یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۷
انتشار کتاب هیتلر بعد از 70 سال/  داستان نوجوانان بدون ناجی چیزی کم دارد/ کار شاعر زخم‌پوشانی نیست

امروز یکشنبه، 17 اسفند 1393 روزنامه‌های فرهیختگان، شهروند، شرق، ایران و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با جلال ستاری، محمد طلوعی، عبدالجبار کاکایی و سروش دباغ از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز یکشنبه 17 اسفند 1393 روزنامه‌های فرهیختگان، شهروند، شرق، ایران و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند.

 
کتاب در روزنامه فرهیختگان


انتشار کتاب هیتلر بعد از 70 سال

روزنامه فرهیختگان مطلبی در صفحه اندیشه به مناسبت انتشار دوباره کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر منتشر کرده که بعد از پشت سرنهادن 70 سال ممنوعیت انتشار امسال امکان نشری دوباره پیدا می کند. این کتاب به بسیاری از زبان های جهان، از جمله فارسی، عربی و ترکی ترجمه شده و حتی پس از سقوط رایش سوم بارها منتشر شده است.



آفاق حکمت در سپهر سنت
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه گزارشی درباره کتاب‌های سید حسن نصر به بهانه انتشار کتابش به نام «آفاق حکمت در سپهر سنت» منتشر کرده که در آن می خوانیم: کتابی که حاصل گفت و گوی حامد زارع با سید حسن نصر است. نصر در طول سالهای گذشته گفت و گو های زیادی با زارع انجام داده است. در این کتاب نیز بخش های مهمی از زندگی شخصی، فلسفی و سیاسی خویش را به بحث نشسته است.


 
میل به دانستن در جوانان امروز
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر با جلال ستاری، اسطوره شناس و مترجم گفت و گو کرده که می گوید: چیزی که من می بینم و در روز و روزگار آن زمان خود کمتر به چشمم می آمد کنجکاوی و عطش دانستن در جوانان امروز است. اگر اینقدر میل به دانستن آن هم تا این حد در آن روزگار وجود داشته شاید من متوجه اش نبوده ام.



زندگی در پرانتز
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره داستان «آن مرد آمد» منتشر کرده که در آن آمده است: یک بار کانونی ساز مرد بارانی خاکستری پوش است و کانونی شده مرد بارانی سبزپوش است و بالعکس. این چرخه در نظام ساختاری داستان تا ابد بین این دو شخصیت (یا یک شخصیت می داند) جابه جا می شود. همه این ها در بین یک پرانتز باز شده در وسط جمله آن مرد آمد.



کتاب در روزنامه شهروند



داستان نوجوانان بدون ناجی چیزی کم دارد

روزنامه شهروند در صفحه کتاب با محمد طلوعی به بهانه رمان «رئال مادرید» گفت‌وگو کرده که می گوید: داستان به يك نجات‌دهنده احتياج داشت، به نظرم داستان نوجوان بدون ناجي چيزي كم دارد، اين را از نوجواني خودم مي‌گويم اما آقاجلالي هم آن ناجي مطلق و پيام‌آور خير نيست، در واقع آقاجلالي هيچ كار خاصي نمي‌كند، تنها بچه‌ها از اين كه بزرگسالي هم رويا كنارشان است، انرژي مي‌گيرند. درواقع آمدن آقاجلالي قصه را پيش نمي‌برد كه با بيرون آمدنش از زندان خللي پيش بيايد و منطق قصه را مخدوش كند. حتی خواب ديدن مريم‌خاله هم قبلا گفته شده كه او اهل خواب ديدن است و همه چيز را پيشكي در خواب مي‌بيند. به نظرم درآمدن آقاجلالي از زندان فقط براي اين خوب بود كه ياد بچه‌ها بياورد ناجي‌شان جز رويا چيزي به آنها نداده.


 
رودخانه‌ای که به‌زودی طغیان می‌کند
روزنامه شهروند در صفحه کتاب نقدی درباره مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم می‌رود» نوشته سیاوش گلشیری منتشر کرده که در آن نوشته شده است: در داستان، جوی آب باریکی که پس مانده‌های شخصیت‌ها در آن غلت و واغلت می‌خورد در واقع یک نماد است. نمادی از رودخانه‌ای که به‌زودی طغیان می‌کند و همه این ماجراها به همراه شخصیت‌هایش را به زیر آب می‌برد. شاید حتی خود داستان و دوربین را که توی جمله‌ای که از داستان ذکر شد غبار همه قاب آن را فرا می‌گیرد.
فرم تکه‌تکه داستان براساس حرکت اشیاء و نخاله‌ها در جوی آب و همین‌طور در باد شکل می‌گیرد. باد همراه با گرد و خاک می‌وزد و هر بار تکه‌هایی از پس مانده شخصیت‌ها را به بازی می‌گیرد. آنها را نشانه می‌گیرد، بلند می‌کند، زمین می‌زند، رهایشان می‌کند و دوباره برمی‌گردد سراغشان. نخاله‌ها در جوی باریک آب بالا و پایین می‌روند، به هم گیر می‌کنند، از کنار هم می‌گذرند و  بالاخره جایی برای همیشه از حرکت باز می‌مانند.



