یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۶
«جهان انسانی، انسان جهانی» به روایت محسن قانع‌بصیری

چاپ دوم کتاب «جهان انسانی، انسان جهانی» نوشته محسن قانع‌بصیری به تازگی از سوی نشر پایان منتشر شده است. در این کتاب نویسنده می‌کوشد نگاهی به دو افق دوردست و نزدیک در حرکت فردی و اجتماعی انسان انداخته تا رابطه میان آنها را روشن کند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، محسن قانع‌بصیری که در کارنامه کاری خود آثاری چون «از اطلاعات تا آگاهی»، «مارکس و تکنولوژی»، «سیری در اقتصاد معاصر»، «جهان انسانی و انسان جهانی» و «پرسشی از هایدگر: تکنولوژی چیست؟» را دارد، در پیشگفتار مفصلی که بر کتاب «جهان انسانی، انسان جهانی» نوشته به دلایل تالیف کتاب جدید خود و تشریح موضوع کتاب پرداخته است.

مولف در مقدمه کتاب نکاتی را درباره این اثر یادآور می‌شود: «نخست آنکه متن کتاب تا حدی با زبان سنگینی نوشته شده است. دوم آن‌که کتاب در سه فصل عرضه شده، در فصل اول به مسائل تئوریک و نظری، ‌به‌خصوص در باب موضوعات تحلیل استدلالی و انتقادی و روابط آنها با زندگی فردی و اجتماعی توجه بیشتری شده است. در بخش بعدی به مسائل مربوط به جهانی شدن پرداخته‌ شده در همین بخش خواننده با سه مقاله روبه‌رو می‌شود. این مقالات توسط عباس قانع بصیری ترجمه و در اختیار قرار داده شد که البته متنی که خواننده آن را می‌خواند به‌صورت برگردانی آزاد و با جرح و تعدیل‌های بسیار عرضه شده و غرض آن بوده است که خواننده به آرایی که امروزه درباره مسائل مربوط جهانی شدن عنوان می‌شوند آشنا گردد. این مقاله‌ها عبارتند از مقاله جامعه اطلاعاتی نوشته «آنتونی دی اسمیت»، مقاله انسان معرفتی، انسان عقلایی نوشته خانم مارگرت.اس.آرچر و مقاله نگاهی به پدیده جهانی شدن نوشته دونالد رابرتسون. در فصل سوم کتاب نیز به موضوعات مربوط به اقتصاد سیاسی و چگونگی تحلیل پدیده توسعه در جهان سوم و جهان صنعتی پرداخته‌ شده است.»

نویسنده در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «معرفت و عقل دو گوهراند، دو نوراند، دو چراغ‌اند، چراغی در برابر و چراغی در دست. معرفت چراغ در برابر است، از جنس عشق است، یا بهتر بگوییم علم عشق است و علم عشق در هیچ دفتری نوشته نشده است چراکه از جنس آینده است. معرفت علم به آینده است. معرفت آرزوست،‌ آرزوی وحدت، یا آرزوی یافتن نگاهی وحدتانه به عالم. معرفت همان نگاهی است که می‌تواند جهان را به‌مثابه هستی و کلیتی یگانه به ما نشان دهد. اگر چراغ مقابل را معرفت نداشتیم، هیچ‌گاه قادر به یافتن و ساختن «مفهوم» و «هویت» نمی‌شدیم و در جهان تفرق‌ها و تفرقه‌ها سرگردان می‌ماندیم، تا آنکه مرگ نجاتمان دهد. بدون نیروی عشق و علم به آینده، یعنی همان معرفت، هیچ‌گاه کلمه، آن مهم‌ترین ابزار اندیشه ورزیدن و اندیشه ساختن به‌وجود نمی‌آمد و نمی‌آید.

اگر معرفت را به تعبیری روان‌شناسانه، همان نور و نیروی خواستن بدانیم،‌ پس برای توانستن، برای گذر از جهان ذهن به جهان تجربیات عینی، برای گذر از زمان مظهر درونی (خواستن‌ـ فرمان) به زمان مظهر بیرونی (توانستن) چه باید کرد؟ میان خواستن تا توانستن، فاصله‌ایست، میان آن مکان درونی که جایگاه تابش نور معرفت است تا من، تا دستان من، تا حرکت و توانستن من، تا آنچه که آن را مقام ظهور می‌نامند،‌ گدارهایی ترسناک و تاریک وجود دارند. برای گذار از این گدارها و دره‌ها،‌ چراغی دیگر لازم است. این چراغ دوم را عقل نام می‌گذاریم. و این چراغ نوری از خود ساطع می‌کند که با آن،‌ برخلاف چراغ معرفت، توانایی یافتن تفرق‌ها، تفاوت‌ها و جدایی‌ها را پیدا می‌کنیم.»

