جمعه ۷ تیر ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۴
شطحیات امیرالمومنین: زیبایی شناسی «وجد» نزد روزبهان

«شرح شطحیات» از دل‌انگیزترین متون عرفانی ایران، به تالیف شیخ روزبهان بقلی شیرازی است. شیخ در جزءهای نخستین این کتاب به شطحیات امیرالمومنین نیز پرداخته و سعی در تاویل آنها دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، «شرح شطحیات» به تصنیف شیخ روزبهان بقلی شیرازی از عرفای برجسته قرون ششم و هفتم هجری، از دل‌انگیزترین و شاهکارترین متون عرفانی و از میراث غنی فرهنگ ایران زمین است. در قرون جدید این متن با تصحیح و مقدمه هانری کربن به دست نسل فعلی رسید. در این سال‌ها انتشارات طهوری با همکاری انجمن ایران شناسی فرانسه در تهران آن را منتشر می‌کند. داد بر ما، پیش از آنکه ما به حتی مطالعه این کتاب در عصر جدید اقدام کنیم، حتی استاد هانری کربن یعنی لویی ماسینیون بزرگ، دهه‌ها پیش مقالاتی در نسخه شناسی این اثر سترگ نوشته بود.

به طور کل منابع عرفانی به دلیل صفت‌های زیباشناسانه خاصی که به دین می‌دهند، از خشکی تفقه می‌کاهند. این ویژگی کارکرد «یکه‌ی» انسان سازی و تربیت نفوس را نیز به این متون می‌دهد، چرا که انسان را در مواجهه‌ای عاشقانه با پروردگار قرار داده و اصل «منفعت» را از این رابطه می‌گیرند.

به عبارتی در رابطه عارفانه انسان با خدا، دیگر عبد برای دسترسی آسان به جنت به عبادت نمی‌پردازد و یا اینکه ترس از «زقوم انتهای سقر» انسان را به سمت نیکی هدایت نمی‌کند. در این رابطه روح انسانی با مبدا خود یکی شده و چون دیگر خود و ماهیت خود را نمی‌بیند، همه «او» می‌شود و عبادت در اینجا معنایی راستین پرستش را پیدا می‌کند، چرا که فارغ از هرگونه «سود» و «زیان» که از مفاهیم مرتبط با «دلالی» است، می‌شود.

انسان در این رابطه از جسم تهی می‌شود و چون در تجربه‌ای وجدآمیز قرار می‌گیرد، جوششی هویدا شده و سخنانی خارق عادت ناخودآگاه بر زبان جاری می‌شود. سخنانی که «دیگران» خارج از این رابطه را به هراس می‌اندازد. همین سخنان را عرفا به «شطح» تعبیر کرده‌اند. شیخ ابونصر سراج، از بزرگان متصوفه در قرن چهارم هجری در کتاب «اللمع» توضیحاتی چند درباره «شطح» داده است: «شطح عبارتست از نوعی سخن با بیانی غریب و نامعهود در توصیف تجربه‌ای وجدآمیز که نیروی فورانی آن درون عارف را تسخیر و لبریز می‌کند.» 

شطح یعنی حرکت. عرب دکان نانوایی را که انبار آرد است نیز مشطاح می‌خواند زیرا عمل آرد کردن گندم حرکت و جنب و جوش فراوان به همراه دارد و طی آن از هر سو آرد لبریز می‌شود و همه جا می‌پاشد. هیچ توصیفی از این دقیق‌تر را نمی‌توان از شطح داد. شطح کلامی است که در ظاهر از زبان «فرد در رابطه» بیان می‌شود اما در حقیقت از او نیست و «ناخودانه» بر زبان جاری شده است، اما هراسش همه جا و همه اطراف را دربر می‌گیرد. به همین دلیل نیز نیاز به تفسیر دارد. نکند اگر تفسیر نشوند «اناالحق» یا «انا ربکم الاعلی» تعبیر به کفر شود. می‌توان یک معنا از «تحجر» و «جمود» را از این فرایند دریافت. تفسیر و تاویل همین سخنان ما را به زیبایی شناسی وجد نزدیک می‌کند.

تحجر یعنی اینکه «تاویل» نکنی و ظاهربین باشی. متحجر «اناالحق» را مبارزه با توحید و بالطبع «کفر» می‌داند، اما انسان آگاه به علم تاویل و هرمنوتیک از این کلام و از این شطح نهایت بندگی و نهایت عبودیت را درمی‌یابد. حال اگر عارفی چون گوینده «اناالحق» باشی، تفسیر شگفت دیگری از آن می‌کنی و آن را کلامی عجیب درنمی‌یابی. به قول مولای روم در «انا الحق» سخن گزافی نیست، چون بنده دیگر خود را هیچ دیده و همه وجودش را غرق در مبدا می‌داند، اما وقتی «اناالعبد» می‌گویی یعنی وجودی در کنار وجود حق برای خود متصور شده‌ای و این با توحید ناسازگار است. البته امیدوارم از تعبیر «توحید» در جمله قبل ایرادی تصور نکنید و جایگزین آن را «وحدت وجود» نخوانید.

