کتاب «اخلاقی برای زندگی امروز: یافتن مبنایی مشترک میان فلسفه و دین» میکوشد، اخلاق امروز را به رسمیت شناختن هرچه بیشتر دیگران، لحاظ کردن هرچه بیشتر خواستهای دیگری اعم از زنان، فرودستان، اقلیتها و در یک کلام، گستردن هرچه بیشتر »دایره ما» تعریف میکند.
این کتاب با تاکید بر اینکه بدیهی است که هر پاسخی به این پرسشها، که هسته اصلی فلسفه اخلاق را تشکیل میدهد، پیامدهای خاص خودش را داراست اذعان میکند که به عقیده رورتی اثبات یا نفی «ذات انسان» تلاشی نافرجام و بیهوده است و نهایتا به این نتیجهگیری میرسد که تنها کاری که میتوان کرد آن است که ببینیم کدام پاسخ، شادکامی و سعادت بیشتری را برای جامعه بشری به ارمغان خواهد آورد.
در همین چارچوب کتاب «اخلاقی برای زندگی امروز»، اخلاق امروز را به رسمیت شناختن هرچه بیشتر دیگران، لحاظ کردن هرچه بیشتر خواستهای دیگری ـ اعم از زنان، فرودستان، اقلیتها ـ و در یک کلام، گستردن هرچه بیشتر «دایره ما» تعریف میکند.
درواقع از نگاه رورتی پاسخهایی دارای اعتبار جهانشمول برای پرسشهای اخلاقی وجود ندارد. رویکرد رورتی در این زمنیه را میتوان تحت عنوان اخلاق مقبولیت و سیاست همبستگی توصیف کرد. او حتی به فیلسوفان هشدار میدهد که: «مشکل اصلی آن است که شاید شما در این امر موفق شوید و این توفیق چنین تصویری را در شما ایجاد کند که به غیر از رواداری و مقبولیت همنوعان میشود به چیز دیگری تکیه کرد.»
او در جواب پرسش «چرا نباید ظالم بود» نیز میگوید: «کسی که تصور میکند پاسخهایی نظری موجه برای این قبیل پرسشها وجود دارد یا الگوریتمهایی برای حل مسائل اخلاقی از این دست همچنان دل در گرو الاهیات و متافیزیک دارد؛ یعنی به نظمی ورای زمان و تغییر باور دارد که هم جایگاه هستی انسان را معین میکند و هم سلسله مراتب مسئولیتپذیری را.»
به عنوان مثال در یکی از بخشهای کتاب مسئله الزامات اخلاقی نامشروط اینگونه داده میشود: «میتوان به نسبیباوری معنایی ارزشمند و در خورد داد و آن را به معنای نفی بنیادگرایی تعریف کرد. مطابق این تعریف، نسبیباوران کسانی هستند که عقیده دارند بدون مفاهیم و الزامات اخلاقی نامشروط که پایه در ساختار هستی بشر دارند، اوضاع به مراتب بهتر خواهد بود. »
یا با استناد به یکی از سخنرانیهای پاپ بندیکت شانزدهم میخوانیم: «در قلمرو سیاست این نگرش نسبیباور به میزان زیادی صادق استو یک عقیده سیاسی واحد وجود ندارد. آنچه نسبی است یعنی ساختار حیات عمومی و آزادانه سازمانیافته انسانها، نمیتواند مطلق باشد. خطای مارکسیسم و الاهیات سیاسی دقیقا آن بود که تصور میکردند میتواند چنین باشد. اما حتی در قلمرو سیاست همواره نمیتوان با نسبیباوری مطلق امور را اداره کرد. برخی امور اشتباه هستند و هرگز درست نخواهند شد. برای نمونه کشتن افراد بیگناه، نادیده گرفتن حق افراد در اینکه با آنها مثل انسان برخورد شود و از زندگیای درخور خویش برخوردار باشند. اموری هستند که درستاند و هرگز ممکن نیست غلط شوند. بنابراین در قلمرو سیاست و جامعه نمیتوان برای نسبیباوری حقی قایل نشد. مسئله آنجا به وجود میآید که نسبیباوری برای خودش حدی قایل نمیشود.»
کتاب «اخلاقی برای زندگی امروز: یافتن مبنایی مشترک میان فلسفه و دین» نوشته ریچارد رورتی با ترجمه علی سیاح در ۹۴ صفحه و به قیمت ۱۲۰۰۰ تومان به تازگی توسط نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما