در این فضایی که رسانهها هر لحظه خبرها تلخ و ناامیدکننده مخابره میکنند، لازم است زیر پوست شهر را کمی دقیقتر نگاه کنیم تا نه تنها فقر و فلاکت گروههای وسیعی از مردم بلکه تقلای گروههای بسیاری دیگر را برای خواندن و نوشتن، تماشا و آفریدن هنری و فرهنگی هم ببینیم. ممکن است برخی چنین گمان کنند که در این موقعیت تنها سخن از فلاکت زدن و بحران های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را بازنما کردن، ضرورت دارد و رسالت ماست، اما گمان میکنم دانشگاهیان باید در هر حال چشم شان را به واقعیتها بدوزند و همان طور که نیمههای خالی را میبینند نیمههای پُر را هم روایت کنند. میخواهم در اینجا به نیمههای پر کتاب و کتابخوانی در جامعه ایران بپردازم.
استاد عبدالحسین آذرنگ در کتاب جدیدشان «نشر کتاب و تمدن» (1398) به خوبی نشان دادهاند که سنگ بنای تمدن امروزی کتاب است. این نکته را نیل پستمن در کتاب خواندنی و جذاب شان «زندگی در عیش و مردن در خوشی» درباره برآمدن و قدرت گرفتن آمریکا به روشن ترین وجه توضیح دادهاند. به همین دلیل همه جوامع امروزی درگیر داستان کتاب هستند. با وجود رونق رسانههای جدید و تلویزیون همچنان کتاب محور تأثیرگذار تمدن ماست. در ایران هم ما از همان دوره قاجار تا امروز تلاش جدی برای گسترش کتاب و کتابخوانی کردهایم. نظام آموزشی و آموزش عالی و نهاد کتابخانه عمومی، کتابخانه ملی، نظام نشر و صنعت چاپ را شکل داده و توسعه بخشیدیم تا بتوانیم به «تمدن کتاب» برسیم و مردم ما اهل کتاب شوند و خوانا و نویسا. اکنون صد و پنجاه سال کارنامه این تلاشها را در برابر خود داریم. کتاب و کتابخوانی مسئله مهم جامعه ماست. از این رو داستان کتاب و کتابخوانی از جمله داستانهایی است که جامعه ایران در تمام دهههای اخیر در زمینه وضعیت فرهنگی خود با آن درگیر است.
برای من هم که مهمترین سرگرمیام خواندن و نوشتن کتاب است، همواره این داستان اهمیت داشته و دارد. در این باره هم تلاش کردهام به اندازه توانم به رونق کتاب و کتابخوانی کمک کنم و موقعیت جامعه ایران از نظر نویسایی و خوانایی توضیح دهم. به رغم همه تلاشهایی که در این یک قرن و نیم انجام دادهایم روایت غالب در زمینه کتابخوانی این است که جامعه ایران چندان رغبتی به خواندن کتاب ندارد. شواهدی هم که برای این امر میگویند این است که تیراژ کتابها در ایران پایین است و هر سال پایینتر هم میآید. همچنین میگویند سرگرمی غالب مردم تماشای تلویزیون و استفاده از شبکههای اجتماعی بویژه تلگرام است. گاهی هم نابسامانیها و بحرانهای کشور را شاهدی بر ناخوانایی و نانویسایی مردم ایران میآورند. گو این که اگر ملت ما اهل مطالعه بودند نباید چنین سرشت و سرنوشتی پیدا میکردیم.
آیا این روایت درست است که جامعه ایران نانویسا و ناخواناست و اهل کتاب و خواندن نیست؟ گروههای بسیاری علاقه دارند و منافع شان در این است که در هر صورت بگویند همین طور است. این جواب قابل تأمل و تردید است. گفتمان ناخوانایی و نانویسایی ایران از منظرهای مختلف قابل بحث است. یک منظر این است که با توجه کردن و تأکید بر نیمه خالی جامعه تلاش کنیم تا مردم بیشتر بخوانند و بدانند. ناقدان فرهنگی و اخلاقی جامعه اغلب این نگاه را میپسندند و آن را دنبال میکنند. منظر دیگر به اقتصاد نشر بر میگردد.
