و شاید غمانگیز باشد که مستندترین اطلاعات ما در این زمینه، حاصل کار یک کاوشگر فرانسوی است که در راه سفرش به شوش برای انجام حفاریهای باستانشناسانه، این مراسم را در شهر مهاباد میبیند و از آن عکس میگیرد و تا حدودی آن را مکتوب میکند.
با قطبالدین صادقی، مدرس دانشگاه، نویسنده و کارگردان تئاتر و پژوهشگر و مترجم که نمایشنامهای هم با نام میرنوروزی و بر اساس جزئیات این آیین نوشته است، درباره میرنوروزی گفت و گویی داشتهایم که در پی میآید:
کمی درباره پیشینه میرنوروزی بگویید؟
میرنوروزی یک آیین کارناوالی است. این آیینها هم مختص ایران نیست و تا نیل سفید، مراسم کارناوالی مربوط به تجدید حیات طبیعت وجود دارد. ماجرا از این قرار بود که در یک ساعت سعد که کاهن تعیین میکرد، شاه را میکشتند تا برکت زمین، در عصر کشاورزی، پر رونق شود. یا شاید جادویی تا زمین بارورتر شود.
ویلیام گولدینگ، نویسنده بزرگ انگلیسی که جایزه نوبل را هم برده است، رمانی به نام «خدای عقرب» دارد که پیش از انقلاب، انتشارات زمان هم ترجمه فارسی آن را منتشر کرد. در این کتاب هم آئینی چنین آمده که در یک لحظه تصمیم میگیرند تا شاه را قربانی کنند و خونی تازه به زمین برسانند.
ارتباط «میرنوروزی» با نوروز چیست؟
در گاهشمار قدیمی، هفته عبری است و برای یهودیها است. و همانطور که در کتاب مقدس آمده است خدا در شش روز جهان را آفرید و روز هفتم استراحت کرد. این گاهشمار هفتگی، به مسیحیان و اسلام هم رسید. اما هزاران سال قبل از تولد زردشت، در سرزمین ما، هر روز یک اسم داشت. سال 12 ماه داشت. هر ماه سی روز و هر روز، نامی داشت. روزی که نامش با نام آن ماه تلاقی پیدا میکرد، تعطیل و جشن گرفته میشد. مثلا؛ شانزدهم مهر که «مهر روز» بود. اما از پس 12 ماه سی روزه، پنج روز باقی میماند که «پنجه دزدیده» نامیده میشد که عربها آن را به خمسه مسترقه ترجمه کردند. اما ایرانیان باستان، در این پنج روز به استقبال بهار میرفتند و یکی از آئینهایی که در این روزها اجرا میشد، «میر نوروزی» بود. کما این که حافظ هم در یکی از اشعارش آورده: «سخن در پرده میگویم، چو گل از پرده بیرون آی/ که بیش از پنج روزی نیست، حکم میر نوروزی!»
هیچ وقت، مراسم میرنوروزی به شکل تکامل یافتهاش و به صورت کامل برای ما ثبت نشده است و هیچ یک از ایرانیان، آن قدر ذوق نداشتهاند که این آئین را برای آیندگان، ثبت کنند.
یعنی هیچ منبع مکتوبی در این زمینه نداریم؟
فقط در «آثارالباقیه» ابوریحان بیرونی به آن اشاراتی شده است و گفته شده که میرنوروزی از خانه بیرون میآمد و مردم به طرفش گِل پرت میکردند. چیزی «شبیه کوسه برنشین». اما «ژاک دومورگان» سال 1881، یعنی حدود 140 سال پیش، از طریق سن پترزبورگ، از غرب کشور، وارد ایران شد تا برای انجام کاوشهای باستانی به شوش برود. او در کردستان و در شهر مهاباد، مراسم «میر نوروزی» را میبیند که تمام شهر به دست چند دلقک افتاده است. دلقکها، حاکم را بیرون میکنند و در آن پنج روز، جلاد و مامور مالیات و... را دلقک تعیین میکند. آنها از تمام پولدارها و مستوفیها، پول میگیرند و با آن پول، برای 10 زوج فقیر، عروسی میگیرند.
آیا نمونههای مشابهی از این آئین در کشورهای دیگر هم قابل ذکر است؟
در یونان باستان، در مراسم دیونیزوس به استقبال بهار میرفتند و همبستری آئینی گروهی انجام میدادند. یک نوع عوض جادو است تا زمین را به باروری تشویق و ترغیب کنند. در آن چند روز، قانون و اخلاق تعطیل میشد. در کردستان، این آئین به شکل عروسی درآمده و به آن جنبه خانوادگی و اخلاقی دادهاند و به ازدواج، تغییر هویت داده است.
البته بعد از تمام شدن مراسم «میر نوروزی» هم حاکم میآمد و دلقک و دار و دستهاش را گوشمالی میداد. «میخائیل باختین» درباره رابله فرانسوی میگوید: «فرصتهای این چنینی، میدان دادن به اقشار تحت ستم، مانند؛ زنها، اقلیتها و مردم است.»
در این کارناوالها که مثل سوپاپ اطمینان، برای جامعه عمل میکرده، موقتا میگذارند تا مردم عقدهگشایی کنند.
پس کارناوالهای آئینی، پایگاهی مردمی داشتهاند؟
کارناوال، میدانی است برای نشان دادن آرزوهای سرکوب شده جامعه و در کارناوالی نظیر میرنوروزی، آرزوهای فروخفته مردم تجلی پیدا میکند. اما در مقابل کارناوالها، جشنها به قدرتها تعلق دارد. جشنها به گذشته نگاه دارند و قدرتها، یک روز را که مربوط به پیروزی خودشان است تعطیل میکنند. ولی نگاه مردم به آینده است. «میر نوروزی» یکی از زیباترین آیینهای کارناوالی مردم است که هم اکنون در ایران از بین رفته و هیچ کس، آن را ثبت نکرده است. به جز آن آقای فرانسوی، ژاک دو مورگان، که در مهاباد عکسهایی هم از این مراسم گرفته که بینظیرند.
دلیل ثبت نشدن این آئینها چیست؟
با روزگار پهلوی همه چیز از بین رفت. نگاه یکسانسازی که در حوزه فرهنگ داشتند، بسیاری از این آئینهای مردمی را نابود کرد. هر چند که هنور در کردستان، برخی از این آئینها باقی مانده است.
شما در زمینه این آیینها کاری نکردهاید؟
من بر اساس این آیین و دسته دلقکهایش، یک نمایشنامه با نام «میر نوروزی» نوشتهام که در بهار سال آینده، در مجموعه آثار من که در نشر قطره منتشر میشود، رونمایی میشود.
البته در طول تاریخ و در آثار مکتوب به جا مانده در طول قرون، اشاراتی به آن شده که حقیقتش را اثبات میکند. به عنوان مثال، حتما حافظ آن را دیده که در شعرش هم به آن اشاره کرده یا اسنادی مربوط به حضور این آئین در خراسان وجود دارد. حتی «ارجیها» هم در جنوب خوزستان بودهاند. منتها در طی تاریخ، تمام اینها از بین رفتهاند. متاسفانه با یک مدرنیته جعلی و فرمایشی، اغلب تجربیات آئینی و مردمی ما از بین رفته است.
این نکته را هم ناگفته نگذارم که «میر نوروزی» نمایش نیست. اما کارهای دلقکها در این آئین کارناولی، جنبه نمایشی هم دارد. من در نمایشنامهام کوشیدهام تا به بازسازی جنبههای نمایشی این آئین بپردازم.
نظر شما