعر» میخواند و معتقد است رنسانسی در هویت بخشی دوباره به شعر لازم است صورت بگیرد.
قصهها
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب «قصهها» منتشر کرده که در آن می خوانیم: تا پایان سال 1981، یکدهه پس از مرگ کنفانی، كتابهایش به زبانهای انگلیسی، اسپانیولی، آلمانی، ژاپنی، مجاری، چك و روسی ترجمه شد و طی سالهای اخیر به بیش از سی زبان زنده دنیا از جمله: فرانسه، سوئدی، بلغاری، نروژی. کنفانی با پرهیز از شعار، تصویرگر زنده زمانه و زندگی خویش بود و آنچه را که میدید و میشنید، دستمایهای میکرد برای روح قصههایش، که در حال و آینده مردم سرزمینش جاری بود. او تعهد را در شعارهای زودگذر، سطحی و آبکی نمییابد بلکه همچون شناگری توانا به عمق حوادث و فاجعهها فرو میرود و در دریای زندگی گوهرهای ناب برمیگزیند و رویاروی نسل خویش و همه نسلها قرار میدهد. غسان کنفانی به آلام و افکار بشری میپردازد و نقطه پرش وی فلسطین است اما به پهنای جهان به پرواز درمیآید و از همینروست که داستانهای او در جهان همچنان خوانندگان فراوان دارد. غسان کنفانی با «قصهها»یش با زندگی خود و با تلاش خود نشان داد که میتوان هنرمند بود اما هنرمندی متعهد. وی اندیشه مقاومت را با عمل مقاومت همراه کرد و درنهایت به جبهه آزادیبخش فلسطین پیوست. تنها زبان او نبود که فلسطینیان را بیدار کرد بلکه عمل او هم بسیار مهم بود. غسان کنفانی در هر قصهای که مینوشت، واژهای از روح خود را به داستان میدمید و شاید همین روح قصههای اوست که چهار دهه پس از مرگش، «قصهها»یش (ترجمه غلامرضا امامی، نشر روزبهان) برای نخستینبار به ترتیب زمان نگارش به فارسی ترجمه و منتشر میشود؛ «قصهها»یی که روایتِ رنجِ روزگارانِ دیر و دورِ فلسطینیهاست.
ضرورت برنامه ریزی فرهنگی
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره مطالعه کتاب منتشر کرده که در آن آمده است: آنگونه که می دانید، سرانه مطالعه در کشورمان وضعیت چندان مناسبی ندارد. احتمالا همه باز هم در دانستن این موضوع شریکیم که اگر مسئولان کارشان را درست انجام دهند، احتمالا در وضعیتی که هم اکنون دچار آن هستیم گشایشی حاصل خواهد شد. اما به گمان من در مورد برخی موضوعات توقعمان از دولت و مسئولین دولتی بی جاست. چرا که در مورد برخی موضوعات اصولا برنامه ریزی فرهنگی نقش چندان مهمی ایفا نمی کند، به بیان دیگر گشایش در آن امور اصلا به برنامهریزی فرهنگی مربوط نمی شود. ما در دورانی زندگی می کنیم که اینترنت تا اندازهای جای مطالعه کتاب را گرفته است. نکتهای که باید به آن توجه شود جهانشمول بودن این وضع است. کاهش حجم مطالعه به روش سنتی امری است که تمام کشورهای دنیا با آن مواجه هستند. در چنین شرایطی، کتابخوانی به مفهومی که در چهاردهه قبل وجود داشت تا حد قابل توجهی تقلیل پیدا کرده است. البته که در این بین گرانی کاغذ که از جمله دلایل تاثیرگذار بر کاهش میزان مطالعه در کشور ماست تا حد زیادی مربوط به وضعیت اقتصادی است که در آن قرار و به سختی داریم آن را پشت سر میگذاریم. این عامل از جمله مواردی است که ارتباط تنگاتنگی با برنامه ریزی فرهنگی دارد.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
پدر داستان کوتاه فارسي
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره محمدعلي جمالزاده، پدر داستان کوتاه زبان فارسي و آغازگر سبک واقعگرايي در ادبيات فارسي منتشر کرده که در آن نوشته است: محمدعلي جمالزاده را همراه با صادق هدايت و بزرگ علوي سه بنيانگذار اصلي ادبيات داستاني معاصر فارسي ميدانند. داستان کوتاه «فارسي شکر است» را که در کتاب يکي بود يکي نبود او چاپ شدهاست، عموماً به عنوان نخستين داستان کوتاه فارسي به شيوه غربي ميشمارند.
اين داستان پس از گذشت هزار سال از نثرنويسي فارسي نقطه عطفي براي آن به شمار ميرفت. به علاوه، مقدمه جمالزاده بر کتاب يکي بود يکي نبود سند ادبي مهم و در واقع بيانيه نثر معاصر فارسي است. در اين مقدمه جمالزاده مواکداً بيان ميکند که کاربرد ادبيات مدرن نخست بازتاب فرهنگ عامه و سپس انعکاس مسائل و واقعيتهاي اجتماعي است.
معروفترين آثار جمالزاده عبارتنداز: يکي بود، يکي نبود، سر و ته يه کرباس،دارالمجانين، فارسي شکر است، قصههاي کوتاه براي بچههاي ريشدار و قصه ما به سر رسيد.
کتاب در روزنامه شاپرک
اسلامي ندوشن، استاد مکتب هاي ادبي جهان
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره محمدعلي اسلامي ندوشن از شاعران انديشمند و نويسندگان توانا و برجسته منتشر کرده که از سال 1327 اشعارش در مجله سخن و برخي از مجلات ديگر انتشار يافت و مورد توجه قرار گرفت.
وي در کنار فعاليتهاي علمي و تحقيقي خود، از زبان شعر کمتر استفاده کرده است، اما آنچه از او چاپ و در دسترس قرار گرفته است، بسيار خوب و نمودار استعداد و ذوق سرشار و قريحه تابناک او در شعر ميباشد.
وي بيشتر اوقات خود را صرف در تحقيق آثار علمي و ادبي ايران و ترجمه آثار نويسندگان جهان کرده و آثارش در مجلات پيام نو، سخن، يغما، راهنماي کتاب و نگين چاپ شده است.
محمدعلي اسلامي ندوشن، برخي از آثار خود را با امضاي مستعار «م. ديده ور» چاپ و منتشر ساخته است. کتاب «ابر زمانه و ابر زلف» در سال 1342 به عنوان کتاب برگزيده سال از سوي انجمن کتاب انتخاب شد.
دکتر ندوشن در مدت 50 سال بيش از 45 کتاب و صدها مقاله در باب فرهنگ و تاريخ ايران و ادبيات فارسي به رشته تحرير درآورده است.
مترجم بايد فرهنگ زبان را بشناسد
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان گفت و گوی ایسنا با ناديا معاوني را منتشر کرده که از ترجمه دو اثر «گفتگو ميان طبيعت و يک روح» و «مصاحبه با خدا» خبر داده است.
معاوني با اشاره به اينکه در ترجمه تنها دانستن زبان مطرح نيست؛ بيان کرد: مطمئناً نويسنده غير از زباني که قصد ترجمه آن را دارد؛ با فرهنگ آن کشور هم بايد آشنا باشد که بتواند بر ترجمه خود واقف باشد. تنها دانستن زبان کافي نيست. مشاهده ميکنيم که ترجمه از زبانهاي ديگر داري ضعفهايي هستند. مترجم بايد سعي کند کتاب را از زبان اصلي خودش ترجمه کند. همچنين آشنا نبودن با فرهنگ نويسنده، ترجمه را تحتالشعاع قرار ميدهد.
اين مترجم با بيان اينکه در ايران ترجمه بيشتر به يک هنر ميماند تا يک شغل درآمدزا افزود: اگر مترجم در کار ترجمه ذوقي نداشته باشد نميتواند ادامه دهد.
روايت يک درد «بينام» که درمان ندارد
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان گفت و گوی خبرگزاری مهر با ليلنصيريها را منتشر کرده که رمان بينام از جاشوا فريس نويسنده جوان آمريکايي را ترجمه کرده است.
او بیان می کند: فريس نويسنده سختنويسي است نثرش دستکم در اين کتاب چندان «برو توي گلو» نبود. براي فهم چيزي که نوشته بود بايد واقعا وقت و انرژي گذاشته ميشد. اما نکته اين است که به هر حال فريس نويسنده دوران حال است. داستاني که نوشته زندگي آدم تيپکال معاصر است تنها با اين فرق که بيمارياش ناشناخته است و درماني براياش پيدا نميشود.
اين که جهانبيني نويسنده معطوف به چيست و با داستاننويسي سعي دارد دقيقا چه کاري را به نتيجه برساند سوالي است که بايد از خود نويسنده پرسيده شود. من با خواندن چندين باره اين کتاب و بعضي از داستانهاي کوتاهاش که اينور و آنور چاپ کرده فقط ميتوانم اين را بگويم که غرض اصلي نويسنده نوشتن داستاني است که خواننده را درگير کند و فريس از پس اين کار واقعا بهخوبي برآمده. فريس داستاني را تعريف ميکند که با وجود فانتزي بودن بيماري قهرمان داستان (که البته بيماريهاي ناشناخته هم کم نيستند) جگر خوانندهاش را خون ميکند. ظرافت درآوردن چنين دردي در دل خواننده به اندازه دردي که شخصيت ميکشدحريف قدر ميطلبد.
نظر شما