ناشران و صنعت نشر نیازمند بازاریابی و رونق بیشتری هستند. طبیعی است که آنها به هر حال وضع موجود را مطلوب بازنما نکنند. میدانیم که وضع نشر در این روزها بحرانی است و آنها به درستی از موقعیت کتابخوانی جامعه ناراضی هستند. اما اینها در تمام دهههای گذشته، حتی زمانهایی که بازار کتاب رونق داشت نیز وضع کتابخوانی را نامناسب میدانستند.
آیا واقعا در یک قرن و نیم گذشته وضعیت کتاب و کتابخوانی دستاوردی نداشته است؟ به گمانم چنین نیست. رویکرد کلیام به مسئله اینست که باید دو چیز را در تحلیل جامعه معاصر ایران و در اینجا مسأله خوانایی و نویسایی آن در نظر گرفت: «مساله تغییر» و «مساله پیچیدگی». منظور از تغییر اینست که جامعه ایران در تمام دوره معاصر درگیر تغییرات ساختاری همه جانبه بوده و هست؛ و منظور از پیچیدگی اینست که نمیتوان جامعه ایران را براساس قطبی سازی و دوگانههای خوب و بد، عقب ماندگی و توسعه یافتگی، سنتی و مدرن، و امثال اینها توضیح داد. تمام پدیدهها از جمله پدیده خوانایی و نویسایی جامعه ایران در حال تغییر و درگیر پیچیدگی است. مطابق سرشماری سال 1395 حدود بیست و یک میلیون نفر جمعیت بی سواد و کم سواد داریم. اینها قطعا جمعیت نویسا و خوانا نیستند. از این نظر نیمه خالی جامعه ایران بسیار اسفبار و آشکار است. میتوان چند میلیون نفر دیگر هم که با کاربردهای سواد آشنا نیستند نیز به این آمار اضافه کرد. بنابر این، تردیدی نیست که نیمه خالی جامعه ایران بحرانی است. اما نیمه پُر جامعه هم وجود دارد، نیمهای که نویسا و خواناست. این جمعیت خوانا و نویسا نقش مهمی در سرشت و سرنوشت جامعه معاصر ایران ایفا کرده و میکنند.
چند ملاحظه کلیدی در اینجا هست که باید آنها را در نظر گرفت. نخست این که به رغم تمام چالشهایی که در زمینه کتاب و کتابخوانی در ایران داریم، میتوان گفت یکی از موفق ترین دستاوردهای تجدد و تحول جامعه ایران در دوره معاصر همین حوزه کتاب و کتابخوانی است. در هیچ برهه تاریخی از تاریخ ایران ما شاهد چنین گستردگی نویسایی و خوانایی همگانی کتاب در ایران نبودهایم. اگرچه در قرون طلایی تمدن ایرانی (قرن سوم تا ششم هجری) ایران خوش درخشید و بزرگانی چون ابن سینا و فارابی و ابوریحان و بسیاری دیگر را پرورش داد، اما پدیده خوانایی و نویسایی همگانی تنها در همین دهه های اخیر در ایران ظاهر شده است.
دوم این که برخی تحقیقات ملی نشان میدهند وضعیت نویسایی و خوانایی در ایران نه تنها بحرانی نیست بلکه کاملا قابل توجه و در سطح استانداردهای جهانی است. نتایج گزارش آخرین «پیمایش ملی مصرف فرهنگی در ایران» نشان میدهد 46/6 درصد افراد تحقیق شده کتاب میخوانند. 42/4 درصد این افراد هم کتابهای الکترونیکی استفاده میکنند. میانگین مطالعه افراد کتابخوان در هفته سه ساعت و چهل و دو دقیقه و در روز سی و یک دقیقه است. این روایتی است که سعیدمعیدفر مجری و محقق طرح اعلام کردهاند. اگرچه پیمایشها همیشه با اما و اگرهایی همراه هستند و ضریب خطا در آنها کم نیست، اما اگر این میزان را 30 درصد جامعه هم در نظر بگیریم و حدود 17 درصد از نتایج پیمایش انجام شده را به حساب خطای آن بگذاریم همچنان وضعیت خوانایی جامعه ایران قابل قبول است.
سوم، جدای از نتایج پیمایش ملی انجام شده برخی مشاهدات عینی نیز حکایت از نویسایی و خوانایی جامعه ایران میکند. در فروردین سال 1398 جناب استاد کریم زمانی برایم صحبت میکرد که کتاب «شرح مثنوی» ایشان که شش جلد است و 480000 تومان قیمت دارد تا آن زمان پنجاه و دو بار تجدید شده است. کتاب «ما ایرانیان» استاد فراستخواه نیزدر سال 1395 منتشر شد و تاکنون بیش از بیست بار تجدید چاپ شده است. همچنین ترجمه فارسی کتاب «ملت عشق» بیش از یک میلیون نسخه فروش داشته است. بسیارند کتاب هایی که استقبال فوق العاده از آنها شده است. این کتابها شاهد زندهای برای نویسایی و خوانایی جامعه ایران است.
چهارم، خواندن و نوشتن در فضای مجازی در ایران یکی از مهمترین واقعیتهایی است که اغلب ایرانیها آن را هر روز تجربه و مشاهده می کنند. در فضای مجازی بویژه در تلگرام میلیونها ایرانی میلیونها ساعت وقت را صرف خواندن و نوشتن میکنند. اگرچه شبکههای اجتماعی پیامدهای مخرب نیز دارند، اما نمیتوان نقش آنها در ایجاد و گسترش عادت به نوشتن و خواندن را نادیده گرفت. امروزه کتابها از طریق شبکههای اجتماعی به مردم معرفی میشوند، و از طریق فضای مجازی به طور گسترده و آسان و ارزان در دسترس همگان قرار میگیرند، مردم با نویسندگان و کتابها آشنا میشوند، و قطعاتی از کتابها را از طریق متنهای تلگرامی و مجازی میخوانند.
پنجم، کتاب و کتابخوانی در ایران معاصر گفتمان سازندهای را شکل داده است. تعداد زیادی از نهادهای فرهنگی برای گسترش خوانایی و نویسایی مردم ایران شکل گرفته و گسترش یافته است. در کنار نهادهای آموزشی و آموزش عالی (با همه نقدها و چالشهای شان)، نهاد کتابخانهها، نهاد جوایز فرهنگی و هنری، نهادهای مدنی مشوق خوانایی و نویسایی، نهاد کتابفروشیها، نهاد ناشران، نهاد نمایشگاههای کتاب، نهاد صنعت چاپ، و سیاستها و سیاستگذاریهای فرهنگی دولتها و حکومتها در نتیجه همین خواست جمعی و همگانی جامعه ایران برای نویسا و خوانا شدن شکل گرفته و گسترش یافته است. این نهادها اگرچه قابل نقد هستند و میتوان و باید برای نقد آنها کوشش کرد، اما نباید این نکته را نادیده گرفت که این نهادها شکلی از حکمرانی مبتنی بر کتاب و کتابت در ایران معاصر هستند و نقش اساسی در ساخت یابی و توسعه ایران ایفا کردهاند.
ششم، در سالهای اخیر تعداد عناوین کتابهایی که سالیانه منتشر میشود به بالای صد هزار عنوان رسیده است. این تعداد اگرچه کاملا صوری است و بیان کننده واقعیت ظرفیت جامعه ایران در زمینه نویسایی جامعه نیست، اما میتواند نشان دهنده نویسایی جامعه باشد. اگر تنها ده هزار عنوان این کتابها با استانداردهای تالیف و ترجمه کتاب قابل قبول باشد و 90 هزار عنوان دیگر را کتابسازی و منابع آموزشی بازاری در نظر بگیریم، همچنان برای جامعه در حال توسعه ایران این مقدار نشر کتاب امیدوار کننده است. در نظر بگیریم که در سال 1300 تعداد کتابهایی که سالیانه در ایران چاپ میشد کمتر از سیصد عنوان و تا سال 1358 این رقم به کمتر از سه هزار عنوان میرسید، آنگاه رقم صد هزار عنوان کنونی معنای واقعی تحولی که در این زمینه رخ داده آشکار میشود. استدلال من معطوف به آمار و ارقام نیست، واقعیت اینست که گسترش آموزش عالی و نظام آموزشی، رسانهای شدن و گسترش دنیای مجازی و سایر تحولات جامعه ایران باعث ایجاد تحول کیفی در زمینه خوانایی و نویسایی جامعه ایران شده است.
هفتم، در نظر بگیریم که خوانایی و نویسایی ماهیتا ناظر به شکلی از کیفیت در زندگی اجتماعی و انسانی است. اگرچه ایده آل و مطلوب اینست که همه افراد خوانا و نویسا باشند، اما اگر سی درصد جامعه ایران نویسا و خوانا باشند و هر کدام روزانه 31 دقیقه مطالعه کنند، این جمعیت نقش و تأثیر مهمی در جامعه دارند و ظرفیت فرهنگی و انسانی بزرگی برای توسعه و تحول سازنده جامعه هستند و میتوانند باشند. میتوان گفت این که جامعه ایران در صد سال گذشته به رغم همه بحرانهای ساختاریاش تاکنون از هم نپاشیده است و سخت کوشانه در تقلای دست یافتن به توسعه و دموکراسی و ارزشهای حقوق بشری و اخلاقی و الهی است، در نتیجه همین جمعیت نویسا و خواناست. این سخن به معنای نادیده گرفتن عوامل دیگر یا به معنای نادیده گرفتن بحرانهای ساختاری جامعه ایران نیست، بلکه توجه و تأکید بر جایگاه و نقشی است که جمعیت خوانا و نویسای ایران در شکل گیری و تداوم خواست ایرانیان برای توسعه داشته و دارند.
هشتم، دستاوردها و نهادهای خوانایی و نویسایی در ایران امروز نیازمند بازاندیشی انتقادی هستند. همان طور که اشاره کردم سرمایه گذاریهای عظیم انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای گسترش خوانایی و نویسایی انجام شده است. این سرمایه گذاری یکی از مهمترین منابع امید و ظرفیتهای آرزومندی ایران امروز است. راه آینده ایران زمانی میتواند راهی روشن و امیدبخش باشد که تلاش کنیم منطق درونی و عقلانیت آشکار و پنهان جامعه ایران برای شکل دادن و گسترش نهادها و نیروهای خوانایی و نویسایی جامعه ایران را درک کنیم و متناسب نیازها و خواست ها و مقتضیات امروز و آینده عقلانیت تازهای را شکل دهیم، عقلانیتی که بتواند قلمرو شمول خوانایی و نویسایی را به همه گروهها گسترش دهد، بتواند جمعیت نویسا و خوانا را در فرایند ساخت یابی و توسعه جامعه مشارکت فعال کند، و بتواند دانایی و دانش این جمعیت نویسا و خوانا را موتور مولد و محرک جامعه سازد.
اجازه دهید مثالی بزنم. این روزها مصادف بود با برگزاری مراسم «جایزه کتاب سال جمهوی اسلامی ایران». این نهاد اکنون سی و هفت ساله شده است. این جایزه که مهمترین جایزه رسمی دولت ایران در زمینه کتاب است میتواند نقش مهمی در تشویق و ترغیب مردم به خوانایی و نویسایی ایفا کند. اما به گمان من با وجود تجربههای بسیار و هزینههای گستردهای که این نهاد فرهنگی دارد، بخش مهمی از ظرفیت آن همچنان استفاده نشده است. این جایزه نیاز دارد که «هویت مدنی» پر رنگ تری پیدا کند.
همچنین بنابر گزارش رسمی خانه کتاب، حدود هشتاد درصد جوایز اعطا شده در این سی و هفت سال به کتابهای رشتههای پزشکی، مهندسی، کشاورزی و علوم کاربردی اختصاص دارد و علوم انسانی تنها بیست درصد سهم داشتهاند. این آمارها بیان کننده جهت گیری نادرست و تبعیض آمیز این جایزه فرهنگی است. این نهاد کاستیهای دیگر نیز دارد و در اینجا نمیخواهم به همه آنها بپردازم. مقصود اینست که نگذاریم این گونه نهادها تضعیف شوند یا ظرفیتهای آنها بلااستفاده بماند. بدون تردید جامعه امروزی همان طور که نیازمند خدماتی مانند امنیت، رفاه مادی و فناوری است، نیازمند سیاستهایی برای ترغیب و حمایت از خوانایی و نویسایی جامعه است. جایزه کتاب سال و همه جوایز دیگر باید بمانند و تقویت شوند؛ اما شرط بقا آنها اینست که هویت مدنی و مستقل از سیاست و ایدئولوژی داشته باشند.
جایزه کتاب سال درصورتی میتواند عمیقا بر خوانایی و نویسایی جامعه اثر بگذارد که میزان «شاخص بی غرضی» آن بسیار بالا باشد. در غیر این صورت این جایزه نمیتواند اعتماد جمعی جامعه را بدست آورد.
در تمام سیاستها، خط مشیها و نهادها و نیروهای فعال در قلمرو خوانایی و نویسایی جامعه اعم از نظام آموزشی، نظام آموزش عالی، نظام نشر و نظام های دیگر نیازمند بازاندیشی انتقادی جدی هستیم. این نظامها باید از منظر ظرفیت آنها در نویسا و خوانا کردن جامعه ارزیابی انتقادی شوند و چالشهای آنها برطرف شود. علاوه بر این، روشنفکران و فعالان فرهنگی و دانشگاهی نیز باید برای حمایت و توسعه خوانایی و نویسایی جامعه ایران تلاش مضاعف کنند. نویسایی و خوانایی جامعه چیزی نیست که آن را بتوان صرفا در عهده حکومت دانست. «جنبش فرهنگی خوانا و نویسا کردن جامعه ایران» از دوره قاجار آغاز شد و اکنون دستاوردهای بزرگی داشته است، اما نیاز کنونی جامعه ایران بسیار بیش از اینهاست.
اکنون ما ناگزیر از زیستن در «جامعه دانش بنیان جهانی» هستیم. شهروندانی که نتوانند در سطح قابل قبولی خوانا و نویسا شوند ناگزیر در اشکال فلاکت باری از فقر مادی و انسانی درگیر و نابود می شوند. خوانا و نویسا شدن جامعه ایران نباید در هجوم بحرانها و چالشهای ایران به حاشیه رانده و فراموش شود. رسالت جامعه دانشگاهی چندین میلیون نفر امروز ایران این است که برای خوانا و نویسا کردن جامعه بسیج شود. آیندگان ما دانشگاهیان را نخواهد بخشید اگر با تمام توان مان برای ساختن جامعهای خوانا و نویسا کوشش نکنیم. ایران آباد و آزاد در گرو خوانا و نویسا شدن آن است. نه تنها 21 میلیون نفر جمعیت بی سواد و کم سواد، بلکه دهها میلیون نفر جمعیت باسواد کشور نیز نیازمند ترغیب، حمایت و فراهم کردن موقعیت استفاده فعال از سواد خود هستند. خوانایی و نویسایی در جامعه امروز یعنی مجهز شدن شهروندان به دهها نوع سواد است. کتاب همچنان رسانه مهمی است که می تواند ما را برای یادگیری و گسترش همه اشکال سواد یاری و رهنمایی کند.
نظر شما