فرخنده آقایی همزمان با زادروز غزاله علیزاده مطرح کرد:
علیزاده در آثارش اشرافیت فسیل شده را نقد میکرد
فرخنده آقایی می گوید: غزاله علیزاده نویسندهای است که در آثارش از سمبلها استفاده میکند و در آثارش اشرافیت فسیل شده را به نقد میکشد و فساد بورژوازی را نشان میدهد. آن چیزی که شایدبرای خواننده جوان امروز تصورش آسان نباشد، روابط ارباب رعیتی، فئودالی، و ایدهآلیسم است که در دامان آرمانگرایی آن روزها به واخوردگی می رسد.
از برگهای برنده علیزاده در داستاننویسی برایمان بگویید و اینکه نقطه قوت علیزاده در کجاست که توانسته شخصیت هایی متفاوت با نویسندگان زمانه خودش بیافریند؟
خانم علیزاده نویسندهای آرمانگراست. شخصیتهای داستان علیزاده،دغدغههای معمولی مانند آب و نان و مسکن ندارند. در مصاحبهای گفته: « ما نسلی آرمانخواه بودیم و به رستگاری اعتقاد داشتیم.» وابستگی به مادیات و معیشت هیچگاه دغدغه شخصیت های داستانی او نبوده اند و واژگانی مانند آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ و زیبایی برای او واژگانی مقدساند. در داستان های علیزاده با شخصیتهای کمالگرایی روبه رو هستیم که میخواهند دوست داشته باشند و دوست داشته شوند اما همیشه با سایه ای از گذشتهشان زندگی میکنند. گذشتهای که بار سنگین خاطرات را به طور تاریک و مبهمی روی دوش آنها میگذارد. ویژگی دیگر آثار علیزاده این است که زبان بسیار پاکیزهای دارد و به زبان در داستانهایش توجه ویژهای داشته است. علیزاده خواننده را مجذوب و مرعوب زبان خود میکند. نکته دیگر این است که علیزاده شناخت کاملی از فضای روشنفکری دهه 50 داشت و توان بازسازی او را در رمان «شبهای تهران »به وضوح میبینیم که چقد خوب و کامل فضای روشنفکری جوانان عاصی دهه 50 را درآورده است. غزاله علیزاده به عنوان یک نویسنده روشنفکر شناخت خوبی از این فضا دارد و از دیگر نقاط قوت او نشان دادن تقابل جامعه فرودست با جامعه روشنفکری است. عمدتا این نویسنده با تمام داستانهایش در خدمت زبان است و زبان بار اصلی داستان را به دوش میکشد. ما در داستانهای علیزاده با زبان پاکیزه و فاخری روبهرو هستیم و خواننده مجذوب این زبان میشود.
به نظر شما علیزاده نقاط قوت خود را مدیون چه کسانی است و از چه نویسندگانی تاثیر پذیرفته است؟
علیزاده خیلی تحت تاثیر همینگوی، چخوف و بهویژه هنری جیمز است و در داستان هایش از آنها یاد می کند. شخصیت اصلی رمان «شبهای تهران» به نام آسیه بسیار شبیه شخصیت دِیزی میلر از رمانی به همین نام نوشته هنری جیمز است.
نقاط مشترک شخصیتهای داستانی علیزاده کدامند آیا اصلا وجه شباهتی میان شخصیتهای داستانی او وجود دارد؟
یکی از مسائلی که در داستانهای علیزاده وجود دارد، عشق گمشده ای است که شخصیتهای داستانی علیزاده به دنبال آن هستند. اما نمیتوانند خود را از اسارت گذشته رها کنند و آدمهای داستانهای او در روابطشان نصفه و نیمه می مانند و جلو نمی روند.
چه نکاتی در آثار علیزاده وجوددارد که میتواند برای خواننده جوان امروزی جذاب و خواندنی باشد؟
در نوشتههای این نویسنده حتا در زمان انقلاب و جنگ هم نشانه های بارزی از مسائل انقلاب و دوران جنگ در آثار او نمیبینیم. غزاله علیزاده نویسندهای است که در آثارش از سمبلها استفاده میکند و در آثارش اشرافیت فسیل شده را به نقد میکشد و فساد بورژوازی را نشان میدهد. آن چیزی که شایدبرای خواننده جوان امروز تصورش آسان نباشد، روابط ارباب رعیتی، فئودالی، و ایدهآلیسم است که در دامان آرمانگرایی آن روزها به واخوردگی می رسد.
از نویسندگان خارجی که علیزاده تحت تاثیر آنها قرار داشت، نام بردید. علیزاده با کدام نویسندگان مراوده داشت و به نحوی میتوان گفت که تحت تاثیر آنها بود؟
علیزاده با نویسندگان و شاعران زمان خودش در ارتباط بود کسانی مانند سپانلو و همچنین از طریق همسرش بیژن الهی با نخبههای ادبیات ایران در تماس بوده است. بنظر میرسد نه تنها به طور مستقیم از آنها تاثیر نگرفته بلکه از زیر بار تاثیرات آنها خارج شده (از جمله عرفان گرایی در نوشتههای بیژن الهی)و به سمت ایدههایی که در داستان های اولیه خود داشته، رفته است.
به نظرتان کدام یک از آثار علیزاده جای تامل بیشتری دارد؟
به نظر من یکی از بهترین کتابهای ادبیات معاصر ایران ، رمان «شب های تهران» است. شبهای تهران در شرایطی چاپ شد که متاسفانه به خوبی و آن طوری که شایستهاش بود، دیده نشد. علیزاده نویسندهای است که هنوز کاملا شناخته نشده و جا دارد که به تمام جنبههایی که در آثار او هست اعم از، شخصیتسازی، پرداخت روابط بین شخصیتها و نوع نگاهش و به ویژه زبان داستانی او توجه شود. علیزاده در پرداخت شخصیتهای دختران جوان بسیار خوب عمل کرده است. نمونه بارز آن در مجموعه داستان «چهارراه» و به تصویر کشیدن این روابط و قهر و آشتیهای دختران نوجوانی است که معلم سرخانه دارند. این دخترها در 40 سالگی به خامی تفکرات و تصوراتشان پی میبرند و در مییابند که روابط دوستانهشان را به دلیل عشقهای خیالی که در سر داشتند و تصور آرمانی از عشق که هیچوقت جوابی به آن داده نمی شود، از دست دادهاند. زنان و دختران جوانی که در «شبهای تهران» و بیشتر داستان های او می توان دید؛ همان دختران عاصی که در نهایت خواننده پی به انگیزههای اصلی آنها برای انجام کارشان نمیبرد.
دلیل شناخته نشدن علیزاده به نظرتان چیست و چه عاملی باعث این عدم دیده شدن شده است؟
یکی از دلایلش میتواند این باشد که آثار علیزاده با فاصله زمان زیادی بعد از نگارش آنها چاپ شده اند. مانند داستان «ملک آسیاب» که اخیرا به چاپ رسیده و داستانی است که متعلق به سالها قبل است. حتا «شبهای تهران» و «خانه ادریسیها» هم سالها بعد از نگارش به چاپ رسیدهاند و خواننده با یک فاصله زمانی این کتابها را خوانده است. سرعت تغییر و تحول وقایع در ایران زیاد است و به دلیل همین فاصلهای که ایجاد شده شاید آثار علیزاده به خوبی شناخته نشدهاند.
شخصیتهای زن داستانهای علیزاده شباهت غریبی به هم دارند. از اینگونه شخصیتها در دیگر آثار نویسندگان کمتر دیده می شود؛ زنانی که منفعل نیستند و پرداختی جسورانه دارند. از ویژگیهای شخصیتهای زن در داستانهای علیزاده بگویید و اینکه دلیل این ویژگیهای منحصر به فرد در این شخصیتها چیست؟
همه اینها به کمالگرایی برمیگردد. شخصیتهای زن علیزاده کمال گرا هستند و همانطوری که قبلا هم گفتم دغدغه نان و آب ندارند، ولی به رهایی نرسیدهاند. از بُعد عاطفی آسیب دیده اند و به همین دلیل عصیان و سرکشی در اعمال آنها دیده میشود. در ترک خانواده، نوع لباس پوشیدن و نوع روابطشان شاخص اند. عصیان آنها برمیگردد به این که هنوز هویت خودشان را نمیشناسند. زن در داستانهای علیزاده در جستجوی شناخت خود است و این شناخت را در بیرون جستجو میکند. چون خانواده این شناخت را به او نمیدهد و با جامعه هم قادر به برقراری ارتباط نیست. زنان این داستانها در جامعه روشنفکری هم پاسخ خود را نمیگیرند. این زنان عصیانی در درون خود دارند که از سوی جامعه مردسالار و حتا روشنفکری قابل پذیرش نیست.
با وجود اینکه آثار علیزاده در دورهای نوشته شده که شاید تصورش برای خواننده امروزی سخت باشد اما درنهایت می توان گفت که آثار او تاریخ مصرف ندارند. دلیل این امر از کجاست؟
در کارهای علیزاده با یک ناکجا آباد روبرو هستیم. در «خانه ادریسیها» این ناکجاآباد همان عشقآباد است. حتا در«شبهای تهران»هم علیزاده همان تهران کلیشهای که در داستانهای دیگر هست را به تصویر نکشیده و تهران خودش را درآورده و آدمهای دهه پنجاه را هنرمندانه در آن چیده است.
نظرات