او در کتاب مذکور، بهسامانشدن و معقولشدن زبان را یکی از ابزارهای شکلگیری دولت متمرکز سرمایهداری میداند. بنابراین تاریخ مدفوع را میتوان یکی از محصولات فرعی نگارش کتاب زبان ملی فرانسوی دانست؛ نوعی مازاد نا به هنجار گفتمانی که اگر بهدست ویراستاران موشکاف از کتاب قبلی «پاکسازی» و جدا نشده بود، ممکن بود متن مارکسیستی و زبان منطقی آن را بیالاید. نویسنده علاوه بر اینها برای روشنکردن دیالکتیک مسئله زبان و سوژه و مدفوع؛ یادآور میکند که بدون ارباب کسی نمیتواند تمیز باشد. تطهیر، چه در آتش و چه در کلام، چه با تعمید و چه با مرگ، مستلزم گردن نهادن به قانون است. اینگونه است، چون اینگونه نوشتهاند. زبان هم زیباست، چون اربابش آن را شستوشو داده؛ اربابی که چالههای مستراح را نظافت میکند، فضولات را میروبد و شهر و کلام را از هرزه میزداید تا به آنها نظم و زیبایی ببخشد.
قاسم مومنی (مترجم کتاب) در گفتوگو با ایبنا از دیالکتیک «والاترین» شکلهای آگاهی با «پستترین» محصول انسان در خوانش لاپورت و نگاه او به نظریه فروید میگوید و اینکه آیا ارتباطی بین این پالایش زبان مورد بحث او و سانسور وجود دارد؟ و آیا همین پالایش میتواند آن سوژگی و فردیت مورد واکاوی لاپورت را سلب کند؟ او همچنین پاسخ میدهد که این تعیین تازه حدود و ثغور من مورد نظر نویسنده چقدر با فضاسازی کاذب شهری برای اقلیت دور از دایره قدرت معنایابی میشود؟ و اساسا این پالایش زبانی که از آن حرف میزند را چقدر میتوان تعبیری از شرح او بر دستاندازی دولت به اخلاق با ساخت زیربنای یک نظام حقوقی برای موظف کردن افراد به گوش دادن آنچه که دولت مشخص کرده و اجرایی میکند؛ دانست؟
دومینیک لاپورت در کتاب «تاریخ مدفوع؛ تبارشناسی سوژه مدرن» مفهوم فرد را به فضولات گره میزند و بهشیوه مقبول طبع ژرژ باتای، تاریخ مدفوع را به تاریخ سوژه بدل میسازد تا «والاترین» شکلهای آگاهی را با «پستترین» محصول انسان تلفیق کند. اما او چه دیالکتیکی به این دو مقوله دیده که در پی واکاوی آن برآمده است؟ آیا خوانش او از سوژه که مبتنی بر تبارشناسی مدفوع بوده از دیدگاه فروید و مراحل رشد مورد نظر او مخصوص مرحله رشد مقعدی وام گرفته است؟
نکتهای که پشت جلد آمده خلاصهترین شکلی است که ما میتوانستیم روایتی از کتاب ارائه کنیم. نام کتاب کمی غلطانداز است و عنوان فرعی کتاب را برای اینکه خواننده از همان ابتدا بداند با چه چیزی مواجه است و با تاریخ به معنای متعارف آن رودررو نیست و اثر یک تحلیل نظری است از شکلگیری تفکر مدرن، اضافه کردیم. کاری که نویسنده در این کتاب انجام میدهد، پارهای از پروژهای بزرگتر است که پیشتر به شکل محدودتری درباره انقلاب فرانسه انجام دادهاند. لاپورت با دوتا از همکارانش که شاگردان آلتوسر بودهاند چنین کاری یعنی بررسی اینکه شکلگیری ساختارهای سیاسی مدرن در جامعه چه مابهازای بیرونی در زندگی افراد و شکلگیری دیگر ساختارهای اجتماعی مثل زبان و دولت جدید و فرهنگ دارد را در درباره انقلاب فرانسه نیز صورت دادهاند. لاپورت در این کتاب به شکل کلیتری و در بازه زمانی بلندمدتتر مثلا از قرن 16 و 17 تا قرن بیستم چنین خوانشی را بسط داده است.
حالا چرا از بین این همه عناصر اجتماعی تاریخ مدفوع؟ تصور من این است که لاپورت میخواسته با با دستگذاشتن روی دو مقوله مدفوع و زبان دست روی دو نقطه بینابینی و مرزی بگذارد. هدف او این بوده که اولا رابطه فرد با مدفوعش را به رابطهای مبهم تبدیل کند و از بستر آن برای شرح دیالکتیک قدرت و فردیت و زبان و سیاست بهره ببرد. درهمین فلسفه غرب اشتیرنر و به شکلی دیگر هایدگر و حتی مارکس دقیقا همین راه را در پیش گرفتند. اینها میگویند برخلاف آنچه که در فلسفه کلاسیک یونان تاکید میشود که تفاوت آدم با دیگر موجودات این است که عقل و زبان دارد، تفاوت آدم با سایر جانداران این است که اساسا میتواند چیزی داشته باشد و این مهم را با تعاریفی مثل مالکیت و از آن خود کردن در فلسفه این متفکران میبینیم. درواقع به زعم اینها تنها انسان است که میتواند از دارایی حرف بزند و مدعی باشد که وقتی چیزی مال او شد دیگر مطلقا متعلق به اوست و حتی جزئی از اوست.
حالا چرا لاپورت در این حوزه دست روی زبان و مدفوع میگذارد؟ چون دهان و مخرج بدن دو نقطهای هستند که در آنها رابطه انسان با جهان مبهم میشود و تنها جاهایی هستند که انسان خروجی دارد که نمیتواند مطلقا مدعای مالکیت و از آن خود بودن نسبت به آن داشته باشد. چون زمانی که حرفی را بیان میکنید دیگر متعلق به شما نیست و بخشی از جهان بیرون شده است، یا در مورد مدفوع هم نمیتوان به واقع مدعی شد چیزی که از بدن آدم خارج شده مال اوست یا نه. این دوگانگی رابطه مالکیت آدم با این دو مقوله مخصوصا با مدفوع را به خوبی نویسنده در مابهازاهای بیرونی مثلا در متون و رویدادهای سیاسی و اجتماعی یا حتی شکلگیری حکومتها در تاریخ و فرهنگ نشان میدهد.
به عبارت دیگر مدفوع یک چیز منحوس پلید و کثیفی است که آدمها نمیتوانند انکار کنند که مال آنها نیست، چون بالاخره از بدن خودشان خارج شده و از طرف دیگر چون مثلا آدمیزاد منشاء همه خوبیها و خیرات جهان است و مدفوع هم از بدن او خارج شده باید بهدنبال فواید و کارکردهای آن هم بگردند و مثلا بگویند از خیلی چیزها بهتر است. لاپورت نشان میدهد در دورههای تاریخی مختلف از رم و چین باستان گرفته تا دولتهای مدرن قرن نوزدهم بهدنبال یافتن کارکردهای مثبت برای مدفوع انسانی به عنوان کود بودهاند. از طرف دیگر مدام تلاش بر تصفیه این پدیده بوده و تاکید بر اینکه چون مدفوع از بدن انسان خارج میشود آنقدرها هم چیز پلیدی نیست. این تلاش همزمان برای یافتن کارکرد مثبت برای مدفوع و زشتیزدایی از آن در نقلوقولهایی که نویسنده میآورد شکل کمیک به خودش میگیرد. هماندورهای که بیشترین بد و بیراه نثار این این خروجی بدن میکردند بهترین خواص را هم به آن هم نسبت میدادند و این رابطه دوگانه و مبهم را دقیقا در مورد زبان هم میبینم. اینکه مصادف با همین دورانها در مورد زبان هم تاکید میشده که بله بهترین و زیباترین چیزها را میتوان با زبان گفت و رابطه زیبایی با دنیا و دیگری شکل داد و به همان میزان هم اصرار داشتند که زبان پالایش شود و اگر میخواهیم زبانی از آن خود داشته باشیم باید هرچه زبان غیر هست را از آن پاک کنیم.
رودولف الخوری در مقدمهای که بر کتاب نوشته توضیح میدهد که لاپورت در تاریخ مدفوع، تحلیل رفتن حوزه معانی وابسته به بویایی را بررسی میکند و آن را نتیجه تصفیه سازمانیافته زبان فرانسوی از این واژگان بهدست فرهنگستان سلطنتی میداند. فرهنگستانی که طی قرن هفدهم میلادی بر آن شد تا با ستردن فضولات واژگانی از زبان فرانسوی، بوی گند آنها را خفه کند. لاپورت همچنین در کتاب معروف قبلی خود، زبان ملی فرانسوی، زبان ملی انقلاب فرانسه در سیاست و عمل، که همراه با رنه بالیبار نوشته است، تاریخ کوششهای سازمانیافته دیگری که به شکلگیری زبان رسمی فرانسه انجامید را به تفصیل بررسی میکند. این پاکسازی و پالایش زبان مد نظر لاپورت چقدر با پدیدهای مثل سانسور گره میخورد؟ اصلا او ارتباطی بین پالایش زبان و سانسور میبیند؟ آیا اشاره میکند که همین پالایش میتواند آن سوژگی و فردیت مورد واکاوی او را سلب کند؟
نه لاپورت اشارهای به سانسور نمیکند و بهدرستی هم به آن اشاره نمیکند. چون فرق سرهگرایی در زبان مدرن آن هم دقیقا همزمان با بدو شکلگیری دولتها با ممیز و سانسوراین است که ممیزی و سانسور کاملا به شکلی آگاهانه ساماندهی میشود و آدمها میدانند چه چیزی را قرار است از زبان حذف کنند و دقیقا هم میدانند که پیامد این حذفکردن چه خواهد بود اما در سرهگرایی و آنچه که نویسنده در کتاب از آن حرف میزند کاملا ناخودآگاه است و مثلا آدمهای قرن پانزدهم فرانسه نمیدانند که چرا چهارده قرن از وجود لغات لاتین در زبانشان میگذرد و کسی حرفی از پالایش زبان نزده و درست همین الان که دولت مدرن در حال شکلگیریست و تصفیه شهرها در جریان است و میخواهیم هرچه عنصر نامطلوب است از ویرانه و مدفوع و گرفته را از شهر حذف کنیم، روی تصفیه زبان هم دست گذاشتهایم. منظور لاپورت از پالایش زبان کاملا چیزی متفاوت از سانسور آگاهانه است.
تفسیر لاپورت از فرمان سلطنتی ویله ـ کوتره در سال 1539 میلادی که بر اساس آن آن ساماندهی فضولات هرکس بهعهده خود قرار میگیرد و پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و حتی محیطی «هرکسی مدفوع خودش» این است که فرمان مذکور آغاز روندی تاریخی است که به شکلگیری و ترسیم حدود و ثغور «من» در دور حوزه عمومی و خصوصی انجامید و در ادامه، تحت تاثیر راهبردهای نهادینه ساماندهی فضولات و بوزدایی، به خانگیشدن فضولات و بوی فردی منجر شد. این تعیین تازه حدود و ثغور من چقدر با فضاسازی کاذب شهری برای اقلیت دور از دایره قدرت معنایابی میشود؟
برای انتخاب عنوان فرعی خیلی بحث کردیم. دقیقا کاری که نویسنده انجام داده است به معنی آکادمیک کلمه خودشناسی یا دیرینهشناسی است و بعضا حتی هردوی این اینها در جاهای مختلف بریدهبریده به جای به کار برده است. درباره همین شکلگیری فضاهای خصوصی و من به این معنا که سوژه مدرن خطاب میشود بیشتر ریشه دیرینهشناسی دارد. به عنوان مثلا نویسنده دست روی اولین کاربردهای برخی کلمات میگذارد یا شکل جدید کاربرد برخی از کلمات از دورهای به بعد را بیان میکند تا بگوید همزمان با ساماندهی زبان مدرن و ساماندهی فاضلاب در بهبوهه شکلگیری دولت مدرن فضای خصوصی هم برای اولین بار بروز و ظهور و معنا پیدا میکند و چیزی بهنام خانه من یا خلوت من متمایز از حوزه عمومی تعریف میشود.
نویسنده با اتکا به دیرینهشناسی در متنهای لاتین قرون اول و دوم رم تا قرن نوزدهم جستوجو میکند و سراغ میگیرد که ریشه زبانی مستراح دقیقا از کجا آمده است و چه ارتباطی با خلوتگاههایی که در کاخهای قدیم وجود داشتهاند دارد. میخواهد ببیند این خلوتگاههایی که در آن دوره فردی نبودهاند از کجا بهبعد به فضای خصوصی تبدیل شدهاند. نمود دیگر این تلاش را در نشان دادن تمایز خانه و همسایه در قرن پانزدهم فرانسه میبینیم. درواقع همسایه هم با تعبیری که ما سراغ داریم یک پدیده مدرن است و پیش از شکلگیری دولتهای مدرن اساسا همسایه غیر حساب نمیشده است. در یکی از فرامین حضرت موسی هم هست و در دیگر ادیان آسمانی هم آمده که همسایهات را به اندازه خودت دوست بدار.
لاپورت نشان میدهد از دوره مدرن به بعد ساماندهی فضولات جامعه منجر به یک مرزبندی پررنگی بین خودی و غیر شد و به آدمها گفته شد همانقدر که حق داری هرکاری دلت خواست در خانهات بکنی و کسی معترضت نشود؛ همانقدر هم وظیفهداری فضولات خودت از خانهات را جمعآوری کنی.
اینکه به زعم لاپورت در سرزمینی که قانون بهتمامی با پالایش زبان گره خورده باشد، رعایا بیدرنگ خود را با «آداب و اخلاق» وفق میدهند تا جایی که «کاربرد مکرر زبان، تمام آنها را همسان سازد.»؛ پس تطهیر زبان بیش از آنکه کنشی سیاسی باشد، اقتصادی است. چراکه زبان از بند اضافات و توده فاسدکنندهای که صرفا نمیتوان آن را متضاد زیبایی نامید، خلاص میشود؛ را میتوان تعبیری از شرح او بر دستاندازی دولت به اخلاق با ساخت زیربنای یک نظام حقوقی برای موظف کردن افراد به گوش دادن آنچه که دولت مشخص کرده و اجرایی میکند؛ دانست؟
بله با این شکلگیری دولت مدرن و حوزه خصوصی و ... همه چیز عوض شده و از نظام حقوقی جامعه گرفته تا اخلاقیات و حتی فهم شخص از خودی و غیرخودی از نو ساخته میشود. نه اینکه الزاما همه اینها از نو خلق شود و نویسنده هم پیشنیه تاریخی این مقولات را نشان میدهد.
پس میتوان این نهادینهشدن سهگانه نظم ـ نظافت ـ زیبایی که فروید آن را سنگبنای تمدن میداند در ساختها دولتی را و اینکه دولت تجسم نظم ناب و قدرت الهی و درست نقطه مقابل چیزی که یونانیان آن را بربر مینامیدند را روندی در توتالیتر شدن دولت و تمامیتخواهی او دید؟
بله دقیقا اینجا یک رابطه مستقیم با تمامیتطلبی دولت وجود دارد و نویسنده هم این را با یک تناظر خیلی دقیق و مقایسه بین دولتها کلاسیک رم و دولتهای قن پانزدهم به بعد به خوبی نشان میدهد و این توتالیتر شدن را نشان میدهد. درواقع او تاکید میکند آنچه درباره تبارشناسی سوژه مدرن میگوید ارتباط دقیقی با شکلگیری دولت مرکزی دارد. یعنی آنچه که در بدو شکلگیری دولتمدرن در هرکجای دنیا و در هر دوره تاریخی اتفاق افتاده تکرار میشوند و دولت بهمحض اینکه اقتداری به دست آورد و توانست تمامیت ارضیاش را در یک سرزمین جغرافیایی مشخص تحمیل کند؛ از همان نقطه به بعد شروع میکند و درباره همهچیز تعیین تکلیف کردن و در این میان اتفاقات مضحکی هم رخ میدهد. مثلا در دورهای حتی برای ادرار و مدفوع مسافران و گذریها هم دولت مالیات تعیین میکند. اینها مضحکترین و در عین حال بارزترین نمود تمامیتطلبشدن دولت است. دولت از یک طرف به شما میگوید دیگر مطلقا این چیزها را نباید بگویی و بنویسی و از طرف دیگر سر ساعت معینی که ما تعیین کردهایم و به شیوهای که ما مشخص کردهایم باید زبالهتان را بیرون بگذارید و ضایعاتتان را دفع کنید.
مثلا حتی جریمههایی برای تخطی از این قوانین تصویب میشده که هیچ سنخیتی با خود جرم نداشته و مثلا اگر کسی چاه مستراح در خانهاش حفر نمیکرد دولت کل ملک را توقیف میکرد. من خودم بنری در سطح یکی از شهرها دیدم که شهرداری نوشته بود اگر کسی بین ساعت 9 تا 10 شب زبالههایش را بیرون نگذارد بین 5 تا 10 میلیون تومان جریمه میشود. تکرار این اتفاقات را از قرن اول میلادی تا یازده قرن بعدتر در کشور دیگر که تازه روند مدرن شدن را شروع کرده میبینیم.
اینکه لاپورت میگوید تمدن قلمروی فاتحان است و حتی پا را فراتر گذاشته و با خوانشی لاکانی تمدن را ضایعات میخواند؛ این ممنوعیت مورد نظر او را نمیتوان سندی بر پاک کردن رد کثافت خود از سوی دولت دانست؟
پاسخ به این سوال هم مثل پاسخ به قضیه سانسور است. حاکم و فاتح یا دولت مدرن این کار را آگاهانه انجام نمیدهد و هیچگاه عامدانه دست به این تحریمها نمیزند. حتی اگر هم چنین بوده مسئله مهمی برای کسی مثل فروید که در ناخوشایندیهای تمدن روند مدرن شدن جامعه را شرح میدهد یا همین لاپورت، نیست چون راهگشا نیست. لاپورت و فروید بیشتر روی اتفاقاتی دست میگذارند که ناخوآگاه در روند مدرن شدن جامعه رخ میدهد. حاکم ممنوعیت را آگاهانه اعمال نمیکند بلکه از بین تمام امکاناتی که وجود دارد دست روی بست گفتمان و شکلی از زبان و ساماندهی جمعی میگذارد و به آن مجال میدهد که پیشاپیش هرگونه گفتمان غیر را خط میزند. یعنی مشخص نمیکند که فلان حرفها و مقاومتها ممنوع بلکه زمین بازی را طوری میچیند که اساسا امکان شکلگیری گفتمان غیر از آنچه او میخواهد وجود نداشته باشد.
کتاب حرف از پالایش زبان و زدودنش از واژههای نامناسب از سوی دولت زده و بنا بر زوایه نگاهی که دارد پر است از واژههایی که شاید در گروه همین واژههای ناپسند و نامناسب دستهبندی شوند. از این نظر ترجمه و گرفتن مجوز را چگونه تجربه کردید؟
ما که خودمان ابدا دست به چنین کاری نزدیم و من شخصا اصلا جرح و تعدیلی در متن و انتخاب واژهها نداشتم چون نمیخواستم درگیر نوعی خودسانسوری شوم. متن هم یک کولاژ از متون رومی کلاسیک تا متون طب قرن هجدهم تا رمانهای مدرن است و به همین صرفا میخواستم آزادانه متن را به فارسی برگردانم و این فرض هم را هم درنظر گرفتیم که ممکن است به خاطر کاربرد یکسری از واژهها ممکن است درگیر ممیزی و اصلاحیه شویم ولی اجازه ندادیم خودسانسوری پیشاپیش روی لحن و زبان کتاب تاثیر بگذارد.
نظرات