به گفته وی، برای تمیز دو انسان از یکدیگر عقلی خاص لازم است و برای تمیز سه انسان عقلی دیگر و به همین ترتیب نگاه کن به این همه انسان و این همه تکثرات متفاوت. اما معرفت می‌تواند همه آنها را در ساحت معنویت لایتناهی خود به یک مبدل گرداند و به‌راستی چه رابطه‌ای میان این نگاه وحدت‌نگر و آن همه قول متکثر و تکثرنگر وجود دارد؟ البته جواب به این سؤال بسیار مشکل است، همه اهل حکمت و علم در برابر این سؤال متوقف می‌شوند آیا جوابی وجود دارد؟ و چرا در زمان اکنون یا همان زمان مظهر، این‌دو به‌صورتی حیرت‌بار با یکدیگر می‌آمیزند و هستی را پدیدار می‌سازد؟ چرا آنانی که تنها به آن چراغ مقابل،‌ به آن معرفت وحدت‌خواه می‌نگرند، زندانی جهان خواستن می‌شوند و نمی‌توانند گریزی به قلمرو تکثرها و توانستن‌ها بکنند؟ چرا آنان را در حالی که چشم بر آن مقام منور بیکران و لایتناهی دارند، خردک چاله‌ای در زیر پای درمی‌آورد؟ و در مقابل چرا آنان که دائماً نگران چاله زیر پایشان هستند و در هزارتوی تکثرهای بیشمار سرگردانند، نگاهی به آن چراغ راهنما نمی‌کنند و مقصود را نمی‌بینند؟ و آنگاه که پس از دورانی در این هزار تو به نقطه اول رسیدند فغان از پوچی عالم و ره نایافتن به مقصود سر می‌دهند؟ چرا؟!

قانع بصیری تاکید می‌کند که جواب به این سؤالات نه‌تنها دغدغه بشر از آغازین پگاه یافتن معرفت و عقل بوده است، بلکه دغدغه این کتاب هم هست. در این کتاب به آنانی نگاه شده که تنها چشم بر آن چراغ مقابل دارند. آنان بدون آنکه به زیرپای خود نگاه کنند، آنچنان به دریا می‌زنند که تو گویی جهان همه خواستن است و بس،‌ پس در گرداب‌هایی خطرناک و ناشناخته و در طوفان‌های تکثرات نابهنگام و تقدیرهای ناخواسته از پای درمی‌آیند. گروهی دیگر چشم‌ از مقابل، چشم از آن نور معرفت که مکان ظهور یگانگی (اندیشه‌ـ نظر) و خواسته است برمی‌دارند. آنان تنها به همان چراغ در دست، به همان عقل محدود که مفسر تکثرها و محدوده‌ای از توانستن‌ها است، بسنده می‌کنند، تو گویی از سکوی همین عقل به آینده می‌نگرند بنابراین جهان خارج از دامنه عقل آنها وجود ندارد. اما در میان آنانی که چراغ معرفت را و چراغ عقل را در مقابل و در دست دارند، تنها تعداد اندکی به سرچشمه جاودانگی دست می‌یابند.

در طول تاریخ اندیشه‌ساز و اندیشه‌ورز آدمی بر روی این جهان می‌توان به زمان‌هایی توجه کرد که تسلط یکی بر دیگری، موجب محدود شدن حرکت تکاملی یا فعالیت عقل فعال شده است و از آنجایی که این کتاب به خصوص به تحولات اندیشه از بعد از انقلاب صنعتی می‌پردازد، نویسنده کتاب در این مقدمه به تحولات اندیشه آدمی از بعد از انقلاب صنعتی می‌پردازد و به‌عنوان یک مثال نشان می‌دهد که چرا برخی اندیشه‌ها به نفی چراغ مقابل پرداختند و نتیجه این نفی به کجا انجامید.

قانع بصیری در این باره توضیح می‌دهد که کلمه همان چراغ مقابل و نطق و منطق و عقل همان چراغ در دست‌اند. واقعیت آن است که تمامی کاربردهایمان در جهان درون چه در عالم تخیل و چه در منطقه عقل و حوزه ذخیره‌ای اطلاعات،‌ کلمات ثابت‌اند. البته می‌توان در هر تپش تفرق‌ ـ تجمع و یا عقل‌ ـ معرفت به کلمات و مفاهیم جدیدی دست یافت و آنها را به‌کار برد. اما آنها نیز این چنین‌اند حتی می‌توان گفت کار اصلی ما پس از ساخت هر مفهوم شناخت آن مفهوم است. در حقیقت هر منطقی، در محدوده‌ای خاص می‌تواند دروازه‌ای از آزادی محدود را برای یافتن راهی به‌سوی درک یک یا مجموعه‌ای از مفاهیم باز کند.

پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که در فاصله میان کلمه و منطق نوعی سعی خاص برای گسترش آگاهی و معرفت انجام می‌شود. جدال بزرگ میان دو گروه از فلاسفه یعنی میان حکاء و مشائیون نیز ریشه در رابطه میان کلمه و منطق دارد. گروه اول به چراغ مقابل و گروه دوم به چراغ در دست متکی‌اند. اولین گروه به بی‌اعتباری عقل و منطق تجربی و گروه دوم به بی‌اعتباری معرفت باور دارند. بر همین اساس است که گروه اول توانایی ارائه طرحی برای زندگی زمینی را از دست داده‌اند و گروه دوم سرانجام به گرداب نیهیلیسم و تکراری ملال‌آور و سوفسطائیانه درمی‌غلتند.

به گفته نویسنده، از آنجایی که مشکل بزرگ تمدن غرب دقیقاً‌ به دلیل حذف چراغ مقابل حاصل شده است پس لازم بوده در مقدمه کتاب به این موضوع پرداخته شود. هرچند که در بخش‌های اولین و دومین کتاب به‌طور مفصل درباره آن بحث شده است. برای آن‌که خواننده به‌درستی با ابعاد اصلی مشکل تمدن غربی معاصر و به‌خصوص اشکال کمدی آن که در جهان سوم به‌صورتی مقلدانه در حال اتفاق است، آشنا شود این موضوع در سه بخش، فلسفه، علوم اجتماعی و تکنولوژی (منظور از تکنولوژی دستگاهی است که تفکر جایگزین در دوره مدرنیته یعنی اقتصاد سیاسی بر اساس آن به‌حرکت افتاده است) مورد بحث قرار گرفته است.

به هر صورت در کتاب حاضر کوشش شده است، نگاهی به دو افق دوردست و نزدیک در حرکت فردی و اجتماعی انسان انداخته تا رابطه میان آنها را روشن کند. قانع بصیری یادآور می‌شود، در حقیقت در چنین شرایطی با دو نوع بسیار متفاوت از افق رویداد روبه‌روییم. اولی افق رویداد کلان یا همان آرزوهاست و دومی افق رویداد خرد یا همان عقل جزوی است که خود از جنس حس مشترک یا برآمده از احساس‌های مشترک است. نظیر حل مساله گرسنگی، یا حل مساله مسکن که از نیازهای مشترک تحمیل شده به ما ناشی می‌شوند. هنگامی که چراغ مقابل یعنی آرزوها حذف شوند، بسیار طبیعی است که این چراغ‌های در دست،‌ یعنی این نیازها خود را به جای آرزوها به نشانند و محیط معنوی اخلاق سلوک و توسعه را به اخلاق خودفروشی تبدیل کنند. پس آنچه که ما به‌واقع به آن نیازمندیم از طریق حذف فرهنگ خودی میسر نیست که این راه تجربه شده‌ای بود که در دوره قبل انجام شد. در حقیقت آنچه که نیازمندیم به‌دست آوردن نیرویی است که بتواند چراغ‌های در دست را به‌درستی تنظیم کند تا بتوانیم به‌سوی شاخص‌های اصلی آرزوهای خود رویم.

نگاه دیگر نویسنده در این کتاب به موضوع مهم تحلیل‌های استدلالی منبعث از جامعه‌شناسی ساختاری است. آنچه که ویژگی مهم جامعه‌شناسی ساختاری است، در تعریف آن نهفته است. این جامعه‌شناسی، علم جامعه‌شناسی را شناخت جامعه و روابط درون و برون آن تعریف می‌کند. با همین تعریف است که جامعه‌شناسی ساختاری فرد را تبدیل به زائده‌ای از جامعه می‌کند. طبیعی است که این جامعه‌شناسی تمامی قلمرو جهان انسانی را چیزی جز تأثیرات جبری مشتی عوامل خارجی یا کل سیستم اجتماعی نمی‌داند. در همین جاست که این جامعه‌شناسی می‌تواند مفهوم سیستم را درست مشابه آنچه که در مقولات غیر حیاتی‌ـ غیر انسانی است به‌کار برد.

چاپ دوم کتاب «جهان انسانی، انسان جهانی» نوشته محسن قانع بصیری با شمارگان 500 نسخه در 696 صفحه به بهای 25 هزار تومان از سوی نشر پایان در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها