درطول این سالها برخی حساسیتها درباره صمد بهرنگی برانگیخته شده است، به گونهای که این تصور را شکل داده که آثار بهرنگی مبتنی بر یک رشته معیارهای ایدئولوژیک چپ گرایانه است که به زبان کودکانه بیان میشود، با توجه پژوهشهایی که انجام دادهاید، نظرتان درباره ماهیت فکری صمد بهرنگی چیست؟
تاثیرپذیری صمد بهرنگی از جنبشهای چپگرایانه مارکسیستی در دهه چهل شمسی قابل انکار نیست. چرا که او به پیروی از این آموزهها بر اهمیت تضاد طبقاتی دست میگذارد و تلاش میکند که با برجسته کردن تضاد میان فقر و غنا، مخاطب خود را به مبارزه علیه این مناسبات ظالمانه فرا بخواند. این تلاش در کتاب «24 ساعت خواب و بیداری» به وضوح تصویر شده و در چند اثر دیگر بهرنگی از جمله «افسانه محبت»، «کچل کفتر باز» و «الدوز و کلاغها» رگههای قدرتمند این نگاه دیده میشود. اما اگر از این لایه بیرونی آثار عبور کنیم، در لایههای درونیتر با افتراق و تمایز نگاه بهرنگی با نگاه کلاسیک مارکسیستها مواجه میشویم. این تمایز عمده در نگاه اراده گرایانه بهرنگی به تاریخ است. یعنی او خلاف آموزههای جنگ طبقاتی که متکی به حرکت طبقه ستمدیده علیه طبقات ستمگر است، قهرمانهای مورد نظر خود را به گونهای خلق میکند که به صورت فردی بر این مناسبات میشورند و منتظر حرکت هماهنگ طبقه خود نمیمانند. قصه «ماهی سیاه کوچولو» اوج این نگاه اگزیستانسیالیستی به تاریخ و جامعه است.
چرا اندیشه صمد بهرنگی را بیشتر اگزیستانسیالیستی میداند تا مارکسیستی؟
اگر معیارهای ارادهگرایی را مرور کنیم که در مکتب اگزیستانسیالیسم از زبان کسانی چون ژان پل سارتر بیان میشود، به وضوح میبینیم اسطوره «ماهی سیاه کوچولو» درواقع الگوبرداری از شخصیت همان فرد فلجی است که به گمان سارتر به نیروی اراده و پیگیریاش، دونده میشود. ماهی سیاه کوچولو از طبقهاش که همان برکه است، خارج میشود و با تکیه به توانایی فردیاش به دریا میرسد. من درمقاله پژوهشی «از برکه تا دریا» به طور تفصیلی اسطوره ماهی سیاه کوچولو را کالبدشکافی کرده و این استنتاج را به دست دادهام که بهرنگی در این قصه شخصیتی را پرورش میدهد که به صورت فردی بر محیط و طبقه خود میشورد و به رهایی میرسد. همچنان که سارتر هم میگوید شخص قهرمان، خود، خویشتن را قهرمان میکند. و همیشه این امکان برای شخص سست عنصر هست که دیگر سست عنصر نباشد. برخی جریانها تلاش کردند در فرآیند مبارزات سیاسی، صمد بهرنگی را متعلق به نحله خود نشان دهند و با اتکا به برخی شباهتها این تلاش را موجه نشان دادند، اما ارزیابی دقیق آثار بهرنگی نشان میدهد که نوع نگاه بهرنگی به مسئولیت فرد متفاوت از نگاه مارکسیستی است که نقش طبقه و تشکیلات را در تحولات فردی و شخصیتی عمده میکند. بهرنگی تلاش میکند با کمک تیپهای اسطورهای، مخاطبان خود را به دروننگری وادار کند تا با احساس مسئولیت بیشتری به جامعه نگاه کنند. به واقع او با پیروی از رویکردی تعلیمی تلاش میکند تا با کمک ادبیات کودک، مخاطبان خود را به الگوی کودک آرمانی نگر نزدیک کند.
بر اساس چه دلایلی رویکرد بهرنگی به ادبیات کودک را تعلیمی میدانید؟
بهرنگی نخستین نویسندهای است که در دهه 30 با نوشتن کتاب «کند وکاو در مسائل تربیتی در ایران» حساسیتهای خود را به نسبت به نظام آموزشی و ساختار تعلیمی برجسته میکند. بهرنگی در این کتاب تئوریک ادبیات کودک را چونان ابزاری میبیند که میتوان با کمک آن فرآیند آموزش و تعلیم را دگرگون کرد. به عبارت دیگر کودک آرمانی بهرنگی، با کمک ادبیات کودک با مفاهیمی آشنا میشود که به او کمک میکند تا شخصیتش متفاوت شود. البته این نگاه تعلیمی فقط به آموزش واژهها و مفاهیم بسنده نمیکند، بلکه تلاش میکند تا الگوهایی آرمانی را برای مخاطبان خود تعریف کند. به نظر میرسد نگاه صمد بهرنگی تداوم همان جریانی است که بعد از انقلاب مشروطه از نظام آموزشی سنتی فاصله گرفتند و الگوهای روزآمد را پیگیری کردند. منتهای مراتب او این موضوع را هم پنهان نمیکند که در این تلاشها، یکی از اهداف اصلیاش حل معضل کودکان دو زبانهای است که زبان فارسی، زبان دومشان محسوب میشود، به ویژه کودکان آذری زبان که بهرنگی سالها برای آموزش آنها وقت گذاشت.
الگوی بهرنگی را تا چه اندازه برای دوران کنونی مناسب میدانید؟
ارزشهای ادبی و داستانی ماندگارند و در هر دورهای بههرحال مخاطبان خاص خود را خواهند داشت، اما اگر از منظری فراگیرتر به رویکرد صمد بهرنگی نگاه کنیم، نمیتوان آن را مطلوب مخاطبان امروز ادبیات کودک ونوجوان تلقی کرد. تلاش بهرنگی برای ساختن کودک آرمانی، متفاوت از آن چیزی است که امروز در مخاطبان ادبیات کودک میبینیم. مخاطبانی که در مواجهه با ادبیات کودک و نوجوان ابتدا به دنبال لذت بردن از متن هستند. به عبارت دیگر رویکردی که در شرایط کنونی میتواند برای مخاطبان جذاب باشد، رویکردی هنری به ادبیات کودک است که با در نظر گرفتن یک رشته معیارهای زیبایی شناختی، در صدد لذت بخشیدن به مخاطبان است. با آن که در این رویکرد نیز تعلیم و تربیت مخاطب دور از نظر نیست، اما این مهم در لایه های پنهانی آثار حضور دارد و نویسنده استنتاج این لایههای پنهان را به خود مخاطبان واگذار میکند و مانند یک آموزگار برای اقناع و مجاب کردن مخاطب عمل نمیکند.
باتوجه به اینکه پژوهشها و تحلیلهای مختلفی درباره چهرههای ادبیات کودک و نوجوان صورت پذیرفته است، مطالعه آنها چه ضرورتی دارد؟
بازخوانی تحلیلی تمامی چهرههای ادبیات کودک و نوجوان از جمله صمد بهرنگی ضروری است و سبب افزایش آگاهی نسبت به نظرات و فعالیت این افراد در حوزه ادبیات کودک و شناخت بیشتر ادبیات کودک و نوجوان میشود و جا دارد نهادهای مربوطه با حمایت از این گونه پژوهشها راه را برای تعمیق هرچه بیشتر ادبیات کودک و نوجوان هموار کنند.
نظرات