چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۰
مجلسی: شرح کودتا در کتاب کیم روزولت مانند سناریوی فیلم‌های هالیودی است/ لولوی حزب توده که مصدق طعمه آن شد!

فریدون مجلسی، دیپلمات سابق وزارت امور خارجه درباره علت عقب‌نشینی مسکو از جریان 28 مرداد می‌گوید: به باور من این آمریکا بود که مانع حضور حزب توده در جریان 28 مرداد در تهران شد زیرا تا دو روز قبل افراد این حزب نقش پلیس را در تهران ایفا می‌کردند و با این کار می‌خواستند نشان دهند شهر را در اختیار دارند اما شرح کودتا در کتاب کیم روزولت (ضدکودتا) نوعی خودنمایی آمریکایی‌ماب و به گفته رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، آیزنهاور به مانند سناریوی فیلم‌های هالیوودی است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ماهرخ ابراهیم‌پور: شصت و دو سال از کودتای 28 مرداد می‌گذرد. کودتایی که انتشار کتاب‌های تازه درباره آن حاکی از آن است که هنوز بر سر این جریان در جامعه و به ویژه میان روشنفکران و سیاستمداران دیروز و امروز اختلاف‌هایی درباره چگونگی روی دادن و تشریح آن وجود دارد. در میان این دو دستگی تفسیر ابعاد دخالت خارجی در این کودتا اختلافات بسیاری را موجب شده است. فریدون مجلسی، دیپلمات سابق وزارت امور خارجه یکی از مفسرانی است که اعتقاد دارد بعد خارجی این رخداد اندک بوده و از طرفی نوک پیکان خود را رو به سوی افسران ناراضی از مصدق برده است. اگرچه اعتماد بیش از حد نخست‌وزیر وقت به محبوبیتش در میان مردم و رویه سیاسی را که در پیش گرفت نیز در برکناریش بی‌تاثیر نمی‌داند.
 
جناب مجلسی لطفا بفرمائید به نظر شما در سقوط دولت مصدق می‌توان از واژه کودتا با حضور پررنگ عوامل خارجی استفاده کرد؟
 
می‌توان گفت به دلیل شکل جابه‌جایی حکومت یک کودتای محدود اتفاق افتاده، تغییری که در آن دخالت نظامی تاثیر داشته و دگرگونی کلی در روش سیاسی که منبعث از یک کودتاست، صورت گرفته است اما شکل حقوقی و قانونی آن تا حدی متفاوت است یعنی تا حدی نیز رنگ کودتا نداشته و آن به این دلیل است که زنده‌یاد دکتر مصدق که حقوقدان بود و با آگاهی که از اختیارات شاه داشت، این حق را برای شاه قائل بود که در دوران فترت، نخست‌وزیر را برکنار و سیاستمدار دیگری را جایگزین وی کند. مصدق به انحلال مجلس با توسل به امر پیش‌بینی نشده رفراندوم تن داد و خودش را آگاهانه در معرض خطر برکناری قرار داد. به این دلیل بر کلمه آگاهانه تاکید می‌کنم، زیرا کسانی از جمله دکتر صدیقی به وی گفت: اگر شما مجلس را منحل کنید، شاه می‌تواند شما را برکنار کند. مصدق نیز در پاسخ به وی گفت: شاه جرات انجام این کار را نخواهد داشت. بنابراین مصدق آگاه بود که ممکن است شاه بخواهد وی را برکنار کند، اما وی اعتماد بسیاری به محبوبیت خود در میان مردم داشت و تصور می‌کرد شاه با ترس از این محبوبیت، جرات تغییر وی را پیدا نخواهد کرد. این وضعیتی بود که از منظر حقوقی برای مصدق وجود داشت و شاه در غیاب مجلس وی را از نخست‌وزیری برکنار و فرد دیگری را جایگزینش کرد. نتیجه رفراندم اعلان شده بود، و این استدلال که هنوز به توشیح شاه نرسیده بود نوعی بهانه‌جویی است. یعنی اگر توشیح شده بود کارش درست بود؟ از طرفی طرز ابلاغ برکناری مصدق، برخلاف آن‌که طرفداران کودتای مطلق می‌گویند: چرا این تغییر نصف شب با همراهی چند تانک صورت گرفت؟

در اینجا باید بگویم کودتا برای براندازی یک دولت مقتدر و محبوبی (بر کلمه محبوب تاکید دارم) که با چند تانک در نصف شب پس و پیش شود، عملی نیست. کسانی که این نظر را تقویت کردند تصور و نظرشان بر این است، دکتر مصدق با روحیه حقوقی که داشت، در مواردی که به وضعیت دشواری می‌رسید ترجیح می‌داد که کنار بکشد و موضوع را حادتر از آنچه هست، نکند. با این نگاه، شاه تصورش این بود که مصدق حکم برکناری‌اش را قبول خواهد کرد و به این تغییر تن خواهد داد و یک جابه‌جایی و تغییر قدرت به راحتی انجام خواهد شد. دکتر مصدق نخست این کار را کرد، زیرا علائم نشان می‌دهد که وی از مدیر رادیو، مخبر فرهمند دعوت کرد تا بیاید و آخرین پیام خداحافظی وی را ضبط کند، اما سید حسین فاطمی رهیده از بازداشت شب قبل و وزراء و دوستانی که بعدا به جمع اضافه شدند، مصدق را از پذیرفتن برکناری منع کردند و وی نیز به اتکاء آرائی که از مردم در رفراندوم کسب کرده و مشروعیتی که روشنفکران و مردم برای وی قائل بودند، گفت من در پذیرفتن این حکم تردید دارم و بر همین مبنا حتی دریافت حکم را اعلام نکرد و سه روز بعد خود نظامی‌ها (کانون افسران بازنشسته شده) مجددا برنامه‌ای را که از یک سال پیش تدارک دیده بودند، اجرا کردند. آنها از یک سال پیش قرار را بر یک کودتا گذاشته بودند و زمانی که قصد اجرای آن را داشتند، با توجه به رفراندوم آن را فرمان همایونی نامیدند. اگرچه هر نامی بر آن قرار دهیم در ماهیت امر تغییری نخواهد داد. با این وجود مساله اساسی این است که اگر میزان دخالت خارجی را سرنوشت‌ساز بدانیم آن وقت عنوان کودتا برازنده‌تر خواهد بود.

از طرفی اگر میزان دخالت داخلی را موثرتر ببینیم عنوان جابه‌جایی قدرت آن‌هم یک جابه‌جایی غیرعادی یا غیرمتعارف بیشتر مطرح خواهد بود. این‌که بنده به میزان دخالت خارجی اشاره کردم باید دید این دخالت تا چه اندازه بوده است؟ به این دلیل باید میزان دخالت خارجی را سنجید، زیرا بدون تردید با خصومتی که غرب با مصدق ورزیده و وی نیز با غرب و به‌ویژه با انگلیس نشان داده بود، شکی نیست که دولت انگلیس و بعدا دولت جدید جمهوری‌خواه آمریکا برای براندازی وی ابراز تمایل کردند. مصدق در این میان، دست حزب توده را آزاد گذاشت با وجود این‌که منش ضد کمونیستی داشت. اما با این شیوه می‌خواست از این حزب استفاده ابزاری کند. به عبارتی با نشان دادن لولوی حزب توده به آمریکایی‌ها، بتواند از آنها امتیاز بیشتری بگیرد و با این سیاست به آمریکایی‌ها بفهماند که اگر من بر سر قدرت نباشم این حزب با شما طرف خواهد شد. اما مصدق در این سیاست قدری زیاده‌روی کرد. به‌طوری که این سیاست وی منجر به نگرانی آمریکایی‌ها از مصدق و دولتش شد. آمریکایی‌ها پس از این رویکرد مصدق، از حزب توده بیش از آن‌چه که در توان این حزب بود، نگران و برآشفته شدند. این دغدغه‌ها باعث شد تا آمریکایی‌ها با گروه افسران ناراضی که برنامه کودتا را از یک سال پیش چیده بودند، همکاری کنند، نه برعکس.

بنابراین به باور من، انگلیسی‌ها در درجه نخست و آمریکایی‌ها در درجه دوم به توطئه افسران بازنشسته پیوستند، این پیوستن زمانی بود که نقشه و برنامه افسران ناراضی از مصدق رنگ کودتایی کامل داشت. عرض کردم رنگ کودتا؛ برخی با توجه به دخالت نظامی استدلال به کودتا می‌کنند اما برخی دیگر برای  توجیه حقوقی این رخداد می‌گویند هنگامی که رفراندوم انحلال مجلس انجام شد و دست شاه را برای تغییر در ارکان دولت مصدق باز کرد، این کودتا، تبدیل به جابه‌جایی قدرت شد. البته با اصطلاح «دست شاه باز شد» یا این‌که آنها خودشان موجب این امر شدند در اصل مطلب یعنی تغییر دولت طبق برنامه نظامیان، تفاوتی ایجاد نمی‌کند. با این وجود ممکن است پرسش اصلی این باشد که شما به چه دلیل می‌گویید نظامیان خواهان کودتا شدند؟

              
 
قبل از این‌که سراغ وجه داخلی و نظامی کودتا برویم این پرسش مطرح است با وجود انتشار اسناد سیا از این واقعه و برخی خاطرات سیاستمداران و دیپلمات‌ها باز هم شما معتقدید که تاثیر عوامل خارجی در این رخداد کم‌رنگ بوده است؟

به عقیده من، این اسناد تنها تایید گزارش‌هایی است که از تهران و از سوی دپیلمات‌های آمریکایی مخابره شده؛ یکی دو کارشناس سیا و دیپلمات‌هایی که در تهران تنها شاهد جا‌به‌جایی قدرت بودند و آنها تنها قول همکاری بعدی را به افسران داده بودند که اگر پیروز شدید، خیالتان راحت باشد که ما پشت شما هستیم. اما اصل کار را افسران انجام داده بودند، با این حال پس از تغییر دولت، آمریکایی‌ها به قولشان وفا کردند و همکاری‌های بعد از کودتا را با آنها انجام دادند. بنابراین اسناد سیا تنها گزارش وقایع است و اما برخی از آنها مانند کتاب کیم روزولت (ضدکودتا) نوعی خودنمایی آمریکایی‌ماب است که یک نفر شش‌لول بسته وارد ایران شد و مملکت را گرفت و تسلیم آمریکا کرد. نوع بیان وی از رویدادهای 28 مرداد مانند یک فیلم وسترن است. در حالی که رئیس‌جمهوری وقت امریکا، آیزنهاور به روزولت گفت: این کتاب شما برای سناریوی فیلم‌های هالیوود مناسب است. احتمالا دلیلش این است که آیزنهاور بیش از او می‌دانست، و او بود که با شوروی اتمام حجت کرده بود.
 
چرا افسران با رهبری سپهبد فضل‌الله زاهدی توطئه‌ای برای براندازی دولت مصدق طراحی کردند؟
 
دکتر مصدق در قیام سی تیر موفق شد دوباره به قدرت برگردد و شاه را ناچار کرد با خواسته وی مبنی بر گرفتن پست فرماندهی کل دفاع و وزارت دفاع ملی موافقت کند. اگرچه این اصرار وی منجر به گرفتن این سمت شد و این یک پیروزی بزرگی به‌شمار می‌آمد. به طوری که می‌توان گفت تکمله‌ا‌ی بر جنبش مشروطه بود زیرا تا زمانی که این سمت در دست شاه بود، قدرت مشروع و بر مبنای مشروطه نخست‌وزیر تکمیل نمی‌شد. اما وی در استفاده از سمت فرماندهی زیاده‌روی و شتاب کرد؛ به عبارتی از ترس این‌که مبادا فرماندهان ارتش پیش از این‌که از وی به عنوان وزیر دفاع تبعیت کنند، کماکان پیرو شاه باشند؛ 135 امیر ارتش را یک‌جا بازنشسته کرد. به این ترتیب امیران بازنشسته شده با توجه به منافع شخصی و وفاداری سلطنتی، و نگرانی از کمونیسم دور هم گرد آمدند و یک «کودتا» را طراحی کردند. این در حالی بود که در زمان تنظیم این طرح سیاست خارجی مطرح نبود و پای منافع شخصی، تعهدات و اعتقادات ملی این نظامیان در میان بود. این نوع برخورد مصدق با افسرانی که برخی از آنها تحصیل‌کرده «سن ‌سیر فرانسه» و «سنت هرست انگلیس» یا برخی دیگر از کشورهای اروپایی بودند، بر آنها گران تمام شد. آنها از این نوع کنار گذاشته شدن ناراحت و به آن بدگمان شدند و با کمک بسیاری از هم‌قطاران خود که بر سر کار بودند و با استفاده از رویه مصدق که تدریجا شروع به قوی کردن چپ کرده بود، (در حالی که ارتش ایران بنیانش بر کمونیست‌ستیزی بود) تصمیم به مقابله با آن گرفتند.

فراموش نکنیم، از زمانی که سیدضیاء و رضاخان کودتا کردند، این کودتا بسیار رنگ ضدکمونیستی داشت. کودتای 1919.م زمانی در ایران شکل گرفت که در شوروی و میان روس‌ها هنوز جنگ داخلی روس‌های سفید (ضد کمونیست) و نیروهای سرخ تمام نشده بود؛ این در حالی بود که انگلیسی‌ها از روس‌های سفید حمایت می‌کردند. از طرفی زمانی که رضاخان در 1919 بر سر کار آمد، میرزا کوچک‌خان جنگلی با سازش با انقلابیون شوروی جمهوری گیلان را که جعفر پیشه‌وری وزیر یا کمیسر داخله آن بود، تشکیل داد. همان پیشه‌وری که در زمان محمدرضاشاه سردمدار خودمختاری کمونیستی ایالت آذربایجان شد. در چنین شرایطی رویکرد مصدق باعث گمانِ افزایش خطر کمونیسم شد. خطری که به نظر بنده، مصدق قصد داشت از آن بهره‌برداری تاکتیکی کند، اما در مقابل، افسران بازنشسته شده از آن بهره‌برداری راهبردی کردند. بنابراین این رویه مصدق باعث شد که افسران با استفاده از این رویکرد وی بر آن شدند که مقابل مصدق بایستند. از طرفی جدایی بیشتر مصدق از دربار و شاه مستمسکی به دست آنها داد تا خودشان را حامیان نهاد سنتی سلطنت معرفی کنند و به دنبال این بروند که با کمک هم‌قطاران‌ خود کودتایی راه بیندازند.

نهم اسفند همین افسران توانستند جلو مسافرت شاه از ایران را بگیرند، مسافرتی که ظاهرا مصدق به آن امید بسته بود. همچنین آنها توانستند حمایت بسیاری از روحانیون را که به شدت نگران خطر گسترش کمونیسم بودند، جلب کنند. این افسران برای جمع‌آوری هم‌دستانی برای کودتا حتی سراغ رئیس شهربانی، افشار طوس رفتند و زمانی که فهمیدند رئیس شهربانی به مصدق وفادار بوده و حتی پیشنهاد آنها را برای پیوستن به افسران ناراضی گزارش داده و کودتا را با خطر مواجه کرده است وی را کشتند. (افسران کودتاچی در میان شهربانی نفوذ کرده و از فعالیت‌های رئیس شهربانی آگاه شده بودند) با لو رفتن قتل افشار طوس و یکی از کارآگاهان مورد اعتماد او که از طرف افشار طوس مأمور مراقبت از افسران شده بود، و دستگیری قاتلان و شرکت‌کنندگان در توطئه، که پرونده آن به دادگاه رفته بود، آنها برای خودشان راهی جز اعدام یا پیروزی در کودتا باقی نگذاشته بودند. کشتن افشار طوس، اقدام غلطی بود که آنها را ناچار کرد که راهشان را تا براندازی مصدق ادامه دهند. پس از این اقدامات، انگلیسی‌ها قبل از عید 1332 و آمریکایی‌ها بعد از عید با گروه افسران توطئه‌گر وارد مذاکره شدند. این همکاری انگلیس و آمریکا با افسران بازنشسته شده از این رو صورت گرفت که انگلیسی‌ها خواهان انتقام خودشان از مصدق بودند و آمریکایی‌ها امیدشان را از مصدق به این دلیل از دست داده بودند که آنها خواهان تداوم عرضه نفت در قالب معیارهایی بودند که به دنیا قبولانده بودند و اگر این معیارها ذره‌ای از اصل 50-50 بالاتر می‌رفت تمام سیستم‌هایی که آنها در آن‌زمان با آرامکو در عربستان، شرکت نفت کویت، ونزوئلا و مکزیک برقرار کرده بودند، به هم ‌می‌خورد. بنابراین به این دلایل این دو کشور از گروه افسران توطئه‌گر حمایت کردند. این حمایت پس از رفراندومی که انجام آن مورد تائید برخی نزدیکان و همکاران مصدق نیز نبود، باعث شد که افسران دست به کار شوند و فرمان عزل نخست‌وزیر نهضت ملی شدن نفت را از شاه بگیرند.

در اینجا باید گفت کودتا نیاز به فرمان برکناری از سوی شاه ندارد. بنابراین کسانی که معتقدند کودتای 28 مرداد، کودتا نیست، از این لحاظ درست می‌گویند. زیرا کودتا احتیاجی به صورت قانونی دادن به آن ندارد و فرمان انتصاب و حکم برکناری معنایی ندارد. در کودتا یا سیاستمدار بر مسند را می‌کشند یا برکنار و فرد دیگری را جایگزین او می‌کنند. بنابراین نوع اقدامات نشان می‌دهد که این افسران تمایل داشتند که به کار خودشان شکل قانونی و تا حدی نیز جنبه ظاهری یا ملی بدهند. از این رو، شاید به توصیه آمریکایی‌ها که قیام را به کودتا ترجیح می‌دادند، برخی افراد را اجیر کردند و به عرصه آوردند تا دیگران تصور نکنند که این یک کودتای ساده از مجاری قدرت بوده، بلکه مردم نیز حامی آن بودند. اگرچه این حرکت طبیعتا حامیانی در میان مردم داشت اما همه مردم در تمایل به یک سیاستمدار دارای سلیقه مشابه نیستند و بسیاری از بازاریان و علما هم به راستی نگران کمونیسم بودند و با خطر شیوع کمونیسم، اموال و دارایی خودشان را در معرض ناامنی می‌دیدند و از آن‌چه در اروپای شرقی رخ داده بود، بی‌خبر نبودند. از طرفی انگلیس با مصدق دشمن شده و قطع رابطه نیز صورت گرفته بود. آنها نیز حمایت خود را از گروه توطئه‌گران اعلام کرده بودند. آمریکایی‌ها نیز یکی دو ماه مانده به کودتا، زمانی که فهمیده بودند این گروه دارای قدرت هستند و با فرماندهان نظامی قزوین و اصفهان، کرمانشاه و مشهد ارتباط دارند و موافقت آنها را نیز جلب کرده بودند، با آنها تماس گرفته و به آنها این اطمینان را دادند که اگر شما موفق شدید می‌توانید روی ما حساب کنید. این گفته آنها از لحاظ حساب کردن مبنی بر این بود که خزانه خالی از پول را با پرداخت مبالغی در دولت آینده حمایت خواهند کرد (معلوم نبود با این خزانه خالی دولت ملی چگونه خواهد توانست از عهده پرداخت حقوق کارکنان دولت برآید!)

اینجا باید این نکته را یادآور شد که علاوه بر شرایط مالی بدی که بر دولت حاکم بود، شرکت نفت نیز با هزاران کارمند تعطیل بود و به جای این‌که درآمدزایی کند قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نیز نبود. اینها مسائلی بود که دکتر مصدق با آنها مواجه بود، اما هنوز در میان مردم محبوبیت داشت که قدرت را از دست داد. معلوم نبود که دو سه ماه دیگر از آن محبوبیت چه چیزی باقی می‌ماند! بنابراین شرحی که از اوضاع آن زمان برشمردیم نمی‌توان به کودتا چندان رنگ خارجی داد. به نظر من رنگ داخلی آن بر رنگ خارجی آن می‌چربید. ضمن این‌که مصدق نیز با پافشاری بودن پشتوانه در استیفای حقوق ملی در سقوط دولتش بی‌احتیاطی کرد و در این سقوط موثر بود.
 
                   

با توجه به آن‌چه که شما به استفاده تاکیتکی مصدق از حزب توده مطرح کردید، کتاب «درس 28 مرداد» خلیل ملکی نیز نگاهی به ارزیابی نقش حزب توده در جریانات سال 1332 دارد. وی در یادداشت‌هایی که در این کتاب گنجانده شده از رویکرد این حزب به شدت انتقاد کرده است. به نظر شما با توجه به این کتاب باز هم می‌توان گفت حضور حزب توده در سیاست‌های مصدق یک حرکت تاکتیکی بود؟

زمانی‌ که خلیل ملکی بر اساس انتقادهای بسیار صحیح و ملی از حزب توده جدا شد، توده‌ای‌ها به وی نسبت خائن، سرسپرده و مزدور دادند. در اینجاست که ملکی می‌خواهد هم اعاده حیثیت کند و هم پاسخی به دشنام‌های حزب توده نیز داده باشد. آنچه مسلم است حزب توده تا پیش از سی تیر بزرگترین اهانت‌ها را به مصدق روا می‌داشت و در برابر دولت وی عرض اندام می‌کرد. از آن طرف مصدق روز به روز رنگ ضد غربی می‌گرفت به ویژه پس از این‌که آخرین پیشنهادهای آمریکا و بانک جهانی را نیز نپذیرفت. حزب توده از این فرصت استفاده کرد و این دشمنی با غرب را در سمت و سوی دیدگاه بلند مدت ایدئولوژیک خودش در ایران نهادینه کرد که هنوز هم این نوع تبلیغات حزب توده در ایران پابرجاست و این دشمنی نهادینه شده را می‌خواهد ادامه دهد. بنابراین ملکی از این زاویه به مصدق نگاه می‌کند و معتقد است که نزدیکی تاکتیکی مصدق به حزب توده به زیان خودش تمام شد. همان‌طور که قبلا اشاره کردم مصدق خواست از این حزب به عنوان یک لولو استفاده کند و آمریکا را بترساند، اما آمریکا آنقدر از این لولو ترسید که به برچیده شدن بساط مصدق همراه با این لولو کمک کرد. با این وجود ناسازگاری مصدق در قبول آخرین پیشنهادها، که بنده از آن به حق‌طلبی بیش از اندازه یاد می‌کنم موجب قربانی کردن منافع ملی در برابر حقوق شد. شما در عرصه بین‌الملل بر پایه منافع ملی مجبورید برخی جاها کوتاه بیایید و گرنه جنگ در خواهد گرفت و تمام حقوق و منافع از میان خواهد رفت.

برای توضیح این نکته باید به تاریخ نگاه کرد در جنگ دومِ ایران و روس، این کشور ما بود که برای جبران حقوقی که در قرارداد گلستان از دست داده بود به روسیه حمله کرد و شکست خورد و تن به قرارداد ترکمانچایی داد، که صد مرتبه بدتر و اسف‌بارتر از گلستان بود. به عبارتی باید گفت با رفتن به دنبال حقوقِ کامل منافع ملی را در این میان قربانی کرد. دکتر مصدق به دنبال کسب حقوق کامل ایران بود بدون این‌که ارزیابی کند و ببیند آیا توانایی و امکان کسب کامل این حقوق را دارد؟ آیا قدرت و ارتشِ مقتدری برای کسب این اهداف را دارد؟ فرماندهی وی محکم است یا خیر؟ کما این‌که مشاهده کردیم با رخدادی که شما می‌توانید نام آن‌را کودتا بگذارید به سرعت فروپاشید. در حرکتی که قرار بود نیروهای نظامی کرمانشاه، اصفهان و قزوین نیز حضور داشته باشند، بدون دخالت آنها مصدق برکنار شد، و فورا به این نیروها تلگراف فرستاده شد که غائله پایان یافت و نیازی به حضور شما در تهران نیست.

اینها مسائلی است که در دولت گذشته جمهوری اسلامی ایران نیز بسیار بر حقوق ایران در عرصه انرژی هسته‌ای تاکید مکرر می‌شد و در این حقوق مسلم ما تا جایی پیش رفتند که منافع کشور به خطر افتاد. بنابراین چنین شباهت‌هایی در دریافت حقوق کامل، هر چند از لحاظ شکلی و نه از لحاظ ماهُوی، در دوران اخیر نیز قابل مشاهده است، بنابراین این پرسش عمده مطرح می‌شود که تا چه اندازه می‌توان از حقوق کشور دفاع کرد؟ بنده معتقدم حق‌طلبی فراتر از توانمندی دکتر مصدق یکی از اشتباهات وی بود و دیگری تصفیه دامنه‌دار ارتشی بود که هرگز نمی‌توانست به عنوان فرماندهی کامل آن‌را در اختیار بگیرد. با این رویکرد، و به‌ویژه با توجه به اصرار وی در گرفتن اختیارات، نمی‌توان گفت در پس اندیشه مصدق چه بود؟ شاید مایل به برقراری یک جمهوریت بود و می‌خواست کنترل کامل ارتش را در اختیار بگیرد، اما از این موضوع سخنی گفته نشده است.
 
