سرقت ادبی، قاچاق کتاب، زیان دیدن ناشران واقعی، ضربهزدن به شبکههای توزیع و کتابفروشیها، سلبِ اعتماد مخاطبان از بازار کتاب و... همهوهمه از دستآوردهای نامبارک بساطهای حراج کتاب در سراسر کشور است.
در بررسی آسیب فروش کتاب با تخفیف بالا که با وجود اقدامات صورت گرفته، هنوز به طور کامل -در تهران؛ خصوصا در ایستگاههای مترو- متوقف نشده و در برخی شهرها و استانهای کشور رواج فراوان دارد، میتوان زوایای مختلفی را مورد نظر قرار داد که یکی از اصلیترین آنها، حذف حلقهها و شبکههای رسمی فروش کتاب است؛ آنچنانکه برخی ناشران کتابهای خود را بهجای سپردن به موزعان و کتابفروشان، در بساطهای حراجی کتاب عرضه میکنند؛ یعنی بهاصطلاح: «از تولید به مصرف»!
نادیده گرفتن جایگاه و سهم موزعان و کتابفروشان در این روند، بهخودیخود آسیبی قابل توجه است اما موضوع این است که امکان دسترسی به سود بالا از طریق تعدد فروش با قیمتِ پایین، آسیبهای جدی دیگری را نیز به دنبال داشته است که اصلیترین آن، تاثیری است که بر پروسه تولید کتاب گذاشته؛ یعنی ناشر تنها برای بساطهای حراجی کتاب تولید میکند، نه برای بازار رسمی کتاب. این مساله چنان بر تفکر برخی ناشران غلبه کرده که به آسیبهای دیگری مانند ترجمه موازی و حتی سرقت ادبی دامن زده است: آنها با شناسایی کتابهای ترجمهایِ پرفروش، به ترجمه مجدد آنها روی آوردهاند. در این پروسه، در موارد متعددی سرقتِ ادبی از متن ترجمه اصلی نیز مشاهده شده؛ بهطوری که ناشر برای معافیت از پرداخت دستمزد مترجم، متن را از ترجمههای دیگر رونویسی کرده است. در این شرایط، ناشری که طی فرایندی حرفهای و با پذیرش ریسک نشر و تلاش فراوان، موفق به انتشار کتابی شده که استقبال مخاطبان را به همراه داشته، خیلی زود متوجه افت فروش خود میشود؛ چراکه سودجویان به سفره او چنگ انداختهاند.
در بازدید از انبار کتابهای قاچاق مکشوفه که با کشف و پلمب انبارهای متعدد از سوی کارگروه صیانت از حقوق ناشران، مؤلفان و مترجمان ضبط شدهاند(اینجا بخوانید)، مشخص شد که حجم قابل توجهی از این کتابها، توسط ناشرِ رسمی و دارای پروانه منتشر شدهاند. این مساله، خبر از آسیبی بزرگتر میدهد که همانا تعامل و همکاری ناشران با قاچاقچیان کتاب است. با کنار هم چیدن تکههای این پازل به این نتیجه میرسیم که قاچاق کتاب در جریانهای رسمی در حال رشد است: ناشر (بخوانید ناشرنما) کتابهای پرفروش را شناسایی میکند، با ترجمه موازی و یا سرقت ادبی آن را تولید و خارج از چرخه رسمی شبکههای توزیع و فروش کتاب، بهسراغ شبکههای قاچاق کتاب میرود و باقی قضایا. اگر یکقدم آنسوتر بگذاریم، این تهدید نیز قابل تصور است: قاچاقچیانی که برای رسمیت یافتن تخلفات خود، به صرافت اخذ پروانه نشر از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میافتند!
سرقت ادبی، قاچاق کتاب، شکستن تعرفههای رسمی و زیان دیدن ناشران واقعی، ضربهزدن به شبکههای توزیع و کتابفروشیها، سلبِ اعتماد مخاطبان از بازار کتاب، برداشته شدن مرز سره و ناسره و مخلوط شدن دوغ و دوشاب که شناسایی جریان سالم و کتاب معتبر را برای خریداران دشوار میکند و رسمیت یافتن سودجویی، دغلکاری، دستبرد زدن به دارایی دیگران و... همهوهمه از دستآوردهای نامبارک بساطهای حراج کتاب در سراسر کشور است؛ با این حساب میتوان آن را امالمفاسد نشر خواند.
صنعت نشر در ایران، مصائب و معضلات خودش را دارد و بهخودیِخود برای تحمل شرایط اقتصادی کشور و افزایش بهای اقلام مصرفی در بخش تولید، با مشکلهای عدیدهای روبهرو است. در این وضعیت، افزوده شدن بار قاچاق کتاب و بازارهای نامشروعِ موازی بههیچ وجه پذیرفته و تحملپذیر نیست؛ بنابراین خوب است فکری جامع و عاجل کرد تا در اقدامی ملی، راه برای کانالهای رسمی فروش کتاب در کشور هموار شود.
نظر شما