جواد مجابی در نشست خوانش شهر در ادبیات معاصر گفت: شعر هنر ملی ماست و به تعبیری درستتر روح هنر ملی ما در این سرزمین است و میان همه هنرها، معماری باید کالبد این روح باشد که نیست.
این شاعر افزود: از بدو تاریخ حیوانات بزرگتر آزادانه در طبیعت میزیستند و ضعیفترها لانه و آشیانه و نقب میساختند در دل طبیعت. بشر تنها موجودی بود که برای حفظ جان خود در را آفرید. در جدا کننده او از خطرهای دور و بر بود. اتاق چه آنگاه که از خیزران و چوب و کرباس بوده چه حالا که از فلز و شیشه است به روی خود باز و به روی دیگران بسته میمانده است.
گور هم دری به مینو دارد
نویسنده داستان «در خلوت جازموریان» ادامه داد: دیوارها محافظان انسان بودند اما تاریکی را هم بر انسان تحمیل میکردند و او را از تماشای دنیای نشاط انگیز بیرون محروم میگذاشتند. پس انسان علاوه بر در محافظ ورودی درها یا دریچههای تماشا در کار گذاشته است. دیوارهای چهار طرف انسان را از زندگی تا مرگ بسته بندی میکند. گهواره و تخت نوعی اتاق کوچک محافظ است. انسان زاده میشود در اتاق، رشد میکند در اتاق خانه، در اتاق مدرسه و اداره میکوشد و در اتاقهای معیشت و عیش خانواده تشکیل میدهد. در اتاق قانون و اخلاق با چارچوبهای گوناگون زندگیاش زیست میکند و همواره در فضای هندسی اتاق محدود و محاط است. حتی پس از مرگ نیز اتاق کوچکی گور میشود. اتاقی که خلاف اتاقهای پیشین دری به بیرون ندارد گرچه به تعبیری دری به دوزخ و مینو دارد.
شاعر مجموعه شعر «شعر بلند تأمل» توضیح داد: از زمان غارنشینی سقف و کف و دیوارها به مثابه مسکن ناگزیر با ما آمدهاند اما انسان با کشف عاملی چون در، رابطه خود را با طبیعت پیرامون خلاف همه موجودات دور و بر به گونهای دیگر برقرار کرده است. در بیشتر از دیوارها توانسته مالکیت فردی منحصر را برای ما ایجاد کند. در را که ببندی خلوت و امنیت فردی خودت را داری مگر اینکه دیگرانی خواه دولت یا دشمن بخواهند تو را از پناهگاهت محروم نگه دارند. فراز در زبان ما معنایی متضاد دارد. در عین باز شدن به معنای بسته بودن هم هست. درست مانند کارکرد ذاتی در که به روی تو و دیگری باز یا بسته میماند. عنصری که هم محدود کننده است هم رهایی بخش.
پنجره، ابزار بده بستان بشری
این شاعر اضافه کرد: پنجره ابزار بده بستان اندکی است که آدمی پس از کشف در جدا کننده برای ارتباطگیری با طبیعت با دیگران فراهم کرده است. در واقع پنجره نوعی نفی دیوار است. دیوار پنهان کننده حضور آدمی بود مگر در باز شود اما پنجرهها توانستند مهابت خوفناک دیوارها را که انسان را از ارتباط با دیگران مصون میداشت و در امان میداشت، بشکند. تو از دریچههای تعبیه کرده در دیوار به بیرون نظر داری و دیگران از همین پنجرهها تو را نظارت میکنند. یک پنجره در دیوار نفی مانعی است که دیوار برای دیدار میآفریند. در طول قرنها هرچه ترس بشر از بیرون کمتر شده پنجرهها بیشتر شدهاند تا امروز که دو تا سه دیوار خانه سراسر تبدیل به پنجرههای شیشهای شده است و بعضی جاها آدمها در چهاردیواری شیشهای زندگی میکنند. امری تناقض آمیز که هم دیده میشوی و هم میخواهی امنیت و خلوت خود را داشته باشی.
این نقاش گفت: اتاق حجم هندسی ساکن است که آدمیزاد –موجود تقریباً غیر هندسی و متحرک- را در خود میزایاند، رشد میدهد و زندگیاش را تا مرگ بین درها و دیوارهایش و بین سقف و کف خود تثبیت میکند. حجم بدن انسان و بدنه اتاق نوعی شباهت بین آن دو را یادآور میشود اما ساکن ماندن اتاق و بی تسکین بودن آدمی این شباهت را کمرنگ میکند. در نهایت این اتاق است که ما را در خود پناه میدهد با اثاثیه مشترکی که محصول توانایی ما و ظرفیت اتاق است. همزیستی مسالمت آمیزی داریم.
وی ادامه داد: هرچه اتاق را کاملتر کنیم زندگی ما در آن آسانتر است. چه در آغاز ما اتاقها را به میل خود میآراییم لکن اتاق پس از سالها ما را به شکل خود در میآورد با عاداتی که زوایا و خفایای دیوارها تحمیل میکنند و فضایی که برای ما میسازد. با دریچههای اندک و زیادی که به بیرون دارد ارتباط ما را با طبیعت و همسایگان کم و بیش میسر میسازد. با کوتاهی ارتفاع سقفش تنفس، خیالانگیزی و رفاه نامریی را فراهم میکند. رفاه واقعی البته در کف اتاق با چینش ابزارهای مدنی جدید میسر شده است، با کشف در و دروازه که امکان مالکیت، فردیت، خانواده منحصر، مجال فراغت و تفکر و تخیل بیشتر و بهتر را در چهار دیواری فراهم ساخته فرهنگ و تمدن رشد کرده و به توسعه انجامیده است.
مجابی گفت: اتاق یک سلول است، یک اتم. متصل میشود به اتاقهای دیگر، ترکیب میشود به فضاهای وابسته، تکثیر میشود در انواع و اقسام خود، خانه یا آپارتمان را میسازد و مجموع خانهها محله و شهر را میسازند و مجموع اتاقها در کوچهها و خیابانها هر بار به گونهای مغازه و کارخانه و رستوران و سایر عناصر و نهادهای شهری را شکل میدهند. اتاق به معنای ادراک شهر نیست. شهر وجود مستقلی است جدای از اجزایش. وجود زنده متغیری که شخصیت ظاهراً ساکن و باطناً متحرکی دارد اما از اتاقت که راحت نباشی شهر از منظرت میافتد. میهن تو فقط اتاق تو خواهد بود و منحصر بدان. اتاق اما جسم است جسمانیت محض. یک مادیت شکل یافته توسط انسان و محیط بر انسان و شکل دهنده تفکر و خیالات روزمره آدمیزاد. این اتاق بی روح نیست اما روحش از جنس متافیزیک وهمناک نیست. متافیزیکی برخاسته از فیزیک ملموس اوست و از جنس جسم آن. تن او را باید بشناسیم و تنانگیاش را و روح تجسم یافته در مادیت صوری و فضای جاریاش را تا بتوانیم بر هم کنشگری اتاق و آدمی را به گونهای بهتر کارآمد سازیم.
این داستاننویس افزود: در شهرها و این زمان ما مجموعه اتاقهایمان را نمیسازیم برای ما میسازند. معماران برای ما میسازند و ناگزیر در آن ساکن میشویم. این اتاقها به میل ما نیستند بستگی به توانایی مالی و ذوق ما دارند. در شرایط مالی عالی شاید بتوانیم خانهای با اتاقهایی باب میل خود پیدا کنیم و زندگیمان را در آن بچینیم و بگوییم بیارایند. معماران اتاقها را میسازند و خانه و خیابان و شهر را اما معماران همه یکجور فکر نمیکنند و تابع موازینی خاص نیستند. اگر قانونی همه سو نگر و بنیادین و آینده بین بر رشد و توسعه شهر در مجموع آن به عنوان کالبدی کارآمد و رفاهآور نظارت نکند توسعه شهری بنا بر طرحهای گوناگون معمارها و خواست خلقالساعه مشتریان خصوصی و دولتی مجموعهای میشود که شهر به عنوان یک موجود انداموار زنده که باید سازوار و سنجیده و کارا باشد در یک اغتشاش بحرانزا هیأتی شتر گاو پلنگ پیدا میکند که سازواری آدمیزاد با چنین محیطی گاه محال میشود. ما وسط بحران عظیمی هستیم که محصول شهر ناسازگار ماست و آن ناهنجاری صوری، بینظمی درونی، نظم اندیشگی ما را به بینظمی میراند و هنجار عاطفی ما را به کجتابیهای مادی و عینیاش مبتلا میکند.
وی ادامه داد: برگردیم به اتاق که به هیچ روی در هیچ زمان از اتاق رهایی و جدایی نداریم. اشاره کردم که انسان غار نشین در پناهگاه بیدر میزیست و در را کشف کرد و ارتباطش با طبیعت قطع نشد بلکه محدود به آن شد که کی در را بگشاید. درها مهمترین کشف تمدن بودند همتراز آتش اما مهمتر و پیشتر از چرخ.
حسین سناپور، داستاننویس نیز در این نشست گفت: فکر میکنم اغلب دوستان کتاب «تجربه مدرنیته» را خوانده باشند. کتاب به نظرم بسیار خوبی که نکته برجستهاش را هم دوستان میدانند و محل تلاقی معماری و ادبیات است. مارشال برگمن با استفاده از مفهوم بلوار و بزرگراه هم به ما نشان میدهد که هم شانزهلیزه و هم بلوار نلسکی در شوروی چگونه ساخته شده. هم از نظر تأثیر شهرسازی در آن کشورها و هم تأثیری که در ادبیات آن کشورها داشته و مثلاً چگونه در داستانهای داستایوسکی بلوارها انعکاس پیدا میکنند.
نویسنده رمان «نیمه غایب» افزود: وقتی این کتاب را خواندم خیلی دوست داشتم از دوستانی که معمارند و هم به ادبیات اشراف دارند و هم به معماری و شهرسازی میتوانستند مقاله یا کتاب بنویسند که توضیح دهد وقتی قرار میشود از بلوار شانزهلیزه در تهران الگوبرداری شود تبدیل به چیز کوچکی به نام لالهزار میشود و بعد طی تحولات زمانه تغییر میکند و چیز دیگری میشود.
این نشست با حضور سید محسن حبیبی، محمدرضا حائری، مجید منصور رضایی و نوید پورمحمدرضا برگزار شد. نشست «شهر و ادبیات» عصر دیروز در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
گزارش اولیه این نشست را اینجا بخوانید.
نظر شما