کتاب در روزنامه شرق



هدف من پیدا‌کردن راهی برای فرارفتن از سرمایه‌داری به سوی جهانی بهتر است
روزنامه شرق در صفحه ترجمه گفت‌وگو با لئو پانیچ را منتشر کرده که از میان آثار فراوان او می‌توان به «سرمایه‌داری جهانی و امپراتوری آمریکا»، «پایان سوسیالیسم پارلمانی»، «جهانی‌سازی و دولت» و «دولت‌های امپراتوری جدید» اشاره کرد.
او در پاسخ به سوال « کتاب «ساختن سرمایه‌داری جهانی» از زمان انتشارش تاکنون در محافل رادیکال سروصداهایی به پاکرده است. به نظر شما چرا؟ و به نظرتان چه چیزی این کتاب را به چنین اثر خاصی بدل کرده است؟» گفت:
درواقع من جاخوردم که این کتاب چندان به چشم جریان غالب محققان روابط بین‌الملل و مشخصا محققان ایالات‌متحده- نیامده، چون هم به لحاظ تجربی بسیار غنی است و هم با آنها درمی‌افتد و کارشان را جدی می‌گیرد؛ از جف فریدن بگیر تا جان ایکنبری. به نظرم به این دلیل که دریافتند این کتاب به‌درد مشاوره‌دادن در حوزه‌های سیاست خارجه نمی‌خورد. خیلی از آنها انگیزه‌شان این است که واشنگتن صدایشان را بشنود و به حرف‌هایشان توجه کند، به همین دلیل است که دست‌به‌دامان استدلال‌هایی با مضمون افول ایالات‌متحده می‌شوند؛ البته نه‌چندان جدی، فقط به عنوان اهرمی برای به کرسی‌نشاندن اولویت‌های سیاسی خود با به وحشت‌انداختن سیاست‌گذاران از اینکه ممکن است ایالات‌متحده، نقش فعلی خود را از دست دهد. گمان نمی‌کنم واقعا به چنین چیزی باور داشته باشند. حال آنکه هدف من پیدا‌کردن راهی برای فرارفتن از سرمایه‌داری به سوی جهانی بهتر است؛ البته ضمن اذعان به نقش غالبی که دولت ایالات متحده‌آمریکا -در سرپرستی سرمایه‌داری جهانی- ایفا می‌کند و همچنان هم در آینده نزدیک ایفا خواهد کرد.
 



آگاهی دقیقا چیست؟
روزنامه شرق در صفحه اندیشه نقدی درباره کتاب «راز آگاهی» منتشر کرده که در آن عنوان شده است: سرل در این کتاب نشان می‌دهد اصرار بر تحویل‌گرایی و ماده‌گرایی ناشی از یک اشتباه زیرساختی برپایه این فرض است که اگر آگاهی را دارای وجود واقعی و مختص به خود بدانیم در نتیجه دوگانه‌گرایی را به‌نوعی پذیرفته و جهان‌بینی علمی را رد کرده‌ایم. اگر تنها یک‌ مضمون در سرتاسر این کتاب جاری باشد این است که آگاهی پدیده‌ای طبیعی و زیست‌شناختی است و همانند گوارش، رشد و فتوسنتز جزیی از حیات زیست‌شناختی ما را تشکیل می‌دهد. در نظر سرل سنت فلسفی ما اجازه نمی‌دهد که خصلت طبیعی و زیست‌شناختی آگاهی و دیگر پدیده‌های ذهنی را بفهمیم، چرا‌که امور ذهنی و فیزیکی را به دو مقوله مانع‌الجمع تبدیل می‌کند. سرل برای این تناقض درونی راه‌حل را نفی دوگانه‌انگاری و ماده‌گرایی می‌داند و تاکید دارد باید پذیرفت که آگاهی در آن واحد هم پدیده‌ای کیفی، سوبژکتیو و ذهنی است و هم جزیی طبیعی از جهان فیزیکی. حالات آگاهانه کیفی هستند به این معنا که در حالت‌هایی چون احساس درد یا نگرانی درباره وضعیت اقتصادی، چیزی هست که احساس کیفی‌ای همانند قرارگیری در آن حالت را به وجود می‌آورد؛ به همین ترتیب حالت‌های آگاهانه، سوبژکتیو هستند؛ چون تنها زمانی وجود خواهند داشت که توسط انسان یا نوعی دیگر از فاعل شناسا تجربه شوند. از‌این‌رو، به باور سرل آگاهی یک پدیده زیست‌‌شناختی طبیعی است که به راحتی با تفکیک سنتی ذهنی و فیزیکی تطبیق پیدا نمی‌کند؛ آگاهی در عین اینکه از طریق ریزفرآیندهای سطح پایین‌تر مغز ایجاد می‌شود، خصوصیت مغز در سطوح کلان عالی‌تر هم به شمار می‌رود. سرل برای پذیرش چیزی که آن را «طبیعت‌گرایی زیست‌شناختی» می‌نامد، بیش از هر چیز بر نفی مقولات سنتی تاکید دارد.

رئالیسم انتقادی علیه اکسپرسیونیسم
روزنامه شرق در صفحه اندیشه نقدی درباره ترجمه «گفت‌وگوهایی با گئورگ لوکاچ» منتشر کرده که در آن بیان شده است: حملات گاه و بی‌گاه لوکاچ به مدرنیسم ادبی و هنری، با مقاله «عظمت و انحطاط اکسپرسیونیسم» به اوج خود رسید؛ مقاله‌ای که در نیمه‌دوم دهه٣٠ مجادلات مشهور و دامنه‌داری را میان او به‌عنوان مدافع رئالیسم با ارنست بلوخ و برتولت برشت در مقام حامیان دستاوردهای مدرنیسم در پی داشت. اینکه بنیامین به‌عنوان مهم‌ترین نظریه‌پرداز مدرنیسم در این مجادلات شرکتی نداشت، احتمالا بیشتر دلایل شخصی و تاریخی داشته باشد، اما حضور بلوخ و برشت در متن آن مجادلات، مبین نوعی نزاع نیابتی است، نه‌فقط به‌دلیل نزدیکی شخصی و نظری آن‌دو به بنیامین، بلکه به این دلیل که لوکاچ در دهه‌های بعد نسخه‌های بدلی را کنار گذاشت و مستقیم سراغ خود بنیامین رفت. مقاله ارنست بلوخ با عنوان «بحث درباره اکسپرسیونیسم» که به بهانه حمله آلفرد کورلا، یکی از مریدان لوکاچ، به میراث اکسپرسیونیسم نگاشته شده است، پیکان انتقاد را به سوی عظمت و انحطاط اکسپرسیونیسم خود لوکاچ نشانه می‌رود. نقد بلوخ به‌درستی به تصور لوکاچ از واقعیت و تمامیت آن معطوف است. او در این‌باره می‌گوید: «اندیشه لوکاچ واقعیت بسته و یکپارچه‌ای را می‌پذیرد که در حقیقت مانع ذهن‌گرایی ایده‌آلیسم می‌شود اما نه «تمامیت» یکپارچه‌ای که همیشه در نظام‌های ایده‌آلیستی از جمله نظام‌های فلسفه کلاسیک آلمان به بهترین نحو می‌بالد. این موضوع جای بحث دارد که آیا تمامیت، واقعیت را می‌سازد یا خیر. اگر چنین باشد، آنگاه تجارب اکسپرسیونیستی با فنون مخرب و تحریف‌کننده خود چیزی جز بازی فکری توخالی نیست [...] اما اگر واقعیت لوکاچ- یعنی تمامیتی منسجم و بی‌نهایت باواسطه- تا این حد عینی نبود، چه اتفاقی می‌افتاد؟ اگر برداشت او از واقعیت نمی‌توانست خود را کاملا از نظام‌های کلاسیک رها کند، چه می‌شد؟ اگر واقعیت راستین نیز از هم گسیخته بود، چه باید گفت؟»


کتاب در روزنامه ایران


کار شاعر زخم‌پوشانی نیست

روزنامه ایران در صفحه فرهنگی با عبدالجبار کاکایی نویسنده، شاعر و ترانه‌سرا گفت‌و‌گو کرده که در پاسخ به سخن که« قطعاً شما هم شنیده‌اید که برخی همکاران‌تان وقتی با شعری از شاعران جناح مقابل روبه‌رو می‌شوند. به صراحت می‌گویند که اینکه شعر نیست... !» گفت: این مبحث تنها در خصوص شعر و شاعری نیست. دو پزشک هم یکدیگر را قبول ندارند. این یک عادت فرهنگی است که افراد تمایل دارند برای مستحکم کردن جایگاه خودشان دیگری را نابود کنند یا زیر سؤال ببرند. جامعه هرچقدر باسوادتر شود قطعاً کمتر شاهد چنین مسائلی هستیم. با این حال کسی نمی‌تواند بگوید فلانی شاعر نیست اما می‌تواند نوشته‌ای را که شعر نام گرفته مورد نقد قرار دهد. «فردوسی» هم «دقیقی» را نقد می‌کرد و «نظامی» هم در حیطه نقد پسرش را زیر سؤال می‌برد و می‌گفت به فکر شعر نباش چون پدرت در این حوزه کار را تمام کرده است. حتی بسیاری از شاعران بزرگ ایران‌زمین با وجود نفسی که داشتند، خودشان را برتر و بالاتر از سایر شعرا می‌دانستند و این امر، یک مسأله تاریخی در حوزه شعر است.
نباید اجازه دهیم شاعران خودشان را به خواب بزنند و از مسائل روز اجتماعی غافل شوند. شاعر باید به عنوان وظیفه انقلابی، کرامت و شأن مردم را نشان دهد. شاعر کارش زخم‌پوشانی نیست باید زخم‌ها را برای درمان شدن نشان دهد.

 
 
دغدغه‌های معنوی گریبانم را رها نمی‌کنند
روزنامه ایران در صفحه اندیشه با دکتر سروش دباغ گفت‌وگو کرده که در پاسخ به این سخن که« خوشبختانه اخیراً این امر در میان فیلسوفان تحلیلی نیز زیاد شده و برخی از فیلسوفان تحلیلی به این گونه امور نیز می‌پردازند. علی‌ای‌حال، به نظرم مهم نیست فرد در کدام سنت فلسفی بالیده است، مهم این است که اگر در کسوت یک فیلسوف فعالیت می‌کند، مستدل سخن بگوید.» گفت:
من نیز در کار و بار معرفتی و نظری خویش، جاهایی که در مقام اهل فلسفه سخن گفته و مقاله نوشته‌ام، کوشیده‌ام به قدر طاقت بشری مستدل سخن بگویم؛ فی‌المثل در کتاب‌هایی چون «سکوت و معنا»، «زبان و تصور جهان»، «عام و خاص در اخلاق»، «درسگفتارهایی در فلسفه اخلاق»، «امر اخلاقی، امر متعالی» و «شرح رساله منطقی- فلسفی ویتگنشتاین». هر جا هم که به مسائل اگزیستانسیل پرداخته‌ام، ادب مقام را رعایت کرده‌ام. اگر به عقب بازگردم کمابیش همین مسیر را طی خواهم کرد؛ بویژه که در این مسیر در دام ویتگنشتاین افتادم.
با این حال باید اذعان کنم که انتشار مقالات فنی فلسفی به تنهایی مرا اقناع نمی‌کند، از این رو به مباحث دیگر هم پرداخته‌ام؛ چه مواردی که معطوف به دغدغه‌های اگزیستانسیل است، مانند آنچه در مورد سهراب و فروغ نوشته‌ام و جلساتی که طی سالیان اخیر برگزار کرده‌ام؛ چه کارهایی که متعلق به حوزه روشنفکری و رفرم دینی است؛ نظیر مقالاتی که در خصوص حجاب، ارتداد، رابطه دین و اخلاق و بازخوانی انتقادی آثار روشنفکران ایرانی نگاشته‌‌ام.
 به هر حال دغدغه‌های ادبی و اگزیستانسیلِ پررنگی دارم.

 
کتاب در روزنامه شاپرک


يك شب، ديروقت
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار سيامک گلشيري، نويسنده و مترجم معاصر ايراني منتشر کرده که فعاليت ادبي‌اش را از سال 1370 آغاز كرد. اولين داستان كوتاه او به نام «يك شب، ديروقت» در 1373، در مجله‌ آدينه به چاپ رسيد و پس از آن داستان‌هاي زيادي در مجلات مختلف ادبي، نظير آدينه، گردون، دوران، كارنامه، زنده رود، زنان، كلك و چندين و چند مقاله در روزنامه‌هاي مختلف به چاپ رساند و سرانجام در 1377 اولين مجموعه‌داستانش با عنوان از عشق و مرگ منتشر شد. بيشتر داستان‌هاي گلشيري در ايران معاصر و به ويژه تهران معاصر اتفاق مي افتند و با نگاه کاملاً رئاليستي به انسان معاصر و رابطه‌اش با جامعه‌معاصر مي‌پردازند. از مشخصات داستان‌هاي او مي‌توان به صحنه‌هاي متعدد، ديالوگ‌هاي بسيار و نثر كاملاً بي‌طرفانه و خالي از صفت و قيد اشاره كرد. گلشيري تا كنون پنج بار موفق به دريافت جايزه و بيش از ده بار نامزد جوايز مختلف ادبي بوده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط