نشر آرما کتابی را با عنوان «سایهسار زینب(ع)» با موضوع گلچینی از خاطرات شهدا و رزمندگان مدافع حرم حزبالله لبنان منتشر کرد.
در مقدمه کتاب آمده است: «از آنجا که تمام کلمهها در برابر عظمت شهیدان و مجاهدان مدافع حرم کوچک است. قلم را میشکنیم و سکوت پیشه میکنیم و دل به حکایتهای این کتاب میسپاریم تا ما را با خود به عالم بافته شده از تار و پود راستگویی، ایثار و عشق و علاقه به حضرت زینب کبری (س) ببرند.
گروهی از پژوهشگران مرکز آثار شهیدان، در بخش فعالیتهای رسانهای، این حکایتها را به صورت مستقیم از راویان جمعآوری کردهاند تا تحفهای باشد برای هر آن کس که «مقاومت» را دوست دارد و میخواهد بخشی از شخصیت شهدای آن را بشناسد. شهدایی که به عهدشان وفا کردند و شعار بازماندگانشان، همچنان «لبیک یا زینب» است.»
این کتاب که توسط جمعیت احیای میراث مقاومت لبنان گردآوری شده است خاطرات این شهدا را از زبان خانواده، دوستان و همرزمان آنها به انضمام تصاویری از آنها به نمایش کشیده است. «سایهسار زینب(ع)» در دو بخش کلی تنظیم شده است که بخش اول با روایت غسان بن جدو مصاحبهگر شبکه تلویزیونی المیادین از دیدار و گفتگویش با بشار اسد شروع و در ادامه با سخنان سید حسن نصرالله در سال ۹۲ با موضوع حوادث سوریه ادامه پیدا میکند. بخش دوم این کتاب که با عنوانی کلی «خاطرات» آمده است در 55 عنوان به مرور خاطرات رزمندگان مقاومت در سوریه رفته و روایتی کوتاه و عموما تک صفحهای از زندگی و حضور 55 نفر از شهدا و جانبازان لبنانی در صحنه نبرد را ارائه میکند.
در بخشی از این کتاب از زبان مادر شهید محمدعلی اسد بکری میخوانیم: «روزی که فرماندهاش قبول نکرده بود او را برای دفاع از حرم حضرت زینب (ع) بفرستد، به فرمانده گفته بود: «از مادرم بپرسید!» من به او گفتم: «من راضیام به قضای خداوند متعال. او اکنون آماده است تا به آنجا برود.»قهوهاش را نوشید و رو به من کرد.
- مادر، خوشحال باش! من ترتیب همه چیز را دادهام. فردا خبر شهادت مرا میآورند. این خیابان مملو از رزمندگان و دوستان خواهد شد: حاملان پرچمهای زردرنگ. بعد از لحظاتی صدای قرآن کریم، بلند خواهد شد. قافله من میرسد و صدای فریاد: «داماد رسید... داماد رسید» بلند خواهد شد. قافله نزدیک میشود. [تابوت من] صفوف جمعیتی را که با پرچمهای زرد پوشانده شدهاند از هم میشکافد و پیش میآید. اینجا نوبت تو فرا میرسد. چه خواهی کرد؟ با اطمینان کامل به او پاسخ دادم.
- همه چیز بر وفق مراد خواهد بود. خیالت راحت باشد! چمدانت آماده است و من به اذن خداوند متعال راضیام. از جایش بلند شد. چمدانش را برداشت. نگاهم با نگاهش گره خورد و سخنی رد و بدل شد که در ظرف کلمات نمیگنجد. سپس با قلبی آرام با او وداع کردم.
دو روز از رفتنش گذشت. روز موعود فرا رسید. همه چیز همانگونه بود که او ترسیم کرده بود. قافله به در منزل رسید. با هلهله و شاخههای گل به استقبالش رفتم؛ بلند میگفتم: «داماد را ببرید» و صدای تکبیر و صلوات از اطرافش بلند بود. روحش آرام گرفت و قرار یافت. مراسم تشییع به پایان رسید. مردم به خانههایشان بازگشتند. لحظه حیرت غریب من فرا رسید. به کنار قبرش رفتم. بر خاکش اشکهایم را باراندم. فاتحهای خواندم. دسته گلی را که آورده بودم روی قبرش گذاشتم و زیر لب زمزمه کردم: «پسر عزیزم،محمد، جگر گوشهام، میوه دلم... مرا نزد زهرا یاد کن!»
کتاب «سایه سار زینب (س)» در ۱۶۰ صفحه با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 8000 تومان توسط نشر آرما اصفهان منتشر و روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما