محمد جواد جزینی میگوید: برای سالمسازی فضا بعد از ایجاد گفتمان فرهنگی، نقد باید وارد حوزه آکادمیک شود. بعد از ایجاد گفتمانهای فرهنگی ورود نقد ادبی جدی به حوزه آکادمیک ضرورت بزرگی است.
دو نوع رویکرد در نقد ادبی وجود دارد، یکی اینکه منتقد از راه تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک پا به این عرصه میگذارد مانند اساتید دانشگاه و دیگر اینکه افرادی از طریق شرکت در کلاسها و کارگاههای ادبی و با رویکرد کارگاهی وارد این حوزه میشوند، کدام یک از این رویکردها به تعریف شما از یک منتقد ادبی نزدیکتر است و کدام رویکرد را میپذیرید؟
من خیلی قائل به این تقسیم بندی نیستم. هر کسی با رویکردی به نقد نگاه میکند و این تنوعی که من خدمت شما عرض میکنم در دانشگاه و بین نویسندگان وجود دارد. مدرسین دانشگاه میان اهل فرهنگ و نویسندگان به عنوان منتقد هم مطرح هستند. اما آن حوزه آکادمیک است و کمتر وارد گفتوگوهای تئوریک میشود. البته در این بین استثنائاتی هم وجود دارد. این تنوعی که شما به آن اشاره میکنید و مد نظر من هم هست، مربوط به تلقی آدمها از نقد میشود. میان نگاه منتقدین و نگاه نویسندگان به آثار و همچنین نگاه مدرسین تفاوت وجود دارد. نقد ادبی تعریف روشن و جامعی پیدا نکرده است و گاهی این تعریف دچار تنزل میشود و در گفتن عیوب و محسنات خلاصه میشود. در حالی که این یکی از تعاریف نقد است. نقد امروز تلاش میکند اثر را توصیف کند تا خوانندگان بتوانند ظرائف و ارزشهای ادبی را به کمک منتقد بشناسند. به همین دلیل منتقد به معنای دقیق کارش گفتن عیب و حسن نیست بلکه توصیف اثر است تا در باغ معرفت داستان و ادبیات را بازکند تا دیگر خوانندگان بتوانند در آن فضای مفرح و لذت بخش درک معنی کنند. از طرف دیگر شاید این نوع تلقیهاست که باعث پیدایش گونههای نقد ادبی میشود البته نباید به این رویکردهای مختلف بدبین بود و هم نباید به دلیل تنوع آنها اظهار خوشحالی کرد. انسانها با تلقیهای مختلف به متنها نگاه میکنند و هر کس قرائت خود را از متن ارائه میدهد.
برخی بر این باورند که نقد جنبههای مختلفی دارد و هر منتقد از منظر رشته تخصصی خود، متون ادبی را نقد میکند، مثلا یک مورخ از منظر تاریخی یا یک جامعهشناس از منظر جامعهشناسی به اثر ادبی نگاه میکند، شما کدام رویکرد را قبول دارید و نقد امروز ما به کدام یک نزدیکتر است؟
هیچکدام از این رویکردها به دیگری برتری خاصی ندارد. نمیشود گفت کسی که با رویکرد جامعه شناسی و تاریخ شناسی به متن نگاه میکند یا کسی که رویکرد روانشناسی دارد به دیگران برتری و ارجحیت دارد. این امر درباره دیدگاههای ایدئولوژیک هم صدق میکند. این ما هستیم که برخی از این رویکردها را میپسندیم و برخی دیگر را نمیپسندیم. من نمیخواهم خیلی واقع گرایانه به وضعیت نقد وارد شوم.
اصولا به چه کسی منتقد میگویند و چه کسی میتواند منتقد باشد؟
من با این مفهوم نقد که در مطبوعات تعریف میشود، هم قول نیستم. در مطبوعات بارها به این مساله برخورد کردهام که به معرفی کتاب هم نقد میگویند. برخوردهای غیرفنی با متن نشان می دهد که نویسنده متن را به درستی نفهمیده و متاسفانه بازار از این جور مطالب که تحت لوای نقد منتشر می شود پُر است. هر کس با هر سطح توانایی وارد حوزه نقد میشود. البته این را نباید به گردن نقطه ضعف منتقدین گذاشت بلکه این گناه به گردن سفارشدهندگان این مطالب یعنی مطبوعات و روزنامههاست. معتقدم این نقدهایی که ما به آنها ایراد میگیریم، زمینهساز گفتوگوی ادبی است. خوب که نگاه کنید میبینید که اهل سیاست وارد حوزه ادبیات میشوند و هر چه دلشان میخواهد درباره ادبیات می گویند در حالی که امکان گفتوگو با آنها نیست. اشکال اصلی آنجاست که قبل از اینکه به نقدهای کوچک در مطبوعات بپردازیم باید جایی دیگر این مساله را روشن کنیم. در جامعه در سطح وسیع تری از مجلات ادبی هم درک و فهم روشنی از گفت وگوی فرهنگی وجود ندارد. آب از سرچشمه بالاتری گلآلود است. وقتی در سطح کشور امکان گفتوگوی روشن و مفاهمه وجود ندارد در سایه عدم درک، طبیعتا گفتوگوی ادبی هم خدشهدار میشود. بدون اشاره به زمینه معقول گفتمان فرهنگی بررسی کردن نقد ادبی در ایران به انتشار سطح گستردهای از نقد ادبی منجر میشود. مطبوعات ما آینه گفتمان عمومی کشور است. حتا در رسانه ملی ما به عنوان گستردهترین و نه لزوما پربینندهترین، هم گفتوگوی ادبی صورت نمیگیرد. دلیلش هم این است که دست اندرکاران چنین بینشی ندارند. وقتی این نهاد مهم این تلقی از نقد را منتشر میکند طبیعتا در روزنامهها و بین افراد جامعه ما این ضعف فرهنگی میماند. در کشورهای رشدیافته از نظر نقد ادبی این رشد در سایه گفتمان نقدی است که اتفاق افتاده است. البته این رشد نقد به سطح بالاتری وصل است که باید به این مساله هم توجه کرد.
پس به نظر شما برای رسیدن به سطح نقد توانایی ویژهای لازم است که هر کسی ندارد. اینطور نیست؟
بله کسانی که به این حوزه وارد شدند نقد را به عنوان رشته فنی هم پی گرفتهاند. مردم ما پس از سالها سریالهای ترکیهای را میبینند و طرفدار آن هستند چون نظام فرهنگی کشور قدمی در ارتقای فرهنگ برنداشته است تا سره و ناسره را به مردم بشناساند. من برخلاف شما معتقدم که مقصر اصلی نقد ادبی چهارتا روزنامه و ستون چند سطری نیستند. گمان میکنم از جاهای دیگر وضعیت خراب است.
مهمترین چیزی که باعث پانگرفتن فرهنگ نقد در جامعه ما شده است به نظر شما کدام است؟
از نقد یک پله بیایید بالاتر تا به گفتمان فرهنگی برسیم. تا گفتمان فرهنگی نباشد، زیرشاخه آن که نقد ادبی است، سامان نمیگیرد. نمیشود با تولیدات یک مجله درباره نقد ادبی ایران قضاوت کرد. احتمالا باید از بالادست شروع کرد. اگر بررسی را معطوف به چهار تا ستون روزنامه کنید و آسیبهای آن را بررسی کنید، به نظرم نشانی غلط میدهید. نشانی درست در این جا نیست و در بالادست است. این بالادست است که فرهنگ گفت وگو و فرهنگ تسامح و شنیدن صداهای مختلف را یاد میدهد و در مراحل بعدی است که باید انتظار داشته باشیم تا این تفکر در مطبوعات ما هم رعایت شود.
یعنی مطبوعات در این میان مقصر نیستند؟
من مطبوعات را مقصر نمیدانم. با تمام نقطه ضعفهایی که مطبوعات ما دارد و همچنین تعدد آثار ضعیف و متوسط و کمبود آثار قوی، راه مقابله و اصلاح آنها از طریق جنگ با ستون مطبوعات و روزنامهها نیست.
به نظر شما آسیب اصلی که فقدان نقد ادبی موثر وارد می کند چیست؟
وقتی نقد وجود نداشته باشد، تولیدات ادبی هم کم کیفیت میشود. قسمتی از دانش عمومی از طریق نقد ادبی و نقد فرهنگی منتشر میشود و نبود آن جامعه را به سقوط میکشاند. جامعهای که نقد سازنده در آن وجود نداشته باشد، جامعه خوشبختی نخواهد بود.
نقد ادبی با سایر متون چه تفاوتی دارد و یک متن ادبی چگونه میتواند جریانساز باشد؟
در این مورد نمیخواهم بحث نقد را محدود و کوچک به نقد ادبی کنم. من نقد به معنای کلی را عرض میکنم که دارای این گفتمان است. برای سالمسازی فضا بعد از ایجاد گفتمان فرهنگی، نقد باید وارد حوزه آکادمیک شود. متاسفانه در رشتههای ادبیات معاصر ما در دانشگاهای کشور از پروین اعتصامی جلوتر نیامدهاند. چون نسبت به چهرههای معاصر مساله دارند و آنها را بد فهمیدهاند و در نتیجه اتفاق مطللوبی هم نمیافتد. مدیران فرهنگی ما باید به درک روشنی از گفتمان ادبی برسند. در دانشگاههای ما از اخوان ثالث و فروغ هم صحبتی نمیشود و همانطوری که گفتم از پروین جلوتر نیامدهایم. بعد از ایجاد گفتمانهای فرهنگی ورود نقد ادبی جدی به حوزه آکادمیک ضرورت بزرگی است.
چه اثری در دست نوشتن یا انتشار دارید؟
دو کتابم به نامهای «پری دریایی» و «دوشنبههای لعنتی» هنوز مجوز نگرفته است. کتابی هم به نام «پژوهشی در تاریخ تحلیلی ادبیات جنگ» دارم که به زودی از انتشارات علمی فرهنگی منتشر میشود.
نظر شما