با چند پتویی که پشت میز تلبار شده، وضعش از زن جوان دستفروش همسایه که چند روز پیش از شهرداری اخطار گرفته، بهتر است. مرد جوان انگار شبها را زیر همین چادر صبح میکند؛ در بساطش همه چیز پیدا میشود: از «مثنوی معنوی» تا «یک بعلاوه یک» جوجو مویز. هفت سالی است که مسئول فروش نمایشگاههای خیابانی است. میگوید از شهرداری منطقه مجوز دارند و از یک سال قبل تا به امروز با ناشری که بساط این نمایشگاه را پهن کرده و چاپخانه هم دارد، کار میکند.
درباره مجوز نمایشگاه و شرایط گرفتن آن که میپرسم، بدون مکث میگوید: «باید پارتی داشته باشی». از او میپرسم هنگام صدور مجوز، از میزان تخفیف هم سوالی میکنند؟ میگوید: «...مهم نیست که چند درصد تخفیف داشته باشیم. البته چند سالی میشود که همین تخفیف 50 درصدی در اینطور نمایشگاهها ارائه میشود. سالی چهار تا پنج نمایشگاه از اول سال داشتهایم.»
- درآمد چطوره؟
-روزی یکونیم تا دو میلیون تومن فروش داریم.
سربلند است وقتی خود را با همکارش که روزی 500 تا 600 هزار تومان کتاب در نمایشگاه چهار ماهه سعادتآباد میفروخته، مقایسه میکند. بازارش در تابستان اما گرمتر بوده است:
- نُه تا غرفه در کرج و تهران داشتیم. البته به مشتریها نمیگوییم که از طرف ناشر هستیم؛ میگوییم از طرف شهرداری نمایشگاه زدهایم.
پاسخ مشتری را که دنبال کتاب ورزشی است میدهد و چشمش به یکی از کتابها میافتد. ورق میزند و ادامه میدهد:
- کیفیت ندارد. افست چاپ شده است.
حرف را به کتابفروشیهای اطراف میکشانم که آیا تخفیف 50 درصدی، اعتراضی به دنبال ندارد؟ میگوید:
- چه اعتراضی؟ ما مجوز داریم وقتی شهرداری به ما مجوز داده هیچ کس نمیتواند حرفی بزند. طرف ما فقط میتواند شهرداری باشد. حتی اگر جلوی کتابفروشیها هم نمایشگاه بزنیم نمیتوانند چیزی بگویند.
وقتی چند کتاب افست دیگر در بساطش پیدا میکنم، فوری چند کتاب چاپ اصلی را ردیف میکند و میگوید:
- افست زیاد نداریم. بیشتر کتابهایمان نفیس است.
از مرد جوان خداحافظی میکنم و با زن جوانی که چند دقیقه، نمایشگاه خیابانی را تماشا کرده بود همصحبت میشوم. از علاقهاش به کتابهای سیاسی و تاریخی میگوید و از اجرای طرح پائیزه کتاب اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید: «معمولا کتابهای مورد علاقهام را از اینجاها میخرم.»
از مردی که 40 ساله نشان میداد و با تامل کتابهای نمایشگاه خیابانی را تماشا میکرد، هم درباره نمایشگاه سوال میکنم؛ مردی که معتقد بود: «این نمایشگاهها بیشتر توزیعکننده کتاب هستند و کتابهای دستفروشها را در نمایشگاههای خیابانی میآورند.» ادامه میدهد: «طرح پائیزه خوب است اما تخفیفهای این طرح به کتابهای آموزشی مدیریت اختصاص ندارد.»
کمی بعد هم دختر جوانی از نمایشگاه خیابانی کتاب خرید. میگفت از شهر کتابها هم خرید میکند اما تخفیف 50 درصدی؛ چیز دیگری است!
حالا گوش خیابانهای شهر و شهروندان باید از صدای دادزنهای و تخفیف 50 درصدی کتاب پر شود؛ آنهم در جوار کتابفروشیهای خیابانهای انقلاب و کریمخان که امیدوارند با حضور در دومین طرح پاییزه کتاب، بخشی از معضلات اقتصادی خود را سامان دهند.
صدا اما انگار به جایی نمیرسد. محسن بهشتیان؛ مدیر کتابفروشی لارستان معتقد است: «سیاست شهرداریها با منافع کتابفروشیها در تناقض است.» این پیشکسوت وجود آییننامههای برپایی نمایشگاهای خیابانی از سوی شهرداری را مجالی برای بازار کتاب قاچاق میداند. (اینجا بخوانید.)
دل پردرد محمد یراقچی؛ مدیر کتابفروشی کتاب پنجره، نیز سخنها دارد و از سیاستهای دوگانه شهرداری در اعطا مجوز شاکی است که چرا ما را بهعنوان صنف قبول ندارند. (اینجا بخوانید.)
مهدی حسینزادگان که مدیریت کتابفروشی نشر ققنوس را بر عهده دارد نیز معتقد است طرح پاییزه کتاب ضرروت بود تا از آخرین حلقه زنجیره نشر در عمل حمایت شود. (اینجا بخوانید.)
همه پای کارند، از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا نهادهای متولی کتاب و کتابخوانی. اما چند طرح دیگر مانند «پاییزه کتاب» باید برگزار شود تا کتابفروشیها بمانند؟
نظر شما