اما «شرح شطحیات» شامل گفتارها و سخنان شورانگیز عرفای مطرح تا پیش از شیخ روزبهان (شیخ شطاح) است. شیخ پس از درج و روایت هر شطح تفسیری توحیدی از آنها ارائه می‌کند. شیخ و باقی عرفا فارغ از دین و مذهب‌شان (مگر می‌شود این عرفا با آن همه ویژگی‌های فرامذهبی و حتی فرادینی‌شان و اعتقاد کامل به مساله و مفهوم «گفت‌وگو» متعلق به یک مذهب خواند؟) میرالمومنین امام علی بن ابی‌طالب (ع) را همگام با پیغمبر دارای مرتبت انسان کامل دانسته و وجود نازنین ایشان را «سرلیست» همه سلسله‌های صوفیه و شیخ اعظم می‌دانستند. به همین دلیل است که نخستین «اجزا»ی کتاب «شرح شطحیات» نیز به روایت و تاویل شطحیات امیرالمومنین (ع) اختصاص دارد:

«فی شطح المرتضی (رضی الله عنه)
اما شطحیات مرتضی پیشتر آمد، زیرا که در فصاحت پیشتر آمد. نبینی که در غلیان سکر شقشقه انبساطی چون در خلق جانش مرتفع گشتی، ناساکن شدی، همه شطح گفتی؟ ندیدی که چه گفت در صحو بعد از سکر که «هیهات یا ابن عباس! تلک شقشقه هدرت، ثم استقرت؟» چون در بحر قدم غوطه خوردی، از اصداف جان لآلی شطح برانداختی. گفتی «من در شبهتی نه‌ام، حق را دیدم و در حق شک نکردم که می‌بینم. چون می‌دیدم بعد از آن در غیم اعتراض نفس نه افتادم. اگر بینم به چشم سر چنانش بینم که به چشم دل، ما شککت فی الحق منذ رایته. و لو کشف الغطا ما ازددت یقینا.»

اکنون تاویل شیخ را بخوانید: «قال الشیخ «خبر از شهود شهود و مشهد قرب می‌داد، با ادراک صفت به صفت و ذات به ذات، به نفی ارتیاب در رویت وجود قدم و در باز آمدن به صحو به وصف رفع معارضه نفس و شیطان صحوش. هم‌چون سکر شد، در سکر بی‌شک بود در رویت و در صحو بی‌زحمت معارضه.» گفت: «من پیوسته شاهد غیب‌ام، حق را معاین به حق. اگر پرده سما بردارند، مرا در یقین زیادت نشود، زیرا که حضورم غیبت است و غیبت حضور.»

گفتار شورانگیز دیگر امیرالمومنین که سراسر توحید است در کتاب چنین روایت شده: «دیگر گفت که «خداوند ــ جل اسمه ــ تجلی کند بندگان را. در قرآن چنین است، زیرا که صفت است. صفت محض تجلی است. چون در عالم است، از ذات مفارغ نیست، زیرا که در حدث نیستو جمال خود را در صفات آشکار کند، به نعت علم و ظهور جان عارفان را. اگر بینی، دانی.» دیگر گفت: «او تجلی کند از خلق به خلق.»

و شیخ در تاویل چنین می‌گوید: «قال: این سر‌ُّٔ «تجلی ربه للجبل» است و «انی انا الله از شجره خبر از عین جمع است و مقام التباس و رویت صفات در افعال.» او گفت: «در همه وجود داخل است، نه چون دخول اشیا. فعلش مباشر است در اشیا؛ صفت در فعل، ذات در صفت، بی حلول. جانِ هر جان است، ظهور تجلی است، عدم را به امر ارادت و علم اتحاد به علم داخل است نه بر ذات...»

نکته عجیب آنکه شیخ با این تاویل در چند قرن پیش پاسخ مخالفان امروز عرفان نیز داده است. به باور این مخالفان، «وحدت وجود» یعنی آنکه حضرت حق نعوذبالله داخل در حتی اشیا نیز می‌شود و این با توحید منافات دارد. در صورتی که شیخ می‌گوید «در همه وجود داخل است، نه چون دخول اشیا. فعلش مباشر است در اشیا؛ صفت در فعل، ذات در صفت، بی حلول. جانِ هر جان است.» بنابراین وحدت وجود در این معنی یعنی عالی‌ترین درجه توحید. یعنی اینکه خداوند را فعال مایشا می‌دانی که ناظر بر همه امور است و «جان» هر چیز. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها