رمان «اورادِ ارغوان» نوشته نسیم توسلی در خانه فرهنگ گیلان رونمایی شد.
کیهان خانجانی در مراسم رونمایی از این کتاب گفت: جاودانگی مسألهای است که همیشه با انسان بوده، چه مرد چه زن؛ از گشتن به دنبال آب حیات تا چاپ کتاب. اما ما در تاریخی بودهایم که شکلهای مختلف جاودانگی به نام مردان مصادره میشود. اگر زنی در ایران بخواهد به این مقوله بیندیشد راهش کدام است؟ چندین راه هست که چهار نمونه را مثال میآوریم: یک؛ فرزند. البته نام خانوادگی مادر را بر فرزند نمیگذارند! پس بیش از جاهای دیگر شباهت چهره فرزند به او، برای مادر مهم است. دو؛ صنایع دستی. البته غالبا در طول تاریخ کمتر امضایی از زنی بر گوشه هنرهای مستظرفه میبینیم. اما مردان نامشان را حتی به عنوان معمار بر سردر خانهها حک میکردند. سه، جاودانگی غیرمستقیم از طریق مردان. البته شنیدهایم که پشت مردان بزرگ زنان بزرگاند، اما نامی از آنان به میان نمیآید. و چرا برعکسِ این گزاره وجود ندارد؟ چهار؛ نوشتن. البته نوشتن عملی زنانه است، و بسیارانی از جمله هلن سیکسو (فیلسوف و نظریهپرداز فرانسوی) به تفصیل در این باره گفته و نوشتهاند. اما هزینهای که به ویژه زنان برای نوشتن پرداخت میکنند هزینهی بسیار بالایی است، به ویژه در خودسانسوری به دلیل عدم امنیت از قضاوت. گذشته و اکنون نویسندگان زن در تاریخ ایران و هزینهای که پرداختهاند مشخص است؛ مهشید امیرشاهی، شهرنوش پارسیپور، غزاله علیزاده، آذر نفیسی، فرشته ساری، مهسا محبعلی، شیوا ارسطویی، مرضیه ستوده و بسیارانی دیگر.
وی افزود: غالبا زنی که در ایران مینویسد به دنبال مطلوبیت است نه موفقیت. هر کاری دیگر جز نویسندگی در جهان سوم مطمئنا موفقتر است اما شاید هیچ کدام به اندازهی نوشتن مطلوبیت ندارد. این را آنان که داستان مینویسند خوب میدانند؛ هیچ لذتی بالاتر از گذاشتن نقطهی آخر بر داستان نیست. این همان زایمان و انقلاب طبیعی تاریخ است. این همان راهکار جاودانگی است. این همان شهرزادگی است، راهی برای نجات.
وحید پاک طینت گفت: متاسفانه خاورمیانه جایی است که در آن صداقت وجود ندارد و فکر میکنم بحث را باید از همینجا شروع کنیم. ما چیزی به نام ادبیات زنانه و ادبیات مردانه نداریم بلکه نگاه مردانه و نگاه زنانه داریم. که این ربطی به جنسیت نویسنده ندارد تا بخواهیم تحت عنوان ادبیات مردانه و ادبیات زنانه از آن صحبت کنیم. متاسفانه گاهی همکاران به این موضوع توجه نمیکنند و در جایگاه نویسنده فاقد صداقتِ لازماند. البته صداقت نه به معنای راست گفتاری و این مفاهیم دم دستی، بلکه اگر عمیقتر نگاه کنیم، به عنوان به رسمیت نشناختن دوقطبی بودن جنس درونی خویش است.ما به عنوان نویسنده الزام داریم که اگر مرد هستیم زنِ درون خویش را بشناسیم و اگر زن هستیم مرد درون خویش را. تا نه تنها بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم، بلکه فراتر از آن، با آن به یک امتزاج درونی برسیم و با اتکا به این وحدت بتوانیم دنیا را هر آن از نگاه مردانه و زنانه ببینیم. در اساطیر یونان باستان که انسان کامل را از نظر جنسیتی، توامان هم مرد و هم زن تصور میکردند، شاید اشارهای باشد به این موضوع.
نویسنده «خنده شغال»، متذکر شد: وقتی از کودک درون هم حرف میزنیم، از جنسیتش هیچ نمیگوییم. هیچ نمیپرسیم کودک درون جنسیت هم دارد یا نه؟ اگر با این نگاه - نه خصوصاً به عنوان نویسنده - در جایگاه انسانی خویش بایستیم، آنگاه میتوانیم با صداقت فعالیت اجتماعی و رشد فرهنگی داشته باشیم. این نه تنها مهم است، بلکه از نیازهای مبرم جوامع خاورمیانه در این تاریخ است. ایران همیشه در این زمینهها پیشرو بوده است. از زمان انقلاب مشروطه که در خاورمیانه، تنها ایران این تجربه را داشته و پرچم تجددخواهیاش بالا بوده، و حالا در این زمان هم، خانمها پیش از آقایان به این انقلاب درونی و امتزاج درونی آگاهانه گاه ناآگاهانه دست زدهاند.
او تصریح کرد: از اواسط دههی هفتاد این امر شروع شده و خانمها با این دگرگونی و امتزاج درونی، با مرد زندگیشان رو به رو شدند. در خاورمیانه کلا آقایان عقبتر هستند. اما از اواسط دههی هشتاد آقایان با خانمها کم کم همگام شدند. حتی در کردستان عراق هم این اتفاق افتاده، در ترکیه هم. با فاصلهی زمانی بیشتر در پاکستان و بعد هم افغانستان. در افغانستان برتری جنس مرد نسبت به زن تنها مربوط به آداب دیرین زورگویی مردانه نیست، بلکه این امر ریشهدارتر است. مربوط به تسلیم شدن زنان نسبت به مرد درونی خودشان است، به جای همزادپنداری و شناخت مرد درونشان، بندهوار تسلیم مرد درون و لاجرم مرد بیرونشان شدهاند. شاید سالها طول بکشد جامعهی زنان در افغانستان به این دگرگونی برسند.
وی گفت: ادبیات نمونهی بارزِ این اتفاق در جامعهی زنان ماست. امیدواریم این امر کمک به پیشرفت ادبیات کند تا کم کم به یک وحدت اجتماعی و فرهنگی برسیم. اگر اجتماع را به شکل پیکرهای انسانی در نظر بگیریم، پس درونیاتی دارد که هم زمان هم مرد است و هم زن. و اگر این اتفاق بیفتد، خود جامعه هم رنگ فرهنگی متجددی خواهد گرفت. البته کسانی هستند که میخواهند جلوش را بگیرند و از رشد مسائل فرهنگی ناراحتاند. اگر هر کتاب مدرک جرم باشد و نویسنده مجرم، خواننده در حکم هیئت منصفهای است که وقتی کتاب میخواند صاحب رأی و سوال می شود. این اتفاقی است که خیلی از حکومتهای خاورمیانه آن را نمیخواهند. زیرا عموم مردم دارای قوهی تجزیه و تحلیل میشوند و آن حالت زودباوری و تسلیم و پذیرشِ هر قانون و اتفاق اجتماعی را از دست میدهند. سانسور هست که پرسش نباشد. آنها دوست ندارند ازشان سوال شود. چون در قبال شکل پاسخ یا عدم پاسخ باید هزینه پرداخت کنند. با این وجود، کتاب خوانندهی خودش را پیدا میکند. از نظر کمّی تولید کتاب رشد داشته است. اگر در دهههشتاد به طور مثال، ناشر سالیپنجاه کتاب چاپ میکرد حالا سالانه دویست و پنجاه کتاب چاپ میکند.
کانون داستان چهارشنبه رشت از سال 1382 کارش را در رشت آغاز کرد و همهی این سالها چهارشنبه تشکیل جلسه داده است. پانزده شماره نشریه (ویژه ادبیات خزر) منتشر کرده است بیست و پنج رونمایی مجموعه داستان و رمان برگزار را نیز کرده است. میزبان بسیاری از نویسندگان و منتقدان و مترجمان ایران بوده که ماحصل سخنرانیها و مقالههایش در «کتابت روایت» از سوی نشر آگه منتشر شده است.
نظر شما