رییس دانشگاه مذاهب اسلامی در یادداشتی نوشت: بعثت پیامبر با ترویج روحیه مدارا، پاسخگویی به نیازهای زمانه، نفی قومیت مداری و انعطاف پذیری، سرآغاز تحول اساسی در تمدن بشری شد.
در تبیین این مسأله باید گفت: تجلّی خدا در ساحتهای گوناگون مطرح است، از جمله در آمد و شد شب و روز، که در آیاتی همچون؛﴿وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا}؛ روز پنهان بود و خدای سبحان این پرده را کنار زد. {وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى}؛ "وقتی شب کنار زده شد، روز نمایان گشت و مظاهر تجلی خداوند آشکار میگردد."
اما برخی تجلیها خاص و برمبنای تکوین به منصه ظهور میرسند، در این میان تکوین آیه های رسالت و بعثت رسول اكرم(ص)، «تجلّي اعظم» و «منت خدا» بر مؤمنين است. و از آنجا که غایت بعثت پیامبران رسیدن انسان به خداست، بنابراین در بعثت نبوی هم خداشناسی و هم حرکت به سوی او مطرح است.
در واقع پیامبر اکرم (ص) با ظهور خود دو دوران را در تاریخ بشری از یکدیگر تفکیک کرد و دستاوردهای اسلام را که متمایز از همه دستاوردهای گذشته بود به صحنه آورد و تمامی مفاهیم توحید اخلاق اجتماعی را تصحیح کرد که وقوع اینگونه تغییرات در جهان را باید یوم الله نامید.
یوم الله روزی است که بنابر تجلیات الهی، زمان از انقباض به سوی انبساط حرکت می کند و با این بسط زمانی، آثار و برکات آن در جهان گسترش می یابد، همانگونه که در آخرت زمان به شدت گسترش یافته و در قیامت که تجلی اعظم خداوند به شمار میآید یک روز آن، 50 هزار سال طول خواهد کشید!
بعثت پیامبر اکرم (ص) نیز که از قرب الهی نشأت میگیرد به نوبه خود بسط زمانی را محقق نمود و به سبب هماهنگی با فطرت انسان، انطباق با معیارهای عقلانی، انسجام و استحکام آموزههای نبوی، جامعیت، ترویج روحیه مدارا، پاسخگویی به نیازهای زمانه، نفی قومیت مداری و انعطاف پذیری، سرآغاز تحول اساسی در تمدن بشری شد.
از سوی دیگر تکمیل مکارم اخلاقی، مهمترین غایت بعثت نبوی را شامل میشود؛ از این رهگذر اخلاق نبوی، با نفی اخلاق استعلایی و اشرافی با زندگی روزمره مردم پیوند ناگسستنی برقرار میکند چرا که به تعبیر قرآن کریم، پیامبران هم «من انفسکم» هستند.
در این رویکرد معرفتی، جامعه و فرد، اصل واقع نمیشوند بلکه اصالت با فرهنگ و خانواده است؛ لذا پیامبر حکیم از خود مردم به زبان خودشان با آنها سخن می گوید و اینچنین اخلاق عرفی در جامعه گسترش مییابد.
این مسأله بر خلاف اخلاق غریزه محور است که شالوده علم تجربی را در بر میگیرد و در نهایت به بی اخلاقی رهنمون می شود، چرا که منطق علم تجربی، اصل متعین اخلاقی را بر نمیتابد و به سبب شیوع ذهن خود بنیاد و فاعلی و نخبگانی، گزارههای اخلاقی را به قهقرا سوق میدهد که سرچشمه بی اخلاقیهاست.
لیکن ساختار اخلاق در بعثت نبوی با محوریت فطرت، و نفی عدالت استعلایی و سوسیالیستی، به عدالت عرفی میرسد، در بعد دانشی نه دانش تجربی صرف، بلکه حکمت برگ برنده تحقق مکارم اخلاقی است که از سوی پیامبر حکیم به عنوان شهر حکمت، ساختار اخلاقی جامعه را شکل میدهد.
نظر شما