دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۴
كتاب‌های آل‌احمد وارد عمق نمی شود/ حذف آزادی از فرهنگ در واقع قتل فرهنگ است/ شايگان هم در آن دوره سازهای مخالفی مثل جلال مي‌زد

دومين نشست «جلال و شمس آل‌احمد، روشنفكران متفاوت» كه با حضور بقايي ماكان، محمد رجبي، انورخامه‌اي و سعيد محبي برگزار شد. آنچه در پی می آید گزارش ایبنا از این نشست است که عصر امروز در مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر برگزار شد.

خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)- محمدحسين دانايي، از خويشاوندان نزديك جلال و شمس آل‌احمد در دومين نشست «جلال و شمس آل‌احمد، روشنفكران متفاوت» كه با حضور بقايي ماكان، محمد رجبي، انورخامه‌اي و سعيد محبي برگزار شد گفت: به عنوان يكي از بازماندگان خانواده جلال آل‌احمد بابد بگويم كه شخصيت‌هايي مانند جلال، شمس و سيمين دانشور كه محور چنين نشست‌هايي محسوب مي‌شوند، جزو سرمايه‌هاي نمادين اين جامعه‌اند.
 
وي افزود: سرمايه‌هاي نمادين يعني مكان‌ها، رويدادها و شخصيت‌هايي  كه در اثر يك كار يا ويژگي منحصر به فرد از ساير هم‌رديفان خود برجسته‌ترند و به مرزي از شهرت همراه با احترام و افتخار مي‌رسند. در واقع اين شخصيت‌ها به نوعي الگوي اجتماعي تبديل شده‌اند و جامعه نيز سعي مي‌كند با استفاده از اين الگوها راه خودش را پيدا كند. دولت‌ها و نهادهاي حاكم بر جامعه همواره سعي دارند اين نمادها را در معرض ديد همگان قرار دهند چون اين نمادها راه صحيح را به آن‌ها نشان مي‌دهد، چرا كه اگر اين نمادها از معرض ديد جامعه دور شوند، جامعه و مردم دچار كج‌روي و كج‌رفتاري خواهند شد. به گمانم فعاليت‌هايي مانند برگزاري چنين نشست‌ها و همايش‌هايي را بايد از اين زاويه مورد بررسي قرار داد.
 
با نام اين نشست موافق نيستم
دانايي در ادامه اين نشست گفت: سال قبل هم در نخستين نشست جلال و شمس گفتم كه با نامگذاري اين نشست موافق نيستم. همان سال هم اين نامگذاري باعث بروز برخي اختلافات و سوءتفاهم‌ها شد و اتهام‌هايي به شركت‌كنندگان در اين همايش زدند. دليل اين مخالفتم مخاطرات بالقوه‌اي است كه روشنفكران دارند و بايد مراقب باشند كه از حد مجاز فرهنگ يك جامعه عبور نكنند. فرهنگ يك جامعه از نظر من مانند باغ و بوستاني مشاع است. بوستاني كه همه آحاد جامعه در آن سهيم‌اند. در واقع اين حرف يعني همه به يك اندازه در بهره‌برداري و پرورش و استفاده كردن از نعمات سهيم‌اند. شاغلان مشاغل فكري اعم از استادان دانشگاه‌ها، معلمان، هنرمندان، فلاسفه، علما، اهالي رسانه و مطبوعات، و صاحبان منابع و ابزارهاي موعظه به دليل تخصصشان سهم بيشتري در اين بوستان دارند اما خداوند همه را «متفاوت» آفريده است و هركس در سطح فكري خود در پرورش اين بوستان سهيم است. پس سهم اين مشاع نيز متفاوت است.
 
وي توضيح داد: فرهنگ را نمي‌شود به عنوان پديده‌اي بسيط و ساده تجسم كرد و به بركت همين تنوع و گوناگوني در فرهنگ و تمدن ايراني است كه جلوه‌هاي جذابي را در اين بوستان مي‌بينيم. در ادبيات كلاسيكمان شاعراني چون فردوسي، سعدي، حافظ، مولوي، خيام، ناصر خسرو، خواجه نصيرالدين طوسي و در دوران معاصر نيز يكي مانند جلال و ديگري مانند صادق هدايت و يكي ديگر مانند نيما در اين بوستان حضور داشته‌اند. در واقع روشنفكران فرهنگسازند و گونه‌گوني خصيصه آن‌هاست. بعضي‌ها در مقابل نظام هستي مي‌ايستند و برخي با شور و عشق و برخي سراپا عقل و شعورند.
 
اين بازمانده خانواده جلال و شمس آل‌احمد اضافه كرد: در بين روشنفكران معاصر متفاوت بودن امري عادي است و نبايد از اين بابت كه اتفاقاً باعث غناي فرهنگي اين بوستان مي‌شود نگراني داشت.  جامعه نيز اين بوستان را با تنوع و گونه‌گوني‌اش محدود نمي‌كند و در اين صورت مثل اين مي‌ماند كه آن‌ها تنها از يك نعمت برخوردار باشند. مي‌خواهم بگويم دامن زدن به بحث تفاوت ميان روشنفكران تا حدي مفيد است كه دانش عمومي را نسبت به اين گونه‌گوني بالا ببرد و آحاد جامعه گونه‌هاي مختلف و متكثر اين بوستان را ببيند و بشناسد. نقش‌هاي روشنفكران در جامعه شايد متفاوت باشد اما مسئوليت و رسالت مشتركي دارند. همه‌شان مي‌خواهند يك كار را انجام دهند و آن رسيدن به مطلوب مورد نظرشان در عمق جامعه است.
 
دانايي گفت: هرگونه تندروي و افراط در بحث تفاوت‌ها و برخوردهاي گزينشي با روشنفكران و برخورد قيم مأبانه با فرهنگ باعث تك قطبي شدن جامعه مي‌شود. در واقع با اين كار به اختلاف‌ها دامن زده مي‌شود و عقلا و خردگرايان از اين موضوع پرهيز مي‌كنند و ديگران را نيز از سقوط اين ورطه پرهيز مي‌دارند. به عنوان مثال در همان مراسم معروف كه در سال 1347 برگزار شد و از جلال به عنوان سخنران دعوت شده بود، جلال اجازه داد كه دانشجويان از او سوال كنند و او نيز پاسخ دهد. يكي در همان جمع پرسيد «آيا نيما هنرمند بود يا نه؟» بخش بعدي پرسش نيز اين بود كه «آيا برخي كه بعد از نيما آمدند و كار او را تكرار كردند هنرمندند يا نه؟»
 
وي ادامه داد: جلال مي‌گويد «من از اين گنده‌گويي‌ها خوشم نمي‌آيد. كسي كه مي‌خورد و مي خوابد يك روز مي‌تركد.» بعد اصطلاح «رئيس» را كه تكه كلامش بوده به كار مي‌برد و مي‌گويد «رئيس اگر تو او را به عنوان شاعر مي‌شناسي علياً، اگر هم نمي‌شناسي علياً.» در واقع جلال آنجا به همان بحث تفاوت ميان روشنفكران پرداخت.
 
روشنفكر به وثيقه نياز ندارد
دانايي گفت: حذف آزادي از فرهنگ در واقع قتل فرهنگ است. درست مثل اين‌كه خون را از بدن موجود زنده‌اي خارج كني و بخواهي او را در معرض نابودي قرار بدهي. اگر بعضي‌ها نسبت به آزادي حساسيت دارند و فكر مي‌كنند كه بايد آن را كنترل كنند يا قطره‌چكاني براي آزادي وجود داشته باشد يا به هر شكل آزادي را مترادف بي بند و باري مي‌دانند بايد اين مشكل را پيش از هر شخصي با خودشان حل كنند. آن‌ها شايد فكر مي‌كنند كه روشنفكر براي اين‌كه بخواهد چند شعر بنويسد به وثيقه‌اي براي آزادي نياز دارد. اگر در چارچوب قواعد آن‌ها حركت كند، مي‌گويند از ماست و اگر بخواهد از چاچوب خارج شود آثارش مورد پسند آن‌ها نيست.
 
اين خويشاوند جلال و شمس آل‌احمد يادآور شد: در سال‌هاي اخير شاهد نوعي برخوردي برآمده از نوعي قلع و قمع با آثار جلال و شمس بوده‌ايم. عده‌اي وارد بوستان شدند و داس را برداشتند و به دست گرفتند. البته آن بخش از زندگي و آثار جلال كه به اصطلاح خوش اقبال بود در معرض اين داس‌ها قرار نگرفت. عده‌اي آن آثار را كلاً قبول نداشتند و عده‌اي نيز صرفاً بخشي از آن آثار را مي‌ديدند. اما خوشبختانه جلال هنوز زنده است. پس يك فاجعه نسبت به جامعه روشنفكري و مملكت رخ داده است و چيزي مسخ و مثله شده است. ما بايد مانع اين تخريب شويم. بايد به شعور مردم احترام بگذاريم و به آن‌ها اجازه انتخاب دهيم. اين مردم بارها ثابت كرده‌اند كه خيلي چابك‌تر و باهوش‌تر از دولتمردانند.
 
وي ادامه داد: البته شمس و جلال با ديگر روشنفكران متفاوت بودند، هم از لحاظ شخصيتي و هم از نظر دستگاه فكري و هم كاركردهاي اجتماعي و سياسي‌شان. كما اين‌كه اين دو برادر نيز با هم تفاوت‌هاي بارزي داشتند. جلال ‌آل‌احمد حتي در مقاطع مختلف با گذشته خودش نيز تفاوت داشت. جلال دهه 30 با جلال دهه 40 از نظر انديشه متفاوت بود. اين تفاوت باعث غناي فرهنگي و زيبايي مي‌‌شود. من تفاوت را امري ازلي مي‌دانم و معتقدم مؤمن واقعي اين حكم ازلي را با جان دل مي‌پذيرد و مقابل آن موضع نمي‌گيرد.
 
جلال به فكر حفظ سنت‌ها بود
محمد بقايي(ماكان)، پژوهشگر و استاد دانشگاه نيز در اين نشست گفت: جلال آل‌احمد به فكر حفظ سنت‌ها بود. يك روشنفكر حقيقي خودش را هيچ گاه فراموش نمي‌كند. وقتي از سنت حرف مي‌زنيم منظورمان مجموعه‌اي كلي است كه البته در «غرب‌زدگي» مغفول مانده است. ما همين مشكل را امروز هم داريم. اگر روشنفكر گذشته خود را فراموش كند به اين معناست كه هم‌پالكي‌هاي خود را فراموش كرده و به آن‌ها توجهي ندارد. روشنفكر وقتي از «ما» صحبت مي‌كند اين «ما» يكي از كليدي‌ترين واژه‌ها در جامعه شناسي است.
 
وي افزود: روشنفكر نبايد نقش مردم را ناديده بگيرد و اين‌كه همه فشارها و انتقادها را معطوف هيأت حاكمه مي‌كند اشكال دارد. جامعه ما در دوره جلال مانند كودكي بود كه در انديشه‌هاي خردسالانه خود به سر‌مي‌برد. روشنفكران نيز از مردمي كه مثلاً تازه به اكابر رفته‌اند انتظار داشتند «روضه ‌الصفا» را بخواند. مرحوم آل‌احمد توقعاتي از جامعه داشت كه جامعه از پس آن‌ها برنمي‌آمد. ايراني‌ها معمولاً ذهنشان بيشتر به احساسات معطوف است و آل‌احمد را نيز مي‌توان به پروانه‌اي بي‌قرار در بوستان فرهنگ ايراني تشبيه كرد. وقتي كتاب‌هاي آل‌احمد را بخوانيد درخواهيد يافت كه او وارد عمق نمي‌شود. جامعه ايراني نيز مانند روشنفكرش هيچ‌گاه وارد عمق قضايا نشد و هميشه با موضوعات مختلف احساسي برخورد نكرد. شايد اگر مردم ما به جاي خواندن شعر فلسفه را به شكلي جدي‌تر دنبال مي‌كردند، امروز وضع ما به گونه‌اي ديگر بود.
 
بقايي يادآور شد: بايد قبول كنيم كه روشنفكر ما نيز از بستر همين جامعه برمي‌خيزد. اول انقلاب زنان ما وقتي ديدند كه ياسر عرفات به ايران آمده گوشواره‌ها، النگوها و طلاهايشان را جمع كردند و به ياسر عرفات دادند. يك ماه بعد وقتي عرفات در ايران نبود نام جعلي خليج را به جاي خليج فارس به كار برد و سپس بمب‌هايي را در اختيار صدام قرار داد كه با همان‌ها جان فرزندان آن زنان را گرفت. به گمانم جلال آل‌احمد با آثارش نارنجكي را در ميان خلق رها كرد كه دست‌كم باعث شد آن‌ها را تا حدي از خواب آشفته بيدار شوند.
 
محمد رجبي، رئيس كتابخانه مجلس شوراي اسلامي نيز در اين نشست گفت: وقتي صحبت از مشروطه بود عده‌اي مي‌گفتند اگر مشروطه شود هر شب به در خانه‌هايتان يك سيني كباب مي‌آورند يا عده‌اي ديگر مي‌گفتند كه اگر مشروطه شود قيدهايي كه بين مذكر و مؤنث در جامعه‌مان است برداشته مي‌شود. در واقع ما هيچ گاه غرب را به درستي نشناختيم. چند دهه دوران گذار جديدي ايجاد شد و نوعي خودآگاهي به وجود آمد. نمونه بي‌سابقه آن خود جلال آل‌احمد بود. البته اين به آن معنا نبود كه مرتجع شديم و به گذشته بازگشتيم اما به دنبال اصالت‌هاي گذشته رفتيم.
 
وي ادامه داد: داريوش شايگان هم در همان دوره سازهاي مخالفي مانند جلال مي‌زد. حفظ اصالت گذشته با شعار دادن متفاوت است. با شعار دادن صرفاً مي‌توان در دايره سياست با غرب ستيز كرد اما اين غرب‌گرايي لاجرم در سطوحي از زندگي ما هنوز نهفته و رسوخ كرده است. به گمانم ما امروز در فضايي تنفس مي‌كنيم كه همه‌اش ساخته غرب است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها