مفید، با بیان این مطلب که کتابفروشی بیش از سواد به حوصله نیاز دارد، گفت: کتابفروش حرفهای قرار نیست از مشتری خود آگاهتر باشد.
در ادامه گفتوگو با این پیشکسوت نشر را میخوانیم.
بین کتابفروشی مدرن و یا سنتی الگوی مطلوب کدام است؟
ذات کتابفروشی به دلیل سختی کار و درآمد کم با تهدید مواجه است. کتابفروش باید حداقل 12 ساعت درِ کتابفروشی را باز نگه دارد که برای کارمندان و صاحبکار زمان زیادی است. من بین کتابفروشی سنتی و مدرن تفاوتی قائل نیستم؛ معتقدم در مقوله کتاب هیچچیزی جای دیگری را تنگ نمیکند. بهعنوان مثال روزی که تلویزیون آمد، گفتند رادیو تعطیل شد یا روزی که ویدئو آمد گفتند سینما تعطیل شد و بعد از آمدن اینترنت گفتند رسانهها تعطیل میشوند اما هیچ یک از این اتفاقات نیفتاد. پس تاکید دارم که دو دسته کتابفروشی مدرن و سنتی مانع فعالیت یکدیگر نیستند.
تصور نمیکنم چیزی کتاب را تعطیل کند، علاوه براین به نظر میرسد که کتابفروشی سنتی و مدرن میتوانند یکدیگر را تکمیل کنند و یا رقابت خوبی بین آنها شکل بگیرد. کتابفروشی سنتی یعنی پاسخگویی مستقیم به مشتری در حالیکه کتابفروشی مدرن، مشتری با استفاده از سیستم کامپیوتری کتاب را جستجو میکند.
البته اگر در کتابفروشی سنتی از دستگاه کامپیوتر استفاده کنند به این معنا نیست که از وجه سنتی آن کاسته شده است؛ یعنی معیار مدرن شدن، اضافه کردن سیستم کامپیوتری نیست. کتابفروشیهای سنتی و مدرنی را میشناسم که ترجیح میدهند ارتباط نفس به نفس با کارمندشان را حفظ کنند؛ حتی اگر میزان سواد کارمند کتابفروشی، خیلی پایینتر از مراجعهکننده و یا مشتری باشد.
وقتی از حرفهای بودن در هر فعالیتی حرف میزنیم، پیشفرض این است حرفهای یعنی سالها برای کسب مهارت و تجربه وقت صرف کرده و مطالعه کرده است. بنابراین برای تعریف کتابفروش حرفهای باید فردی را تصور کنیم که حداقل در یکی از زمینههای نشر علاقه و تخصص دارد؟
کتابفروش حرفهای قرار نیست از مشتری خود آگاهتر باشد. فقط باید شم این را داشته باشد که چه کتابی در حوزه علاقه مشتری معرفی کند تا توجه او را جلب کند. بهعبارت دیگر در مکالمهای کوتاه، سلیقه مشتری را بشناسد و براساس طیف علاقهمندی به او مشاوره بدهد. بنابراین هیچگاه از کتابفروش توقع نداشته باشید از مشتری خود آگاهتر باشد. لزوما آگاهتر نیست بلکه می تواند با توجه به کتابهایی که در اختیار دارد و اطلاعاتی که با مطالعه و حتی بدون مطالعه به دستآورده و یا حتی بدون اطلاع از اسم، کتاب موردنظر را به مشتری معرفی کند.
کتابفروش حرفهای برحسب تکرار میداند، مشتری علاقهمند به موضوعات مختلف چه کتابهایی را میپسندد. در نهایت کتابفروش با معرفی کتابهای متنوع با توجه به شناختی که از سلیقه مخاطب به دست آورده دایره انتخاب مشتری را بزرگتر میکند تا خود او دست به انتخاب بزند.
مهارتهایی که برای کتابفروش حرفهای گفتید باید با ساعتهای طولانی کار در کتابفروشی و تورق و مطالعه کتابهای زیاد به دست بیاید. چه زمانی را پیشبنی میکنید که کتابفروش این مهارتها را به دست بیاورد؟
خیلی طول نمیکشد. به نظرم ظرف حدود یک سال و اگر با هوشتر باشد طی 6 تا هفت ماه مهارتها را کسب میکند. برخی مشتریها توقع دارند که موضوع کتاب برای آنها تعریف شود، یا خودشان کتاب را تعریف میکنند که یک نمایشنامه با یک پرسوناژ مرد میخواهم و پیدا کردن این کتابها برای کتابفروش کار بسیار سنگینی است و نیاز دارد که کتابفروش حتما در این زمینه مطالعه داشته باشد. اما معتقدم کتابفروش، بیش از آنکه به مشتری درباره کتاب بگوید، از او میآموزد.
بنابراین فکر میکنید هر کسی میتواند کتابفروش شود؟
بله فکر میکنم میتواند. کتابفروشانی هستند که پنج-شش کلاس بیشتر سواد ندارند اما با یک سال کار در کتابفروشی توانایی لازم را برای معرفی مجموعهای از کتابهای مورد علاقه مشتری، پیدا کرده است. معتقدم بیشتر از سواد، حوصله نیاز است.
با توجه به تعریف شما، کتابفروش نقش هدایتکننده دارد؟
هدایتکننده تعبیر تندی برای کتابفروش است اما به نظرم خیلی از ما اگر به فهرست کتاب توجه کنیم 30 درصد پاسخ پرسشها درباره محتوای کتاب را به دست میآوریم. کتابفروش با توجه به اعلام و یا فهرست، به مشتری سرنخ میدهد.
یکی از مشکلات کتابفروشی و آن هایی که موفق عمل نکردهاند؛ همراهی نکردن با مشتری است. بهعنوان مثال اگر مشتری به دنبال رمان است؛ کتابفروش نباید بگوید مثلا «آن قفسه!»، بلکه باید بپرسد «داخلی یا خارجی» و زمینه علاقهمندی او را جویا شود.
کتابفروش میداند افرادی که فلان کتاب با فلان موضوع را میخوانند معمولا بهعنوان مثال، سه نوع کتاب دیگر در این زمینه را میخرند، بنابراین در جریان مکالمه با مشتری، این کتابها را نیز معرفی و پیش چشم مشتری قرار میدهد و پیشنهاد میکند این کتابها را هم تورق کند. کتابفروش حتی بدون داشتن اطلاعات عمیق و فقط بر اساس اظهارنظر مشتریان میتواند کتاب معرفی کند. علاوه براین بعضی از مشتریان علاقهمند هستند وقتی به کتابفروش میرسند، اظهار فضلی هم بکنند و کتابفروش با توجه به این اظهارفضل است که دامنه علاقهمندی مشتری خود را میفهمد.
براساس دیدگاه شما میتوان استنباط کرد که کتابفروش با فروشندگان کالای دیگر متفاوت ندارد؟
با این تفاوت که دایره فعالیت کتابفروشی بسیار وسیع و تنوع آن زیاد است؛ بهعبارت دیگر تنوع در یک کتابفروشی بسیار کوچک با کاموا فروشی کوچک و یا متوسط بسیار متفاوت است. کتابفروش بو میکشد مشتری علاقهمند به فلان کتاب از چه کتابهای دیگری خوشش میآید. به ندرت و یا کمتر اتفاق میافتد که کتابفروش دو کتاب را با یکیدگر اشتباه بگیرد و اگر اشتباه گرفت، پنجمین مراجعهکننده تفاوت را گوشزد میکند، بنابراین در مجموع کتابفروشی را با فروشندگان کالای دیگر چندان متفاوت نمیدانم.
آیا نقشی را برای کتابفروشان برای افزایش سرانه مطالعه متصور هستید؟
فکر میکنم خیلی میتوانند موثر باشند اما همه عوامل به اصطلاح، تو سر آنها میزنند.
از کدام عوامل میگویید؟
نمایشگاههای کتاب، یعنی مرگ کتابفروش و اگر این رویداد رونقی دارد برای ناشر است نه کتابفروشان. بهعبارت دیگر واسطه بسیار ضروری که حد فاصل بین تولیدکننده و مصرفکننده محسوب میشود و توضیحدهنده و ارائهکننده به حساب میآید، حذف شده است.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، سالانه است و نمایشگاههای استانی نیز حداکثر یک هفته در مراکز استانها و یا برخی از شهرستانها برگزار میشود؟ این رویدادها چطور قدرت حذف واسطهای به نام کتابفروش را دارند؟
همین زمان کوتاه و سالانه خیلی بد است. چراکه غیرمستقیم به مخاطب آموزش میدهیم فقط سالی 10 روز کتاب بخر؛ بهعبارت دیگر هرچقدر پول داری جمع کن برای این 10 روز؛ بنابراین مخاطب را از بهروز بودن همیشگی باز میدارد.
اولین سابقه حضور من در نمایشگاه کتاب تهران به قبل از انقلاب برمیگردد. پیش از انقلاب که هفته کتاب با محوریت کتابفروشیها برگزار میشد تا ناشران برای تاسیس کتابفروشی تشویق شوند و اگر به هر دلیلی تاسیس کتابفروشی را دنبال نمیکردند، چند کتابفروش را بهعنوان نماینده خود در کتابفروشیها به کار میگرفتند تا به رونق کارشان اضافه کند. استفاده از تخفیف 10 درصدی، زمینه آشنایی با چند کتاب دیگر را نیز فراهم میکرد. بعد از گذشت سیویک دوره نمایشگاه، هنوز مخاطب در نمایشگاه درباره عرضه دیوان جامی از سوی انتشارات مولی، سوال میکند و با توجه به گسترش انواع رسانههای جمعی، نمیداند که ناشر برای حضور در نمایشگاه فقط مجاز به عرضه کتابهایی است که خود چاپ کرده. بازدیدکننده نمایشگاه باید براساس ناشر به دنبال کتاب دلخواه باشد و نه موضوع در حالیکه مخاطب در کتابفروشی براساس موضوع و یا نام نویسنده کتاب را جستجو میکند. بهعبارت دیگر طی چند دوره نتوانستیم به مخاطب بگوییم چطور دنبال کتاب باشد.
چرا ناشران صاحب کتابفروشی و یا کتابفروشان از خانمها برای شغل کتابفروشی کمتر استفاده میکنند؟
چند دلیل دارد. اول زمان طولانی کار از ساعت 9 صبح تا 9 شب است و نمیتوان کتابفروشی را ساعت 6 بعد از ظهر تعطیل کرد چراکه از این ساعت به بعد است که کتابفروشی مشتری قابل توجهی دارد. علاوهبراین کتابفروشی، بالا رفتن از نربان دارد و برای خانمها اولا مشکل است ثانیا پوشش آنها باید طوری باشد که احترام و حرمت آنها حفظ شود. ظاهر کتابفروشی به اصطلاح شیک است. حمل کتاب از وانت، سلفنکشی و چینش دارد و در مجموع کار یدی کتابفروشی زیاد است.
بنابراین شما معتقدید که کتابفروشی شغلی مردانه است؟
من فقط به ویژگیهای کار اشاره میکنم در غیر این صورت هزینهها افزایش پیدا میکند یعنی همیشه هزینه و یا نیروی بالقوه برای جبران غیبت یک خانم که مسائل بارداری و بچهداری را تجربه میکند باید در نظر گرفته شود. جریانی که در کارخانه عملی است اما در کتابفروشی نه. مردانگی این شغل را نمیدانم، اما کتابفروشی کار سنگینی است. خانمها در کتابفروشیها فعال هستند اما به شرطی که پشت آنها عدهای از آقایون کارهای بستهبندی و حمل بار را انجام دهند.
نظرتان درباره دورههای آموزشی برای تربیت کتابفروش چیست؟
گفتن تا عمل آوردن دو مقوله است. هیچگاه در دورههای آموزشی حاضر نشدم اما مدتی قبل در نشریه اتحادیه ناشران و کتابفروشان از قول یک مدرس خواندم که ویترین کتابفروشی باید مرتب باشد. معتقدم این مدرس قفسه را با ویترین اشتباه گرفته است. قفسه، باید مرتب باشد ویترین باید شلخته باشد. هر کتاب چشم مخاطب خود را جلب میکند لزومی ندارد که «مجالسالمومنین» بهعنوان مثال کنار لیوتار باشد و یا نباشد. مخاطب مجالسالمومنین کتابش را میبیند و لیوتار را نمیبیند. کتابفروش برای چیدمان به اصطلاح، معمار یک یکم است بهعبارت دیگر هرچند برای نقشهکشیدن یک بیستم و یا یک صدم میکشد اما برای نقشهکش و یا معمار یک صدم نیست بلکه یک یکم است. به نظرم آقایان مدرس، یک صدم را تدریس میکنند نه یک یکم را.
به دیدگاه مدرس شیوههای کتابفروشی که به نظر میرسد براساس مباحث تئوریک بوده است، انتقاد دارید بنابراین باید به دانش تجربی پرداخت. راههای انتقال دانش تجربی شما و همکاران پیشکسوت دیگر چطور باید اتفاق بیفتد؟
من باید این دانش را منتقل کنم، اما در حیطه خودم. یعنی اگر کتابفروش در کتابفروشی مدرن فعالیت میکند باید توجه داشته باشد در فهرستنویسی کامپیوتری بهعنوان مثال «اورازان» هم در بخش آلاحمد آمده باشد و هم در بخش سفرنامهها؛ جریانی که فیپانویسان ما رعایت نمیکنند.
معتقدم بیش از نیمی از فیپانویسیها غلط است. بهعنوان مثال کتابفروش تفسیر آیه نور ملاصدرا را در کدام قفسه جانمایی کند؟ در قفسه تفسیر، عرفان و یا فلسفه؟ نمیدانم چطور باید تقسیمبندی شود اما تقسیمبندی فعلی نیز صحیح نیست. اما کتابفروش میداند اگر کسی تفسیر قرائتی میخواهد تفسیر ملاصدرا به دردش نمیخورد اما اگر گفت اسفار میخواهم برای او از قرآنیات صدرا هم میگوید.
موافقید که همه این مثالها از تجربه برمیآید؟ که همان نگاه سنتی است.
بله تجربه است. در کتابفروشی مدرن اما از نرمافزار استفاده میشود.
شما معتقدید که استفاده از نرمافزار کامپیوتری در کتابفروشی که نامش را مدرن میگذاریم موجب سردرگمی مشتری میشود؟
باعث سردرگمی نمیشود، اما موفقیتی هم برای پیدا کردن کتاب به دست نمیآورند؛ چراکه نه خودش به اندازه بهرهگیری از ابزار جدید، مدرن است و نه نرمافزارها آنقدر مدرناند که همه اطلاعات درخواستی را در اختیار مخاطب قرار دهند. بهعنوان مثال مشتری روحانی از کتابفروش کتابی درباره روزه میخواهد و کتابفروش «صومالقلب» عمار یاسر بدلیسی را معرفی میکند؛ اثری که به همان اندازه که به روزه مربوط است، به روزه مربوط نیست. کتابفروش براساس لباس این مشتری فکر میکند این کتاب به دردش نمیخورد و بعد درباره کتابهای عرفانی مرتبط با روزه میگوید تا بیشتر در انتخاب کتاب به مشتری کمک کند؛ در حالی که این جریان در ممکن است در کتابفروشیهای مدرن اتفاق نیفتد و صرفا به جستجوهای نرمافزاری بسنده شود.
آیا کتابفروشی از نظر درآمد، شغل قابل توجهی است؟
نه. متاسفانه به کتابفروشان بهعنوان دهقان فداکار نگاه میکنند. کتابفروش چه فرقی با لباسفروش دارد. زندگیاش باید بچرخد. چرا کتابفروش باید کمتر داشته باشد؟ موضوعی که برای من قابل فهم نیست. علاوهبر این انتظار دارند وقتی کسی وارد عرصه کتاب میشود نباید توقعات مالی داشته باشد. واقعیت این است که کتابفروش از نظر مالی ضعیف است. هر کس هم از راه میرسد یک جوری بر توسر کتابفروش میزند؛ نمایشگاه یک جور و سازمان اموز مالیاتی یک جور. سازمان معافیت مالیاتی ناشر را میپذیرد اما کتابفروشی را نه. در حالیکه دستفروشان آزاد مایشا هستند، کتابفروشان به شدت برای عرضه کنترل میشوند.
دستمزد را چطور محاسبه میکنید؟
برای هشت ساعت کار حقوق ثابت در نظر میگیرم البته برای من 12 ساعت کار اجباری است. برای تشویق و براساس قانون کار چهار ساعت بعد را اضافه کار تعیین کردهام. چهار ساعت باقی را به دو تا دو ساعت تقسیم میکنم. دو ساعت اول را 40 درصد و دو ساعت آخر را صد درصد اضافه میدهم. اعتقادی ندارم که نباید بیشتر حقوق داد اما میگویم که این شغل ظرفیت بیشتری برای افزایش حقوق ندارد.
رونق کتابفروشی در اختیار کتابفروش است. رونق کتابفروشی را چطور تعریف میکنید؟
کتابفروشی باید پاتوق شود. بهعنوان مثال، صدراییها، اخباریها، نیچهایها و یا فردیدیها حداقل در هفته ساعتی در کتابفروشی پاتوق داشته باشند. اما اگر اداره اماکن بداند چنین وضعیتی ایجاد شده در مغازه را میبندد، بنابراین پاتوق بودن حُسن محسوب نمیشود بلکه یک عیب است و کتابفروش مجبور است تا اجتماعات طرفداران و علاقهمندان به متفکران و یا دستهای از نویسندگان را از بین ببرد. در حالیکه باید تلاش کرد مردم در کتابفروشیها وعده کننده و وقتشان را بگذرانند.
نظرات