هان کانگ نویسنده کرهای که سال گذشته با رمان «گیاهخوار» برنده جایزه بوکر بینالمللی شد، کتاب تازهای به نام «کتاب سفید» منتشر کرده که در ادامه نگاهی به آن خواهیم داشت.
کانگ برای کتاب «گیاهخوار» به همراه دبرا اسمیت، مترجم انگلیسی کتاب برنده جایزه بوکر بینالمللی سال 2016 شد. ترجمه این کتاب کار بسیار سختی است. ترجمه زبان عمیق، آهنگ کلمات و گفتوگوهای پیچیده بین شخصیتها و به طور کل بُعد زیباییشناختی متن برای هر مترجمی بسیار سخت است. اسمیت و کنگ در کتابی دیگر نیز با هم همکاری کردند و اسیمت کتاب «اعمال انسانی» را از این نویسنده کرهای به انگلیسی ترجمه کرد.
«کتاب سفید» که به تازگی منتشر شده است، شاید عمق و جذابیت دو کتاب پیشین را نداشته باشد. این کتاب اتوبیوگرافی است که به طور پراکنده به مرگ خواهر کوچک نویسنده، که دو ساعت پس از تولد از دنیا رفت میپردازد. کانگ البته جلوه زیبایی به دو ساعت فرصت زندگی و حتی مرگ خواهرش میبخشد. قصه تولد از زاویه دید مادرِ 22 ساله روایت میشود که مجبور شده است قبل از تکامل نوزاد به دنیایش بیاورد.
به نظر میآیند خود داستان نقش رَحِم مادر را برای نویسنده دارد و خودش در این مأمن بزرگ میشود و رشد میکند. کانگ کتاب را در دوره مطالعاتی خود در ورشو به قلم گرفته است. او در بخشی از کتاب از کنار ساختمانی رد میشود که در سال 1944 و در بمباران جنگ جهانی دوم از بین رفته، اما سالها بعد بازسازی شده و ستونهای جدیدی به خود دیده است. همین موضوع سبب میشود کانگ به این فکر کند که آیا میتواند با نوشتن این داستان حضور خواهرش را بازسازی کرده و به او جان تازهای ببخشد یا خیر!
قصه کتاب حول اشیای سفیدی میچرخد که در فرهنگ کره جنوبی نشانگر عزاداری است و شاید به همین دلیل «کتاب سفید» نام دارد. او از همه چیزهای سفیدی که به نوزاد مربوط است، سخن میگوید؛ چیزهایی مانند بند لباس، شیر، نمک، برنج، استخوان و در نهایت مِه که مرگ نوزاد را نشان میدهد.
در بخشی از داستان اصلاح «سفید خندیدن» به میان میآید که نویسنده در بخشهای مختلف داستان از آن برای بیان منظور خود استفاده کرده است. اصطلاحی که تنها در زبان کرهای وجود دارد و به معنای لبخند زدن الکی است. لبخندی که بر لب جاری است و بر دِل نیست.
میتوان کتاب جدید کنگ را روایتی روانشناسانه از برخورد انسانها با مرگ عزیزانشان دانست. در بخشی از کتاب نویسنده مستقیماً با خواهرش صحبت میکند: «دلم میخواست اول چیزهای سفید دنیا را به تو نشان دهم و بعد از قساوت، ناراحتی، افسردگی و درد سخن بگویم. اما همه چیز آن طور که من میخواستم پیش نرفت.»
خانم هان در سال 1970 در گوآنجو به دنیا آمده است. وقتی نه سالش بود و درست چهار ماه پیش از شورشهای گوآنجو و حمله نیروهای دولتی به معترضان و کشتار دهها هزار نفر در سال 1980 به سئول آمد. اگر چه خود وی مستقیماً شاهد این ماجرا نبود، اما این اتفاق به او دیدگاهی از ظرفیت خشونت و روی دیگر سکه رستگاری و مهربانی بشر را نشان داد. علاقه او به این احساسات متناقض، وی را به سمت رمان سوق داد و ایده داستان «گیاهخوار» به ذهن او رسید.
او در اینباره میگوید: «داشتم به رفتار انسانها فکر میکردم؛ از غرور تا ترس و تعجب، و اینکه آیا امکان دارد انسان در این دنیای وحشی بتواند معصومانه زندگی کند و سِیر رسیدن یک فرد به این هدف چگونه خواهد بود.»
خانم کانگ در دانشگاه ادبیات کرهای خوانده و نخستین اشعارش را در سال 1993 منتشر کرده است. نخستین رمان او تحت عنوان «سال سیاه» یک داستان ماجراجویانه درباره زنی گمشده است که در سال 1998 منتشر شد. در همان زمان بود که داستان کوتاهی به ذهنش رسید که در آن یک زن تبدیل به گیاه میشود. البته این ایده را از شعر «یی سانگ» شاعر کرهای الهام گرفت که نوشته بود «من معتقدم انسانها بهتر بود گیاه آفریده میشدند.» همیشه دلش میخواست داستان این زن را به اتمام برساند اما نتوانست و در میانه راه دو رمان دیگر نوشت تا سال 2004 که دوباره به آن داستان بازگشت. نوشتن «گیاهخوار» سه سال طول کشید.
«کتاب سفید» هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده، اما رمان «گیاهخوار» توسط مهلاسادات عرب به فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات «آناپنا» روانه بازار کتاب ایران شده است.
نظر شما