برگردیم به ارزیابی خلیل ملکی از تفسیر عقب‌نشینی حزب توده در جریان 28 مرداد، نگاه شما با توجه به گفته‌های وی در کتاب «درس 28 مرداد» به سیاست این حزب در حمایت نکردن از دولت ملی چیست؟

در اینجا باید بگویم خلیل ملکی به یک نکته توجه نکرده، نکته‌ای که حتی در مطالعات ایرانی نیز کمتر به آن توجه شده است و آن نقش اصلی آمریکا در این رخداد است (نقش غیرمستقیم این کشور که مهمتر از دخالت مستقیم در این واقعه است) به باور من این آمریکا بود که مانع حضور حزب توده در عرصه جریان‌های 28 مرداد در تهران شد. بنده به یاد دارم که دو روز قبل افراد این حزب حتی نقش پلیس راهنمایی را در خیابان‌های تهران ایفا می‌کردند و چهارراه‌ها را در اختیار داشتند و با این کار می‌خواستند به مردم نشان دهند که این ما هستیم که شهر را اداره می‌کنیم. در این حال این سفارت شوروی بود که به نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده دستور داد که به افراد حزبش بگوید که در روز 28 مرداد در خانه بمانند و بیرون نیایند. سفارت شوروی نیز بدون موافقت  دولت مسکو چنین دستوری نمی‌توانست صادر کند. مسکو نیز دیوانه نبود که از یک نفوذ بسیار آشکار صرف‌نظر کند و به شکست تن در دهد. یقین بدانید همان کسانی که با تهدید قبلی شوروی را مجبور به عقب‌نشینی از آذربایجان در نیمه دهه 1320 ه.ش کردند و بر اثر این عقب‌نشینی نیروهای نظامی ایران همراه با مردم آذربایجان توانستند این استان را آزاد کنند، هنگامی که از آن واقعه پنج، شش سالی بیشتر نگذشته بود و در سال 1332 نیز با دستور مستقیم دیگری از سوی آمریکا، مسکو و طرفدارانش را در تهران به عقب‌نشینی وادار کردند. اگر چه درباره این موضوع هنوز سندی به دست نیامده، اما تحلیل‌ها و وقایعی که رخ داده و دستورات اکیدی که حزب توده در عقب‌نشینی از حمایت مصدق به نیروهایش به گواهی افسران حزب توده صادر کرده، حاکی از این واقعیت است.

افسران حزب توده، مانند سروان همایونی و ناظر و دیگران در گروه کودتاچی نیز نفوذ کرده بودند. بنابراین خالی کردن میدان از سوی این حزب نشان‌دهنده این است که دستور قوی‌تری دولت شوروی را مجبور به صدور فرمان سکوت و پنهان شدن حزب در آن وقایع کرده بود. این نوع برخورد را می‌توان تمایل آمریکا بر برکناری مصدق دانست. زیرا آمریکایی‌ها با کسب اطلاعاتی دریافته بودند که گروه افسران اخراجی توانایی حضور پررنگ در عرصه سیاسی ایران را دارند. با این حال در ایران دخالت نظامی با تجهیزات توپ و تانک و نیرو نبوده، زیرا زمانی که می‌خواهیم کودتا را بسازیم نمی‌توانیم بگوییم کشورهای خارجی بدون حضور در ایران و تنها با فرستادن مبالغی دلار و «چند آرتیست» به ایران یک کودتا را رهبری و هدایت کردند و دولتی را سرنگون کردند و تحویل عوامل خود دادند. این تفسیر درست نیست به نظر من آن عنصر اصلی داخلی وجود داشته و آنها نیز با آن عناصر اصلی رابطه برقرار کردند و تاثیرشان در پیروزی رخداد کودتا‌گونه 28 مرداد در این حد بوده که این نیز در حد چند درصد روحیه دادن و اطمینان دادن می‌تواند موثر باشد.
 
              

با توجه به آنچه که شما درباره رویکرد گروه کودتا و انعکاس آن در تصمیم‌گیرهای آمریکا و چرخش این کشور به سوی دشمنان مصدق گفتید به یاد چند جمله از کتاب کودتای یرواند آبراهامیان افتادم. وی در این رابطه می‌گوید: «ایالات متحده آمریکا و بریتانیا برای توجیه کودتا از زبان جنگ سرد گفتمان مسلط زمانه استفاده کردند، اما نگرانی عمده آن‌ها تهدید کمونیسم نبود بلکه آن‌ها بیشتر به پیامدهای ملی شدن نفت در سراسر جهان توجه داشتند. دقیقا به همین دلیل بوده که بسیاری از ایرانیان، مصدق را تحسین می‌کردند و می‌کنند.»
 
تفاوت نگاه من با آبراهامیان در این است که وی دلیل سقوط دولت مصدق را به گردن نخست‌وزیر می‌اندازد. وی، که البته متمایل به حزب توده است، می‌گوید این مصدق بود که از حزب توده خواست تا به خیابان‌ها نیایند. بنده در تحلیل خودم اشاره کردم که مسکو در جنگ میان مصدق با انگلیس و آمریکا تسلیم شد و آمریکا بر این کشور به احتمال قوی با یک تهدید نظامی غالب شد و آنها را از دخالت در منازعه میان آنها و مصدق بازداشت. بنده تا آن اندازه مطمئن هستم که ضمانت اجرایی تهدید امریکا، دخالت نظامی در ایران بوده است. بنابراین اگر چنانچه حزب توده که عامل شوروی در ایران تلقی می‌شد، یا افرادی از آن کشور که در ایران حضور داشتند، در این جریان دخالت می‌کردند، آمریکا به شکل دیگری در ماجرای 28 مرداد وارد می‌شد و دیگر به حمایت‌های اندک اتکاء نمی‌کرد. زیرا در آن زمان افسران نفوذی حزب توده نیز قدرت بسیاری در تغییر اوضاع به نفع مصدق داشتند. اما منطق آبراهامیان که خود برخاسته از حزب توده است، می‌گوید این حزب توده نبود که کنار کشید بلکه این مصدق بود که دستور کنار کشیدن را به حزب توده داد. البته در این سخن آبراهامیان حقیقتی نیز وجود دارد و آن این‌که مصدق روز 27 مردادماه پس از آخرین دیدار سیاسی خود با آورل هریمن (که در خانه وی نیم ساعت به طول انجامید) بر ممنوعیت حضور حامیان خود و حزب توده در خیابان‌ها تاکید کرد، اما اینجا باید گفت حزب توده گوش به فرمان مصدق نبود، بلکه گوش به فرمان کیانوری و سفارت شوروی بود. درباره رویکرد حزب توده با این نگاه که بر اثر دستور شوروی‌ها از حمایت از جبهه مصدق خارج شد، به دو نکته باید اشاره کرد: نخست این‌که شش ماه پیش استالین فوت شده و میان جانشنیانش یعنی مالِنکُف، بولگانین، گاگانویچ، خروشچف و بریا جنگ و ستیزی بود که چندی بعد منجر به اعدام بریا و کنار گذاشتن گاگانویچ شد و سرانجام مالنکف و بالاخره بولگانین نیز قدرت را به خروشچف واگذار کردند. دوم اینکه فراموش نکنیم طبق قرارداد پنهانی یالتا، ایران و یونان جزء سهم شوروی قرار نمی‌گرفتند. به همین دلیل ‌چشم خود را با توجه به تعهداتی که در این قرارداد به استالین داده بودند در برابر اشغال اروپای شرقی بستند. اما درباره اشغال یونان و شمال غربی ایران یعنی آذربایجان چنین نکردند. جریان ملی شدن نفت و دولت مصدق زمانی است که تنها هفت سال از جنگ جهانی دوم سپری شده و این زمانی است که آمریکا وارد جنگ با کره شده و در اینجا کمونیست‌ها برایش ایجاد مزاحمت کردند و کشتار، جنگ و ستیز چین و شوروی را نیز درگیر کرده است. لذا بر اساس همان قرارداد یالتا با شوروی اتمام حجت کردند.

البته این‌که بنده می‌گویم آمریکا، شوروی را تهدید نظامی کرده به این دلیل است که چند سال بعد از واقعه 28 مرداد، پیمان دفاعی و نظامی ایران و آمریکا امضاء شد به موجب یکی از مواد این پیمان، تصریح شده که اگر در هر زمان نیروهای نظامی دولت شوروی یا وابسته به آن در ایران وارد یا فعال شوند، دولت آمریکا بدون نیاز به کسب مجوز ثانوی حق دارد در ایران مستقیما مداخله نظامی کند. این ماده چندان با استقلال یک مملکت متناسب نیست اما در نظر داشته باشید به موجب بند شش پیمان دوستی 1921.م ایران و شوروی عین همین ماده از طرف شوروی نیز به ایران تحمیل شده است. به عبارتی شوروی به دولت ایران یک سری امتیازات جزئی داد که بیشتر آن دفع شر بود و متقابلا دولت شوروی متعهد شده بود که هر زمان که نیروهای ضد شوروی به خاک ایران وارد شوند، این دولت بدون نیاز به کسب اجازه از دولت ایران حق دارد نیروهای خود را وارد خاک این کشور کند. در جنگ جهانی دوم نیز که نیروهای شوروی وارد ایران شدند، بر بهانه ورود آلمان‌ها در ایران (نیروی ضدشوروی) پافشاری می‌کردند و هر چه رضاشاه می‌گفت که من آلمان‌ها را بیرون کردم و دیگر کسی از آنها در ایران نیست، آنها اصرار داشتند که تعدای از آلمان‌ها هنوز در ایران هستند. این مساله یک بهانه قانونی برای تجاوز ارتش شوروی به ایران شد. بنابراین با توجه به آنچه شرح دادم زمانی که این دو ماده را در برابر هم قرار می‌دهید، به این نکته پی می‌برید که اجازه متقابل ایران به آمریکا برای دخالت نظامی در مقابل تهاجم روس‌ها (از سر ناچاری) به این دلیل بود که بتواند آن اجازه شوروی را خنثی کند. از طرفی یا باید ایران این دو ماده را در برابر هم قرار می‌داد و بعدها هر دو را باطل می‌کرد. البته که کار به این سمت کشیده نشد. یا با آوردن این ماده در پیمان دفاعی نظامی ایران و آمریکا نشان می‌داد که آمریکایی‌ها تا چه اندازه آمادگی دخالت نظامی در ایران را در صورت توسعه‌طلبی بیشتر شوروی در ایران را داشتند. آنها به هیچ عنوان اجازه نمی‌دادند که شوروی به منابع انرژی غرب که قلب تپنده و پشتیبان اقتصادی و قدرت نظامی آنها بود، نزدیک شود. همان قفقاز را برایش کافی می‌دانستند و تصور می‌کردند که اگر شوروی به خلیج‌فارس بیاید آنها بازنده میدان خواهند بود. به همین دلیل بود که آیزنهاور از سقوط دولت مصدق به عنوان دولت مشکوکی که با حزب توده در ارتباط  و سازگاری است و غیرقانونی شدن این حزب را عملا کنار گذاشته است و به آنها با روزنامه‌ها، انجمن‌ها، سازمان‌ها و جوانانش اجازه فعالیت داده بود استقبال می‌کند. با این حال هر سال اسناد جدیدی صادر می‌شود حاکی از این که مثلا ساعت شش بعدازظهر کرمیت رووزلت با اشرف ملاقات کرد و ساعت هفت فلان شد، و غیره. کرمیت در کتابش مانند فیلم‌های اکشن هالیوودی با واقعه 28 مرداد1332 برخورد کرده است. از طرفی ترومن از تهدید شوروی در مسئله آذربایجان سخن می‌گوید و سندی منتشر نشده است، تهدید آیزنهاور یا دالاس نیز می‌تواند به همان گونه بوده باشد، اما آثارش آشکار است.
 
در میان افسران اخراجی، نیز نباید ژنرال فضل‌الله زاهدی را دست‌کم گرفت. وی کسی است که خوزستان را به ایران بازگرداند و شیخ خزئل را سرکوب کرد. زاهدی کسی است که سیمیتقو را که سالیان دراز بود در کردستان فرمانروایی می‌کرد، از بین برد. وی تنها افسری در ایران است که بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل برخورد با انگلیسی‌ها چهار سال در فلسطین زندانی شد. حتی وی بعد از آزاد شدن آیت‌الله کاشانی از زندان رها شد. وی همچنین به پیروزی جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم کمک کرد، یعنی در مقام ریاست شهربانی صحت انتخابات را تعهد کرد و دوازده وکیل جبهه ملی به مجلس راه یافتند، به همین دلیل است که مصدق وی را نه فقط وزیر کشور بلکه هم‌زمان رئیس شهربانی و فرمانده ژاندارمری کل کشور کرد و وی را به عنوان یک ناسیونالیست ضد انگلیسی قبول داشت. مصدق، چنین افرادی را بعدا پس از اختلافاتی که میانشان به وجود آمد، کنار گذاشت و یا اخراج کرد که این امر منجر به جمع شدن این افسران و افراد بازنشسته شده از دولت در زمانی شد که مصدق مقام وزارت جنگ (دفاع ملی) را به عهده داشت. این نکات را به این دلیل درباره برخی افراد سرشناس و افسران اخراجی گفتم که بدانید اینها افرادی نبودند که نیاز داشته باشند تا یک نفر از آمریکا بیاید و برای آنها برنامه بچیند که چگونه می‌توان کودتا کرد. این‌ افسران با مجموعه افراد و هم‌قطاران و زیردستانی که گوش به فرمان آنها بودند یکسری اقدامات را برای برکناری مصدق ترتیب دادند. اگر شما فهرست افسران اخراجی را مطالعه کنید، محل تحصیل بسیاری از آنها در ایران، آلمان، سن پترزبورگ، سن‌سیر فرانسه و انگلیس و ایتالیا درج شده است. با آگاهی از این نکات درخواهید یافت که آنها به خوبی می‌دانستند که چه کنند در عین حال که اغلب، افرادی ضد کمونیست و تربیت شده مکتب رضاشاهی بودند. بنابراین بازی با حزب توده که در آن مصدق قصد داشت با آن آمریکا را بفریبد بیشتر این افسران را رنجاند و نگران کرد و گریبان مصدق را گرفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها