ارسطو میرانی در نشست نقد و بررسی کتاب «رنجنامه، رسالهای در رنج بشر» گفت: مهمترین انتقاد به کتاب این است که چرا از متون فلسفی، ادبی، تاریخ و هنری برای بررسی رنج استفاده کرده اما از دانشی که موضوع اصلیاش رنج است، استفاده نشده است! شاید اگر مولف از متون روان درمانی به عنوان منبع بهره میبرد مباحث کتاب عمیقتر میشد.
غلامرضا خاکی، دبیر این نشست با بیان اینکه سؤالات بسیاری درباره رنج وجود دارد از جمله اینکه چه تفاوتی میان درد و رنج وجود دارد؟ گفت: همچنین سوالات دیگری در این باره مطرح میشود مانند اینکه چرا یک رنج واحد در دو انسان در پیامد و احساس بر جای میگذارد و ما در رابطه با رنجهایی که تجربه میکنیم و یا دیگران برای ما ایجاد میکنند، چه رویکردهای اخلاقی را باید داشته باشیم؟
وی انواع رنج را به سه دسته کلی تقسیم کرد و افزود: رنجهای جسمانی، روانی و وجودی انواع رنج هستند و رنجهای وجودی رنجهای انسان در ساحت هستی است. اما چرا انسان رنج میبرد؟ آیا رنجها واقعیاند و بیرون از هستی ما وجود دارند و یا رنجها خلق ذهن ماست؟ سؤالات درباره رنج نیز به سه دسته هستیشناسی، معرفتشناسی و روششناسی تقسیم میشوند.
به گفته وی، همچنین از چهار زاویه زیستشناختی، روانی، فلسفی و دینی میتوان درباره رنج سخن گفت. البته مولف کتاب کوشیده تا از رویکرد فلسفه به موضوع رنج بپردازد.
سالارینسب، مولف این اثر در ادامه توضیحاتی را درباره کتاب ارائه کرد و گفت: مهمترین مساله بشر رنج است و بیشترین افعال بشر هم برای رفع رنج انجام میشود. من در کتاب خود سعی کردم در دو بخش کلی به این موضوع بپردازم؛ بخش نخست مقدمهای در تاریخ رنج است و اینکه پیشینیان، درگذشتگان، بینش اساطیری و متفکران دینی درباره رنج و ماهیت و چرایی و چگونگی آن چه گفتهاند. اما در بخش دوم پیشنهادهای نظری درباره علل رنج بشر بیان شده است.
وی ادامه داد: مولانا معتقد است که «رنجکیشاند این گروه از رنج گو» از این رو مولانا از رنج سخن گفته است. کتاب هم به غیر از این دو بخش کلی و دیباچهای دارد که چکیده مطالب و فصول کتاب در آن بیان شده است.
این محقق حوزه فلسفه در ادامه به تشریح چهار فصل کتاب حاضر پرداخت و افزود: در مقدمه به مباحث تاریخی پرداخته شده و در سه فصل نخست کتاب به علل اصلی و ریشههای رنج یعنی نادانیها، ناتوانیها و نیازمندیها اشاره شده است.
سالارینسب با بیان اینکه تلاش من در این کتاب این بوده که از فنی بودن آن بکاهم بیان کرد: اما در فصل چهارم نیز پنج عامل گناه، جنگ، استبداد، عشق و مرگ را به عنوان عوامل بیرونی رنج بررسی کردم. در بخش نتیجهگیری کتاب نیز مطالب مفیدی درباره راهکارهای تسلی رنج بیان شده که هر چند خود میتواند به صورت مستقل یک کتاب باشد.
وی ادامه داد: در این کار چند مفهوم را شرح دادم. رنج و شر دو مفهوم بنیادیاند و شر یکی از مفاهیم مهم فلسفه دین و الهیات است اما رنج مفهومی انسانی است به همین دلیل است که رنج همراه با احساس رنج است و لازم هم نیست استدلالی برای رنج بردن بیان شود حتی اگر علت رنج درست فهمیده نشده باشد.
این نویسنده حوزه فلسفه در ادامه با اشاره به اینکه بین رنج و درد در کتاب هم تفکیک صورت گرفته است، گفت: درد یکی از عوامل تولید رنج است اما رنج عامتر از درد است، از سوی دیگر رنج عامتر از ملال است. همچنین من در کتاب بین معنا و رنج هم ارتباطی برقرار کردم. همانطور که میدانید در قرن بیستم بیشترین کتابها درباره معنای زندگی نوشته شده و به زبان فارسی هم جنبشی راه افتاد، گویی که بشر برای زندگی خود معنایی پیدا نمیکرد و حالا به دنبال معناست.
به گفته سالارینسب، در مقدمه کتاب ادعا شده که در بینش اساطیری و دینی، همه چیز حامل معنا بود و اساسا در این دوره کارشان این بود که به همه چیز معنا میبخشیدند اما بعد از قرن نوزدهم فیلسوفان میگویند که ما چیزهای مهمی را از دست دادهایم.
حسینی دیگر سخنران این نشست با بیان اینکه رنج از واقعیاتی است که ما در تمام زندگی و اطرافمان غرق آن هستیم عنوان کرد: ما درباره چیزهایی که برایمان آشناست به سختی میتوانیم صحبت کنیم و رنج هم مفهومی از همین بخش است.
وی در ادامه با طرح این سوال که آیا میتوان به موضعی نسبت به رنج گرفت که ما را رنجزده نکند و فاصله ما را از خود رنج بیشتر کند و به نقطه مقابل آن نزدیک شویم گفت: میتوان نقطه مقابل رنج را نبود رنج گرفت. من نقطه آغاز سخن خود را تفاوت بین رنج و شر قرار میدهم. فرق رنج با شر این است که درک شدنش همان وجود داشتنش است. به عبارت دیگر احساس رنج به ما نشان میدهد که وجود دارد.
این پژوهشگر حوزه فلسفه با اشاره به اینکه بسیار مهم است که نگاه ما به رنج چگونه باشد، افزود: گاهی مواجهه ما با رنج براساس تقابل است و همه تلاش ما این است که رنج را از بین ببریم. اما موضع دیگر نسبت به رنج دینی است. بدین معنی که به طور مثال در مسیحیت رنج باعث تعالی و رشد انسان است.
حسینی در ادامه با اشاره به اینکه مواجههاش با رنج از نوع مواجهه نخست است، ادامه داد: در این اینجا این سوال مطرح میشود که چقدر میشود علل بیرونی رنج را از بین برد؟ هر چند بسیاری از علل رنج نابودشدنی نیست و اینجاست که به نظر میرسد باید مواجههای با این پدیده داشته باشیم که به گونهای داروی درمان آن درد باشد و من اسم این مواجهه را موضع پذیرندگی میگذارم.
این مدرس فلسفه با بیان اینکه رنجی که امیدی به از بین بردن آن نداریم باید پذیرندگی داشته و آنها را واقعیتی بدانیم که باید با آنها زندگی کنیم و اساسا هر یک از رنجها از بین میروند گفت: اگر این اتفاق نیفتد، پذیرندگی نقش مثبت خود را میتواند ایفا کرده و به جای اینکه ما اسیر رنج شویم از آن دور شویم. برای مثال مرگ یا بیماری را در نظر بگیرید، ما در این باره دو موضع میتوانیم داشته باشیم. وقتی مرگ برای ما قطعی است و ما آگاهیم و به خود توجه میدهیم مرگ خواهد آمد. این میتواند ما را به دو جهت سوق دهد یا اسیر مرگ شویم و زندگی به کام ما تلخ شود و ما دچار یاس و ناامیدی شویم که وقتی قرار است مرگ برسد، چه جهتی است که آن را جدی بگیریم و اسم این را میتوان مرگزدگی گذاشت.
به گفته حسینی، اما ما میتوانیم به جای چنین موضعی قدر زندگی را بیشتر بدانیم و اینکه اگر من قرار است روزی بمیرم، تا آن لحظه قدر زندگی را بیشتر بدانم.
ارسطو میرانی سخنران دیگر این نشست با بیان اینکه دغدغه، دانش و همت نویسنده در پرداختن به موضوع این اثر را میستاید عنوان کرد: مولف نقل قولهای بسیار زیبا و جذابی از متون فلسفی و ادبی در کتاب استفاده کرده است.
وی ادامه داد: در یکی از رویکردهای جدید رواندرمانی، ما باید مراجع کننده را با ناامیدی خلاقانه مواجه کنیم. در این رویکرد برای کاهش رنجها در عمل زمان بسیاری لازم است. اما بخش اعظم موضوعات این کتاب، موضوع دانش یا هنر رواندرمانی است و این موضوعات به تفصیل در کتب رواندرمانی مورد بحث قرار گرفته است. اما وقتی در بخشی از کتاب به این جمله برخورد کردم که رشته رنج شناسی نداریم، تعجب کردم چون رنج شناسی به تعبیر نویسنده بخش ضروری از رشته رواندرمانی است.
میرانی ضمن انتقاد به کتاب با توجه به اینکه به رویکرد رواندرمانی نپرداخته است، گفت: مهمترین انتقاد به کتاب این است که چرا از متون فلسفی، ادبی، تاریخ و هنری برای بررسی رنج استفاده کرده اما از دانشی که موضوع اصلیاش رنج است، استفاده نشده است! شاید اگر مولف از متون روان درمانی به عنوان منبع بهره میبرد مباحث کتاب عمیقتر میشد.
وی در ادامه سخنانش با اشاره به صفحه ۱۲۰ کتاب افزود: مولف در این بخش بیان میکند که ما نمیتوانیم از عالم دیوانگی خبری دهیم در حالی که یکی از مهمترین تحولات قرن بیستم این بود که روانپزشکان و رواندرمانگران پس از مباحثی که فروید مطرح کرده بود، به این موضوع پرداختند. یاسپرس از نخستین فیلسوفانی است که نخستین کتاب جدی و مهم با عنوان «آسیب شناسی روانی عمومی» را نوشت. بعد از یاسپرس هم متفکران دیگری این راه را ادامه دادند. بنابراین امروز ما نمیتوانیم دیگر درباره این موضوع صحبت کنیم که علم روان درمانگری نمیتواند از آن عالم خبری بدهد.
میرانی همچنین با بیان اینکه مولف در کتاب اشاره میکند که بخشی از رنجهای ما به دلیل باورهای ماست و رویکرد شناخت درمانی به دنبال این است که علت رنج را در باورهایش بداند گفت: البته من با این موضع نویسنده موافق هستم اما وقتی که به این موضوع میپردازیم که باورها چگونه مشکل ایجاد میکند نظر من متفاوت است. نویسنده در کتاب بیان میکند که باورها یقینی است و نمیتوان در آن تردیدی کرد در حالی که از هنر شناخت درمانی این است که از طریق تکنیک سقراطی باورها را بشناسد و در آنها شک ایجاد کند. چنانچه مولف از منابع روان درمانی وجودی بهره میگرفت مباحث کتاب عمیقتر میشد.
نظر شما