گفتوگو با بیژن اشتری، مترجم کتاب «انور خوجه، مشت سرخ آهنین»
استالین با نویسندگان بازی موش و گربه پیش میگرفت
بیژن اشتری مترجم کتاب «انور خوجه، مشت سرخ آهنین» گفت: ایرانیها شاید انور خوجه را با یک کتاب یا جزوهای که درباره تحلیل انقلاب ایران در سال 57 مینویسد، میشناسند. در اوایل انقلاب ایران هم همه جوانها سعی میکردند به یک گروه سیاسی و حزبی که اندیشه خاصی دارد، وابسته باشند. حزب طوفان، حزب کار ایران و حزب شفق سرخ از جمله احزابی بودند که به انور خوجه و نگاهش گرایش داشتند. البته این را هم در نظر داشته باشید که تعداد اعضای این احزاب، بیشتر از یک مینیبوس نبود.
در ابتدا کمی درباره نویسنده کتاب «بلندی فوزیو» توضیح دهید؟
او یک روزنامهنگار مرد آلبانیایی است که در برنامههای تلویزیونی، گزارشهای مستندی درباره وضعیت سیاسی آلبانی تهیه و تولید میکند. در کنار این کارهای ژورنالیستی، مصاحبههایی هم دارد و این کتاب، مشهورترین کار او تا کنون به شمار میرود.
با توجه به اینکه کتاب براساس اسناد و فیلمهای موجود و غیررسمی از زندگی «انور خوجه» تولید شده و با توجه به خصوصیت بارز این دیکتاتور که تحریف تاریخ و حذف فیزیکی مخالفانش بوده، این فیلمها و اسناد چگونه باقیمانده است؟
همه دیکتاتورها سعی میکنند تاریخ را به نفع خودشان تغییر دهند و در اسناد تاریخی دست ببرند. این یک خصوصیت عام دیکتاتوری است که در مورد «انور خوجه» هم صدق میکند. اما تلاش هیچ دیکتاتوری در این زمینه مطلق نیست و نمیتواند تمامی اسناد و مدارک را نابود کند. بههرحال بخشی از این اسناد، باقیمانده که بعد از بین رفتن نظام دیکتاتوری آرشیوهای محرمانه باز شده و به دست این نویسنده و برنامهساز تلویزیونی افتاده است. این فیلمها بخشی از اسناد درباره انور خوجه است که در گاوصندوق شخصی خودش و دیگر آرشیوهای محرمانه پیدا شده که بعد از از فروپاشی حکومت در آنها باز شده است.
در مقدمه کتاب اشاره کردهاید به رواج نوعی خوجهایسم در ایران و برخی کشورهای دیگر همسایه منطقه هرچند که گروههای محدودی به او گرایش داشتهاند و جزء طرفدارانش به شمار میآمدند، اما با این همه همین که دیکتاتوری از آلبانی در ایران طرفدارانی داشته باشد جای بحث دارد و قابل تأمل است که چرا؟
تاثیر انور خوجه بهخاطر این بوده که او در جنبش کمونیستی معتقد بوده که شوروی بعد از استالین به یک دولت سرمایهداری تبدیل شده و از کمونیسم واقعی بهدور افتاده است. او تلاش میکرد تا در مواضعاش کمونیسمی ارتدوکس، رادیکال و مستقل را تعریف کند. به همین خاطر در میان کمونیستها بهخصوص کمونیستهایی که شوروی پس از استالین را نمیپسندیدند، آرایی که «انور خوجه» مطرح میکرد، جذابیت بسیاری داشت؛ یک جور کمونیسم ملی. خوجه هم برای کارهایش تبلیغات زیادی میکرد با اینکه آلبانی کشور کوچکی بود با درآمدی اندک، اما او به لحاظ تبلیغات ایدئولوژیک بسیار فعال بود. در کنار این تبلیغات، انور خوجه یک نویسنده فعال بود. او در طول دوران زندگیاش، 70 کتاب نوشته که همسرش آنها را ویرایش کرده است. این نکته را هم در نظر داشته باشید که او بسیار اهل کتاب بود. به زبان فرانسه آگاهی داشت. کتابها را به زبان اصلی مطالعه میکرد و در کنار کتابهای بسیاری که نوشته تاریخ آلبانی را هم از دیدگاه خودش تالیف کرده است.
در این کتاب که کتاب مستند و قابل تأملی است هم نیامده که کسی برایش کتابها را مینوشته، اما این کتابها ارزش علمی هم نداشتهاند. بهخصوص برای فردی با مشغله رهبری یک کشور و حتی برای یک نویسنده معمولی هم، 70 کتاب دستاورد بالایی است. ولی نوشتن، در واقع تنها دلمشغولی انور خوجه بوده است. تعداد بالای کتابها در کنار فعالیتهای تبلیغی گسترده باعث شده که او به چنین شهرتی در جهان دست پیدا کند. آنقدر که موسسهای برای ترجمه و چاپ کتابهایش به زبانهای مختلف در اختیار داشته و از همین رو در جنبشهای کمونیستی تمام قارهها تاثیر داشته است. از سوی دیگر انور خوجه، مراودات خوبی داشته و آدم خوش صحبت و جذابی بوده و همه اینها در این زمینه موثر بوده است.
اما ایرانیها شاید او را با یک کتاب یا جزوهای که درباره تحلیل انقلاب ایران در سال 57 مینویسد، میشناسند. اوایل انقلاب ایران هم قدیمیترها به یاد دارند که آنسالها علاقه به سیاست خیلی شدید بود و همه جوانها سعی میکردند به یک گروه سیاسی و حزبی که اندیشه خاصی دارد، وابسته باشند. حزب طوفان، حزب کار ایران و حزب شفق سرخ از جمله احزابی بودند که به انور خوجه و نگاهش گرایش داشتند. البته این را هم در نظر داشته باشید که تعداد اعضای این احزاب، بیشتر از یک مینیبوس نبود.
آیا این کتاب در دستهبندی تاریخ میگنجد یا بررسی روانکاوانه شخصیت یک دیکتاتور است؟
ژانر کتاب زندگینامه سیاسی است که تاریخ هم هست. اما تحلیلهای روانشناسانه، یکی از خصوصیتهای هر کتاب زندگینامهای است که به روایت زندگی یک فرد مشخص میپردازد.
رابطه انور خوجه و اسماعیل کاداره ـ نویسنده آلبانیایی هم عصرش ـ چطور بود و چگونه است که انور خوجه که تمام مخالفانش را حذف فیزیکی کرد و از حسادت شدیدی برخوردار بود، آسیبی به کاداره نزد؟
یکی از جذابیتهای این کتاب برای من هم همین بود. آلبانی در نیمقرن اخیر دو آدم معروف و شناخته شده در سراسر جهان دارد؛ انور خوجه و اسماعیل کاداره. نویسندهای بزرگ با ارزشهای والای ادبی که در جهان شناخته شده است و طرف مقابلش، یک دیکتاتور خشن و زورگو. اینها هر دو در یک شهر کوچک، زندگی میکردند و هم محله بودند و البته با اختلاف سنی بالا.
رابطه دیکتاتور با نابغه، رابطه خاصی است. استالین هم با نوابغ ادبی و هنری، جور خاصی برخورد میکرد. چون به قدرت نوابغ آگاه بود. در نتیجه روش حذفی را بهصورت مطلق اتخاذ نمیکرد. انور خوجه هم رهروی استالین بود و از رفتارهای او الگوبرداری میکرد. همانطور که استالین با نویسندگان دوره خودش، بازی موش و گربه پیش میگرفت، خوجه هم با اسماعیل کاداره همین کار را میکرد و البته قدر او را میشناخت و میدانست در جهان او را به عنوان یک نویسنده برجسته میشناسند و به همین دلیل خوجه نمیتوانست در جهت حذف او گام بردارد و سعی میکرد تا نظر مثبت کاداره را جذب کند.
کاداره هم تا حدودی کوتاه آمد و در یکی از رمانهایش به نام «زمستا» خوجه هم حضور دارد. کاداره در این رمان، شخصیت نسبتا مثبتی از خوجه ارایه داده است. تا حدودی که خوجه هم پسندیده است. بههمین دلیل هم او را تحمل کرد. البته این سئوالی است که بارها بعد از حکومت انور خوجه از خود اسماعیل کاداره پرسیدهاند. کاداره پاسخ داده؛ ما هر دو دیکتاتور بودیم. او در حیطه خودش و من در حیطه خودم که عالم ادبیات بود. منتهی او یک دیکتاتور قلابی بود و من واقعی بودم.
دلایل بهقدرت رسیدن انور خوجه را چگونه ارزیابی میکنید؟
انور خوجه موقعی که به قدرت رسید، سوابق مبارزاتی و کمونیستی درخشانی نسبت به کسان دیگری که در جنبش چپ حضور داشتند، نداشت. اما توانست خودش را بالا بکشد. نقش یوگسلاوی هم در این زمینه مهم است. بعد از جنگ جهانی دوم، این کشور با حکومت کمونیستی تاثیر بسیار زیادی در آلبانی داشت و نقش برادر بزرگتر را برای کمونیستهای این کشور بازی میکرد. این در واقع تصمیمی بود که یوگسلاوها گرفتند که انور خوجه برای رهبری کمونیستهای آلبانی انتخاب شود. بقیه کمونیستها درگیر جنگهای گروهی و باندی بودند و او چون آدم حاشیهای بود و وارد این بازیها نشده بود، به سراغش رفتند و او را بهعنوان رهبر انتخاب کردند. چرا که فکر میکردند باقی افراد مسئلهساز خواهند بود. او هم بعد از بهقدرت رسیدن، پایههای حکومتش را محکم کرد و توانست 40 و چند سال بر آلبانی حکومت کند.
دلایل انزوای آلبانی و فقر مطلق این کشور در دوره حکومت انور خوجه را چه میدانید؟ آیا این نتیجه تمام حکومتهای کمونیستی است یا بهخاطر ویژگیهای فردی این دیکتاتور است؟
همه این موارد در این نتیجه موثر است. آلبانی کشور کوچک فقیری است در اروپای شرقی که تاریخ این کشور قبل از روی کار آمدن کمونیستها هم چندان درخشان نیست. دورهای تحت حکومت عثمانیها بوده و قبل از کمونیستها آلبانی تحت حکومت پادشاهان زورگوی مختلفی قرار داشته است. از سوی دیگر فقر اقتصادی، منجر به فقر فرهنگی هم شده است. این نکته را در نظر داشته باشید که فقر فرهنگی موجب میشود که ملتها خیلی راحتتر به یکسری اندیشههای فاشیستی یا کمونیستی تن دهند.
انور خوجه رهبری است که دچار پارانویاست و به هرچیزی سوءظن دارد. یکی از نشانههای پارانویا این است که دستور داده بود 700 هزار سنگر بتنی در کشور ساخته شود. این سنگرها در سواحل، جنگل، کوه و... ساخته میشد و انور خوجه مدام نگران بود که امپریالیسمها به آلبانی حمله کند و هر خانواده باید یک سنگر داشته باشد تا بتواند از خودش محافظت کند. در عمل هم این است که هیچ حمله نظامی به آلبانی صورت نگرفته است. اما انور خوجه مدام فکر میکرد که کشورش تحت فشار است و باید دور کشورش را دیوار بکشد. همین نگاه بود که آلبانی را تبدیل به یک کشور فقیر کرد. کشوری که با دیگر کشورها تجارت ندارد. صادرات ندارد و در نتیجه اقتصاد شکوفایی ندارد. به همین خاطر، اقتصاد این کشور به قهقرا رفت و آلبانی به سومین کشور فقیر دنیا تبدیل شد. «اقتصاد خودکفا» مفهومی است که استالین مطرح کرده بود و بهعنوان یک الگو در ذهن انورخوجه هم بود و به همین دلیل فکر میکرد با دیوار کشیدن دور کشورش و با محصولات داخلی میتواند کشور را سرپا نگاه دارد و با همین نگاه مردم را به سمت بیچارگی و فقر فزاینده سوق داد.
اگر بخواهید این کتاب را برای مخاطبان توصیف کنید، چه معرفیای خواهید داشت؟
ما در نشر ثالث پروژهای با عنوان «مجموعه کتابهای رهبران سرخ» که در مورد دیکتاتورهای کمونیست هست را پیش میبریم. رهبران دیکتاتوری که اندیشههای کمونیستی دارند. من مدتها پیش به دنبال کار بر روی انور خوجه بودهام و معتقدم روشنفکران ایرانی باید این آدم را بهتر و دقیقتر بشناسند. چراکه در سالهای 58، 59 و 60 تعدادی از هموطنان ما به این آدم گرایش داشتند و برای واکاوی جنبش چپ در ایران شناخت او از اهمیت شایانی برخوردار است. البته مدت زمان زیادی طول کشید تا من این کتاب را پیدا کنم. هیچ کتاب انگلیسی خوبی درباره انور خوجه وجود نداشت. کتابهای موجود، اغلب تولیدات خود انور خوجه بود. این اولین کتاب بیطرفانه به زبان انگلیسی درباره انور خوجه است و اولین کتاب که به زبان فارسی درباره او منتشر شده است.
نظرات