نجمه شبیری در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
ادبیات در همه جای دنیا درآمدزا شده است اما ما هنوز برای آن خرج میکنیم!
نجمه شبیری، مدیرگروه زبان اسپانیایی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است که روش برگزاری همایش در ایران با همه جای دنیا متفاوت است، چراکه در دنیا همایش برگزار کردن خرجی ندارد، اما در ایران علاقه بسیار زیادی به برگزاری همایشهای گران قیمت وجود دارد. او همچنین گفت: ادبیات در همه جای دنیا درآمدزا شده است اما ما هنوز هم برای آن خرج میکنیم.
در ابتدا درباره همایش چهارصد سال رابطه فرهنگی و تاریخی ایران و اسپانیا توضیح دهید؟ ایده برگزاری این همایش از کجا شکل گرفت؟
بانک سانتاندر بهعنوان یکی از مهمترین و معتبرترین حامیان پروژههای علمی در اسپانیا به حساب میآید. در اسپانیا هر ساله گروهها مختلف علمی و فرهنگی طرحهای خود را به این بانک ارائه میدهند و در انتها فقط چند طرح انتخاب میشوند و مورد حمایت این بانک قرار میگیرند. در همین راستا باتوجه به گذشت 400 سال از روابط فرهنگی و تاریخی ایران و جهان اسپانیایی زبان، همایشی را در تهران و مادرید برگزار کنیم که سرانجام این طرح مورد تایید قرار گرفت و مقرر شد تا همایشی در 18 و 19 آذرماه در ایران و 29 اسفند و اول فروردینماه در مادرید برگزار شود. ماحصل این دو سمینار کتابی متشکل از 16 مقاله است که با امضای دو دانشگاه منتشر خواهد شد و بدون شک این کتاب تا سالهای سال محل مراجعه پژوهشگران ایرانی و اسپانیایی خواهد بود.
ایران و اسپانیا چه ریشههای فرهنگی مشترکی دارند و چرا باید به این ریشهها در جهان امروز نگاه کرد؟
در بحث ریشهها هر چه از سوی من گفته شود، تکراری است. هشت قرن تسلط اسلام در اسپانیا و تقارن حضور اسلام در آنجا با ایران این زمینه را بسیار فراهم ساخته است.
علاوه بر انتشار کتاب و گردهمایی اساتید، این همایش چه تاثیری بر فضای علمی و فرهنگی کشور دارد؟
خاصیت این همایش این است که مدرسان و دانشجویان دو دانشگاه معتبر از نزدیک با هم آشنا خواهند شد؛ چراکه کتابی متشکل از مقالات فرهنگی، ادبی، ترجمه، سیاسی و ادبیات منتشر خواهد شد. علاوه بر بحث علمی آمارها و مطالبی در این سمینار اعلام خواهد شد که میتواند در حوزههای مختلف از آن استفاده کرد. در این برنامه بخش بسیار خوبی در حوزه سینمای اسپانیا برگزار خواهد شد که میتواند نگاه ما را به سینمای اسپانیا تغییر دهد. در کل باید بگویم که ما با برگزاری این سمینار با کمترین هزینه، بیشترین بازخورد را خواهیم داشت؛ کاری که ما در ایران تا حد بسیار زیادی با آن غریبه هستیم.
بدون شک این سمینار هم مانند هر مراسمی تعریفی مشخص دارد و این هم یک سمینار مثل سایر سمینارهایی است که در کشور برگزار میشود. تفاوت از نظر شما در چیست؟
بعضیها تصور میکنند که اختلاف کشورهای جهان سوم با یک کشور پیشرفته بسیار فاحش است اما این طور نیست و گاهی یک اتفاق کوچک باعث فاصله گرفتن کشوری از کشورهای پیشرفته میشود. ما در ایران عادت به برگزاری همایشهای گران داریم که متاسفانه هیچ نتیجهای را در پی نخواهد داشت. در این سالها من نشستهای بسیاری با هزینههای بسیار کم برگزار کردهام که شاید هزینه برگزاری هر یک از آنها از هزینه یک نشست چند ساعته هم کمتر بوده است. نمیدانم این فرهنگ برگزاری همایشهای گران از کجا در کشور ما جا افتاد. در حال حاضر دوستان میلیونی و میلیاردی هزینه کرده و فکر میکنند که آبرو داری میکنند اما نمیدانند که خارجیها به این کارهای آنها میخندند؛ چراکه اعتبار یک همایش به افراد حاضر در آن نشست و مقالات مطرح شده است؛ در صورتی که به نظر میرسد ما در ایران اعتقاد چندانی به این دو حوزه نداریم و تنها در تلاش هستیم که میوههای درشتتری داشته باشیم، در بهترین هتل به مهمانان شام بدهیم و در آخر با هدایای گران قیمت آنها را راهی منزلشان کنیم. شاید باور نکنید اما وقتی من برای مراسم رونمایی از کتاب «دن کیشوت» که یکی از مهمترین اتفاقات جهان ادبیات سالهای اخیر اسپانیا بود، به مادرید سفر کردم و جزو مهمانان ویژه مراسم بودم، حتی با یک قهوه ساده نیز از من پذیرایی نکردند؛ زیرا همه برای کار دیگری در آن مراسم جمع شده بودند اما اینجا ما یک نشست برگزار میکنیم و آنقدر روی میز میوه و خوردنی میچینیم که همه حواس مهمانان به آن خوردنیهاست و همه از اول جلسه تا آخر جلسه در حال میوه پوست کردن هستند.
من واقعا متوجه این تفکر نمیشوم که چرا در یک همایش ادبی شش تا بسته زعفران، ده کیلو پسته و سه تخته قالیچه هدیه میدهیم. این اتفاق در کدام کشور پیشرفته اتفاق افتاده است که ما از آنها تقلید میکنیم؟ به اعتقاد من اگر ما حرفی برای گفتن داشته باشیم و مخاطب بتواند از آن استفاده کند، دیگر نیازی به این همه آرایش نیست. مشکل بزرگ ما این است که فقط آرایش کردن را یاد گرفتهایم و توجهی به محتوا نداریم. برای مثال ساندویچی میزنیم و وسط آن تا میتوانیم سس میریزیم و تبلیغش را همه جا میکنیم. به اعتقاد من نتیجه سفر عدهای به ایران باید امضای بورسیه برای دانشجویان و اساتید باشد کاری که ما در سالهای اخیر انجام دادهایم. ادبیات در همه جای دنیا درآمدزا شده است اما ما هنوز هم خرج آن میکنیم.
این درآمدزایی به چه شکل است؟
برای مثال بازدید علاقهمندان و توریستهای فرهنگی از خانههای بالزاک، ویکتور هوگو و بسیاری از نویسندگان و هنرمندان اروپایی هر ساله درآمد بسیاری برای دولتهایشان به همراه دارد؛ اما آیا در کشور ما نیز چنین شرایطی فراهم است؟ در اینجا شب نویسنده میمیرد و صبح خانهاش را به حراج میگذارند تا چکهای برگشتیاش پاس شود؛ بنابراین تا زمانی که ما فقط جلوی پایمان را ببینیم دیگر اتفاق خاصی رخ نخواهد داد. ما بزرگانی مانند حافظ، سعدی، مولانا، باباطاهر، عطار و فردوسی داریم اما اگر از این افراد نیز چشمپوشی کنیم، در حال حاضر در عصری زندگی میکنیم که اساتید بزرگی مانند شمیسا، کزازی و حمیدیان زندگی میکنند و با یک برنامهریزی ساده میتوان شرایط بسیار خوبی فراهم کرد تا از دانش این افراد بهره برد. متاسفانه شرایطی پیش آمده که ما نتواستیم ادبیاتمان را به دنیا معرفی کنیم و به همین دلیل جایگاهی را به دست نیاوردهایم.
مشکل کار کجاست؟
متاسفانه در انتخاب رایزنان فرهنگی دقت لازم به عمل نیامده و همین بزرگترین معضل است؛ چراکه اگر این افراد موفق عمل میکردند کتابهای ما را مثل نقل و نبات میخریدند اما چنین اتفاقی رخ نداده است و به همین دلیل شاهد اتفاق خاصی نیستیم.
درباه کتاب چند زبانه «دن کیشوت» صحبت کردید. چطور شد بهعنوان یکی از مترجمان حاضر در پروژه «دن کیشوت» انتخاب شدید؟
نخست اینکه فارغالتحصیل دانشگاه «کمپلوتنسه» با رتبه نخست یودم و از طرفی طبق نظر هیات انتخاب رزومه علمی اینجانب مورد تایید قرار گرفت و به این شکل من نیز در این پروژه بزرگ حاضر شدم.
در ترجمه این اثر چه اتفاق تازهای افتاده است که آن را با ترجمه قبلی آن متفاوت میکند؟
بیش از هر چیز جهانیتر ساختن اثری که خود اتفاق بزرگی در زمینه ایجاد رمان مدرن در جهان است و در درجه دوم، آشنایی 40 زبان جدید با این اثر فاخر که ترجمهای از این اثر را نداشتهاند. به عبارتی خودمانیتر بیصرف هیچ هزینه تبلیغ، اثر منحصر بهفرد ادبیات اسپانیایی برای ادبیات این جهان پهناور و بیتردید آشنایی 150 مترجم در کل جهان که نه از وجود همدیگر و نه حتی خطه جغرافیایی یکدیگر مطلع بودند و همگی به یک زبان واحد بهعنوان خط ارتباطی به دور از سیاست و زبان ادبیات و زبان دل با هم آشنا میشدند، تاثیر گذار بود و این اتفاق کوچکی نبوده و نیست.
همانطور که گفتم دولت اسپانیا هیچ هزینهای در این بین متقبل نشد، نه در باب ترجمه، نه سفر و نه حتی یک فنجان چای گرم پس از مراسم. اگر ما بودیم با بیت المال چه میکردیم؟ باور کنید هیچ کسی در این مراسم توقعی نداشت و چنان با دل و جان در مراسم شرکت کردیم که گویی هر مترجم با افتخار بخشی از وجود خویش را با هزینه شخصی ابدی میکند. خوب است اینها را از غربیها بیاموزیم.
چرا ترجمه این کتاب آنقدر ارزشمند بود؟
این اثر ادبی دشوار با زبانی خاص و قدیمی، پر از تلمیح، ضربالمثلهای قدیمی، استعاره، کنایه و دو معنایی در لغات است. از طرفی انتقام طبقه مردمی پس از دوران قرون وسطی از دیگر طبقات جامعه به تنهایی دنیایی از شگفتی و ویژگی را در خود دارد. این اثر پس از انجیل بیشترین کتاب چاپ شده در دنیاست و بزرگان ادبیات جهان به اتفاق آرا آنرا ستودهاند. در رابطه با این اثر بزرگان ادبیات جهان هیسپانیک آنقدر نوشتهاند که تکرار گفته بزرگانی چون اونامونو و بورخس و دیگران خود زمینه نوشتاری بلند است. اینها را میگویم تا بشود تمام قد از نخستین ترجمههای این اثر توسط بزگان ادب کشورهای مختلف که قادر به ترجمه آن به همان زبان قدیمی بودهاند تقدیر شود. در کشور ما زندهیاد قاضی این مهم را به کمال انجام داده بود. اما در این ترجمه درخواست شده بود تا به زبانهای مدرن و امروزیتر کشورهای مختلف صورت پذیرد.
در این میان تمامی زبانها و گاه دیالکتیکهای فراموش شده مختلف 20 کشور اسپانیایی زبان مد نظر قرار گرفته شده بود. زبانهای بومی اقوام آزتک و قبایل آمریکای لاتین که با تلاشی توصیفناپذیر زبان خویش را در ابعاد بسیار کوچک و حتی هنوز قبیلهای زنده نگاه داشته بودند. دیدن مترجمان قبایلی که چنان با شور به زبان خویش میخواندند که انسان باز هم به این تفکر فراخوانده میشد که هویتهای فرهنگی تا چه اندازه حائز اهمیت هستند و برای من تکرار مکرر باور هویتها و احترام به هویت فرهنگی سرزمینم و دینم بود. دوست دارم تا احساس خود را با خوانندگان شما در شنیدن قطعاتی که میشناختیم و با زبانهایی آنها را گوش میدادیم که برایمان به اندازه فواصل میان قارههایمان دور بود، به اشتراک بگذارم. در این مراسم کاملا استثنایی، هر مترجم به اندازه یک پاراگراف از فصل ترجمه شدهاش را به زبان خویش میخواند و من همواره در این تصور بودم که داستانهای مثنوی یا منطق الطیر و گلستان ما در شرایط مشابه چگونه به گوش میرسیدند و دلتنگ ایرانم میشدم.
آیا بررسی این ریشهها فقط تاریخی است یا اینکه بازخوانی و بازاندیشی نیز باید صورت داد؟
اگر منظور از بازاندیشی تدوین نسخه جدید در باور طرف مقابل باشد که خوب است. اگر منظور به شباهت رسیدن باشد که خیر، احترام به هویتها و باورها خود از اصول دین مبین اسلام است. ما گاه چنان در لبههای این پرتگاه دو لبه قرار میگیریم که عملکرمان بیش از انجام کاری منطقی به بیراهه میرود. بارها گفتهام که خودمان را باور دارم و از عملکردهای نیک دیگران عمیقا درس میگیرم. این خصلت کار تحقیق و جهان آکادمیک است.
سالهاست که کتابهای اسپانیایی در ایران منتشر میشود و شما نیز خیلی کوتاه به دلایل ترجمه نشدن این آثار پرداختید. به نظر شما چرا رابطه ترجمه ادبی در این سالها دو طرفه نبوده است؟
این سوال پایانی خود مستوجب مرثیهخوانی است. این روزها آثار اسپانیایی زبان و دیگر آثار جهانی ترجمه میشوند و بسیار هم نیک است و صد البته ترجمههای خوبشان بازار داغی هم دارد اما من از شما میپرسم آیا ما میدانید در دنیا چند نفر یا چه کسانی ایرانشناس هستند؟ البته نه از جنس جاسوسهایی که بهشدت بهتر از خودمان ما را میشناسند. آیا فکر کردهایم که چرا آنها شرقشناسی و ایرانشناسی دارند و ما غربشناسی و غیره نداریم؟ آیا میدانیم که به غیر از موارد مطالعاتی دقیق سیاسی در باب موارد فوق، تا چه میزان علاقهمند واقعی و شیفته ایران در جهان وجود دارد؟ آیا میدانیم که اگر ما ترویج زبان فارسی در معرفی خود و آثارمان را جدی بگیریم تا چه میزان مشتاق در دنیا در این زمینه وجود دارد؟
و حال پاسخ به این سوال: بله، ما در دنیا مطرح هستیم، در دو وجه مختلف، نخست تمدن قدیم و اعتبار تاریخیمان و دوم آشنایی بسیار جهان با ایران پس از انقلاب اسلامی و در هر دو وجه علاقهمندان بسیاری هستند که ما را میخوانند و دنبال میکنند و بسیار و بسیار دانشجویان و فرهیختگانی هستند که به تلاش فردی به یاد گیری زبان فارسی میپردازند. از طرفی افراد بسیاری هستند که در پی معنی و گمگشتگی جهان صنعتی و اقتدار جهان مادی، به دنیای عرفانی و آرامش ما میاندیشند و ما بیگانه از خود در این راستا تلاش نمیکنیم. شاید شما هم این سخنان را نپسندید و در نهایت از متن خذفش کنید که هیچ اشکالی هم ندارد. اما واقعیت کم کاری ما در اشاعه زبان و فرهنگمان را هیچ یک از متولیان فرهنگی نمیتوانند، حذف کنند.
شما تصور کنید اگر ما از این کار کپی برداریم و همین گونه بی هیچ خرجی برای دولت، دست به ترجمه کتابی سمبولیک همه زبانه از این دست بزنیم، چه اتفاق زیبایی خواهد افتاد. دنیا، سیمرغ عطاری میشود و مثنوی هفتاد من...
نظر شما