برناردین اواریستو، اولین زن سیاهپوست که موفق به دریافت جایزه ادبی مهم بوکر امسال شد، درباره ماموریت خود برای نوشتن درباره پراکندگی افریقاییها و اینکه چرا رمانش شامل دوازده شخصیت در هم تنیده است سخن میگوید.
حالا قرار است امروز (پنج نوامبر) این کتاب منتشر شود و با اینکه این هشتمین رمان اواریستو است، برای بسیاری از خوانندگان اولین مواجهه با آثار اوست. «دختر، زن، دیگری» به صورت ترکیبی از شعر و نثر نوشته شده که خود نویسنده آن را «داستان ترکیبی» مینامد و دهها شخصیت به هم پیوسته دارد که عمدتا زنان سیاهپوست انگلیسی هستند اما از نظر سن، طبقه اجتماعی، پیچیدگی جنسیتی و تمایلات متفاوتاند.
برناردین اواریستو میگوید: «این کتاب تلاشی است برای اینکه از طریق این زنان نشان دهم ما همه چیز هستیم. نمیتوانید ما را نادیده بگیرید یا به راحتی توصیف کنید.»
اواریستو اولین زن سیاهپوستی است که برنده بوکر، یکی از معتبرترین جوایز ادبی جهان، شده است. البته جایزه بوکر امسال به یک دلیل دیگر هم خبرساز شد و آن قادر نبودن داوران به انتخاب تنها یک برنده بود و درنتیجه آن را بهطور مشترک به اواریستو و مارگارت آتوود اهدا کردند. این موضوع به واکنشهایی در میان برخی هواداران اواریستو انجامید که احساس کردند این موضوع، دستاورد تاریخی او را خدشهدار میکند.
اما خود او موافق نیست: «واقعا حس نمیکنم که تاثیر جایزه برایم کم شده. به هر حال هیچ کتابی به تنهایی بهترین کتاب جهان نیست.»
پس از اعلام برنده جایزه بوکر، اواریستو مدام در حال مصاحبه است و درباره مبارزات نهفته در آثارش سخن میگوید.
میشود بگویید چرا این کتاب را نوشتید و ایده آن از کجا آمده؟
تنها این ایده را داشتم که هر چقدر که میتوانم کاراکتر زن در یک کتاب قرار دهم و به گونهای آنها را به هم متصل کنم و ببینم چه اتفاقی میافتد. به یک معنا، میتوان آن را یک رمان فعال نامید. به عنوان یک نویسنده زن سیاهپوست احساس نمیکنم که میخواهم یک کتاب بنویسم فقط به این خاطر که به کاوش درباره نوع بشر بپردازم. ماموریت من نوشتن درباره پراکندگی افریقایی است. این کاری است که در تمام کتابهایم کردهام. و تمرکز بر ۱۲ زن سیاهپوست انگلیسی روش من برای پرداختن به دیده نشدن ما و همچنین بررسی ناهمگن بودن ماست. احتمالا حدود ۸۰۰ هزار زن سیاهپوست انگلیسی وجود دارد و همه ما با هم فرق داریم.
چطور به نوشتن رمانی با این همه کاراکتر پرداختید و مطمئن شدید که همگی شرح و بسط داده شدهاند؟
این یک رمان تجربی است که در آن هر زن فضای خود را دارد و این چیزی است که بسیار مهم است. فکر میکنم فرم نیز بسیار مهم است زیرا این یک رمان واحد است، نه مجموعه داستان کوتاه. همه افراد به هم پیوستهاند. اما وقتی داستان این زنان مختلف را میخوانید به باطن و زندگی تمام آنها وارد میشوید. با یکی مواجه میشوید، بعد با فرزند، مادر یا دوستش روبهرو میشوید و بعد شاید با مربی مدرسه و سپس مادر او و شاید همکارش.
این کتاب به شعر و نثر نوشته شده اما به نظر میرسد برخی از عناصر نمایشنامه را هم دارد. الهامبخش قالب و ساختار این رمان چه بود؟
شاید از «برای دختران رنگینپوست که به خودکشی فکر کردهاند» از انتوزکه شنگه الهام گرفته باشم. فکر میکنم در سال ۱۹۷۹ آن را دیدم. نمایشی درباره هفت زن سیاهپوست و زندگیشان. به عنوان یک زن جوان در بریتانیا «برای دختران رنگینپوست» را بسیار الهامبخش یافتم. هفت زن سیاهپوست روی صحنه؛ شگفتانگیز بود. پیش از این هرگز اتفاق نیفتاده بود.
چرا تعداد زنان اهمیت دارد؟ چرا مهم است که نزدیک به یک دوجین زن در «دختر، زن، دیگری» حضور داشته باشند؟
تاریخ سیاهپوستان انگلیسی بسیار متفاوت از سیاهان امریکایی است. ما به دو هزار سال پیش و دوران روم باستان برمیگردیم که در یکی از کتابهایم دربارهاش نوشتهام، اما از اواسط قرن بیستم، شاهد موج بزرگی از آغاز مهاجرت بودیم. پدر من در سال ۱۹۴۹ از نیجریه مهاجرت کرد و امروز هنوز موج مهاجرت از کشورهای مختلف را میبینیم. ما از سرتاسر افریقا و سرتاسر کارائیب آمدهایم. هدف من بررسی این بود. میخواستم جنسیتهای مختلف را کشف کنم. زنان طیفهای عجیب و غریبی دارند. میخواستم طبقهبندیها را کشف کنم. این ایده که در جامعهای که تمام هوش و حواسش به طبقهبندی اجتماعی است، در یک طبقه متولد و سپس از آن خارج میشوی. و همینطور در مورد سن افراد –جوانترین آنها ۱۹ سال سن دارد و پیرترینشان ۹۳ ساله است و در میان اینها از هر نسلی پیدا میشود. تمام این چیزهایی که توانستم تا حدودی از طریق ۱۲ کاراکتر کشف کنم، نمیتوانستم با دو شخصیت انجام دهم.
در مورد اینکه میخواستید گروه ناهمگنی از زنان را نشان دهید، میخواهم بدانم زنانی که در این رمان حضور دارند تا چه حد بازتاب تنوع زنان در زندگیتان هستند؟
«اما» بر اساس جوانی خودم است. «دومینیک» شبیه زنانی که در دهه ۸۰ با هم در تئاتر جور بودیم. «یز» نسخهای از یکی از دختران تعمیدیام است. معلمها را می شناسم؛ مادرم معلم بود. آدمهای کوییر را میشناسم. بنابراین من همه کسانی که تا به حال شناختهام را ترسیم میکنم. زیرا ما کاراکترها را از روی شیوهای که افراد را در زندگی به خود جذب میکنیم و افرادی که آنها را میبینیم یا دربارهشان میشنویم، میسازیم.
من واقعا بودن در کنار جوانترها را دوست دارم. از این واقعیت که آنها دنیا را متفاوت میبینند لذت میبرم. علیالخصوص فمینیستهای جوان سیاهپوست؛ این دنیا برایشان مملو از اتفاقات و فرصتهاست. دوست دارم با هر نسلی در ارتباط باشم. فکر نمیکنم اگر با آدمهای جوان در ارتباط نبودم، میتوانستم زنان جوان رمانم را آنطور که حالا نوشتهام به تصویر بکشم.
تعدادی از زنان این کتاب میانسال هستند. چرا تنوع سنی برایتان مهم بود؟
چون در داستانها تقریبا هرگز درباره زنان مسنتر نوشته نمیشود، چه برسد به زنان مسن سیاهپوست؛ حتا اگر نویسنده خودش یک زن مسن باشد. انگار که ما دلبستهی جوانی هستیم. اما به نظر من زنان مسن بسیار جالباند. عمر طولانی کردهاند. حرفهای زیادی برای گفتن و چیزهای زیادی برای ارائه دارند. با نوشتن از نقایصشان، آنها را بسیار واقعی نشان دادم. تمام کارهایی که میکنند، تمام رازهایی که نگه میدارند و غیره، به این ربط دارد که من به عنوان کاراکتر به آنها قدرت بخشیدم. دوست ندارم هیچ کاراکتری کلیشه یا قابل پیشبینی باشد –یک مادر زمینی، یک زن سیاهپوست رنجکشیده اما قوی. مردم ممکن است بخشهایی از آن را ببینند اما فکر نمیکنم بتوان هیچکدام از آنها را به شیوهای ساده توصیف کرد. آنها از چیزهای بسیاری ساخته شدهاند. هویتهای چندگانه دارند. همه ما به عنوان انسان چندبعدی هستیم.
میخواهم نکته آخر را مشخص کنم: این کتاب گاهی به توصیف خود شما درباره ۱۲ زن سیاهپوست است. اما در این میان یک شخصیت کوییر هم وجود دارد...
فقط به این خاطر که گفتن ۱۲ زن سیاهپوست انگلیسی راحتتر است و از دهان در میرود. گاهی ممکن است به جای کلمه women به معنای زنان آن را با املای womxn بنویسم که میتواند شامل زنان رنگینپوست یا ترنسکشوال باشد، درنتیجه تمامی زنان را شامل میشود. بقیه برای مختصرنویسی میگویند ۱۲ زن سیاهپوست، که درست نیست.
نظر شما