گفتوگو با اسماعیل قدیمی درباره خلقیات پژوهی ایرانیان
خلقیات اجتماعی ایرانیان ژنتیک نیست/ مردم پژواک سیستم رفتاری حاکمانشان هستند
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی معتقد است: ساختارها و نهادهای هر اجتماعی نقش کلیدی در شکلگیری خلقیات دارند و ذاتپنداری برای خلقیات اجتماعی و سخن از خلقیات ژنتیکی زدن به هیچ وجه از وجاهت عقلانی و علمی برخوردار نیست.
حال با این گفتهها باز در بحران یک بیماری اپیدمی برخی از خلقیات ایرانیان خود را در قالبهای مثبت یا منفی نشان داد. اسماعیل قدیمی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مترجم کتاب «نظریههای جامعه اطلاعات اثر فرانک وبستر» میگوید: مردم پژواک سیستم رفتاری حاکمانشان هستند و حکومتها در طول تاریخ در پی ایجاد یک نظام آموزش و پرورش مدرن و مترقی برای تربیت مردم نبودهاند. مشروح این گفتوگو با این استاد دانشگاه در ادامه آمده است:
چرا زمانی که یک معضل عمومی پیش میآید مردم ما به یکباره احساس هراس میکنند و به جای همدلی به قحطیها و احتکار دامن میزنند؟ به عبارتی با انتشار با کتاب «خلقیات ما ایرانیان» این سوال پیش آمد که شاید ریشه بسیاری از مشکلات خودمان هستیم. تا چه اندازه با این موضوع موافق هستید؟
اجازه بدهید اول «مردم ما» را تعریف کنیم. این ترکیب مفهومی «مردم» و «ما» بسیار گمراهکننده و نادقیق است. مردم یعنی میلیونها انسان از همه اقشار مثل روحانیون، دانشگاهیها، کارمندان و اصناف و ...، گروهها، سازمانها، طبقات، خانوادهها و .... که دارای تفاوتهای عمیق و گسترده اخلاقی، رفتاری، شخصیتی، تحصیلات، شأن اجتماعی، باورهای دینی، فرهنگی، سیاسی و امثالهم هستند. بنابراین، نه تنها در ایران، بلکه در همه کشورهای جهان، استفاده از ترکیب مفهومی «مردم ما» میتواند به برداشتها، تحلیلها و تفسیرهای نادرست و گمراهکننده بینجامد. اگر مایلید به پاسخ دقیقی نسبت به رفتارهای مردم شامل طبقات و اقشار مختلف بپردازید باید میان آنها تفاوت قائل شوید و با طرح یک سئوال محدود در خصوص قشری خاص به جوابی قابل استفاده دست یابید. بنابراین باید مجموعهای از تحقیقات نسبت به اقشار مختلف انجام دهیم و بعد برآیند آنها را ارائه دهیم. پس از آنجا که من به یافتههای چنین تحقیقاتی دسترسی ندارم به حدس و گمانها و تجربیات محدود خود و اطرافیان و ابراز احساسات و نظر افراد در شبکههای اجتماعی متوسل میشوم که همه ما میدانیم منبع مناسبی برای اظهار نظر و تحلیل دقیق نیستند.
اگر اجازه بدهید من این «مردم ما» را براساس شاخص تحصیلات که شاخص مهم و تعیین کنندهای در سراسر جهان است درنظر میگیرم. به عبارت دیگر میتوان رفتار مردم جهان را در شاخص تحصیلات و سواد به شکلی خاص مورد مقایسه قرار داد. حالا باید گفت اگر در یک کشور و مثلا ایران بحرانی مثل ویروس کرونا رخ دهد، این دو گروه یا جمعیت اجتماعی نسبت به آن، چه واکنشی نشان میدهند؟ واضح است که واکنش آنها به بحران، در قشر کم سواد بیشتر احساسی و در قشر باسواد بیشتر عقلانی و با محاسبات دقیقتر است. اما هر دو قشر به صورت غریزی و منطقی تلاش میکنند خود را برای مقابله با پیامدهای این بحران آماده کنند. یکی از آمادگیها خرید کالاهای اساسی و ضروری و تلاش برای حفظ اعضای خانواده در مقابل بحران است. آیا این اقدام نادرست است؟ مخصوص ایرانیان است؟ کمبود کالا فقط در ایران رخ داد؟ پاسخ همه این سئوالات منفی است زیرا این مردم مثل همه مردم دنیا باید از خود و خانوادهشان حمایت کنند.
با این گفتههای شما، گاهی پس مردم چرا متحد نیستند و همدلی ندارند و احتکار می کنند؟
اولا کلمه احتکار فقط مخصوص تجار و فعالان اقتصادی و فروشندگان کالاست و انصاف نیست که مردم عادی شامل همه اقشار را با چهار پنج قلم کالا متهم به احتکار کنیم. از سوی دیگر اتحاد و همدلی مردم را در حین بحران طلب میکنید بدون این که زمینههای تاریخی، تجربه زیستی، سیستم آموزش، تجربیات عملی مدیریت صحیح بحران را در نظر بگیرید. از این مردم چرا چیزی را طلب میکنید جامعه به او نداده و او را تربیت نکرده است.
آیا مردم برخی کشورها مانند ژاپن هم این رفتاری را که در مردم ایران _ آن هم نه در همه _ بلکه بخشی از اقشار آنها مشاهده کردهید، داشتهاند؟ ما شاهد بودهایم ژاپنیها در مواقع بحران زلزله متفاوت عمل میکنند؟
چون ساختارها و نهادهای اجتماعی آنها رفتار منطقی تر و معقول تر و اطمینان بخشتری دارند. مردم ژاپن هیچ برتری ذاتیای بر مردم ما ندارند الا این که شرایط زیست آنها تفاوت داشته و ایرانیان دچار خلقیات نامطلوب از نظر ما شدهاند سراسر تاریخشان پر از التهاب، فراز و فرود و مدیریت سیاسی مشکلدار بوده است. این که آیا مردم هیچ تقصیری ندارند؟ پاسخ منفی است بسیاری از آنها در همه اقشار و گروهها دچار آسیبهای رفتاری دلهرهآور هستند و به ایفای نقشهای منفی نسبت به اجتماع ایرانی عادت کرده و هیچ منبع دلسوزی نیز برای اصلاح سیستمی این خلقیات وجود نداشته و ندارد. به نظر من سیستم حکومتی و دولتی و رسانههای ملی برای اصلاح این خلقیاتی که لازم است اصلاح شوند، نقش کلیدی دارند.
ژاپنیها هم زمانی ساموراییبازی و کشت و کشتار داشتند اما با انقلاب اجتماعی میجی و الگو گرفتن از کشورهای پیشرفته و تحت یک سیستم عقلانی و متعهد، رویههای رفتاریشان را طی مدتی طولانی و تحت مدیریت حرفهای عوض کردند. ضمنا اگر منظورتان از این کتاب، اثر دکتر مقصود فراستخواه است، از آنجا که من آن را نقد کردهام، عرض میکنم که شما نمیتوانید به یافتههای آن استناد کنید، زیرا یافتههای این کتاب علاوه بر استفاده از آثار پیشینیان که بسیاری از آنها فاقد وجاهت علمی و دقتهای تحلیلی است، نظرسنجی از تعدادی از دانشگاهیان است که به نظر من بسیاری از آنان فاقد ظرفیتهای لازم فکری و نظری و تخصصی برای اظهار نظر در خصوص مقولهای به این اندازه بسیط و پیچیده است.
مرحوم محمدعلی جمالزاده در کتاب «خلقیات ما ایرانیان» و مرحوم سید حسن تقیزاده در ماهنامه کاوه در مقالهای با نام «آه ایرانیها» اشاره کردهاند که ایرانیها در زمان بحران، به جای پشتیبانی و همدلی با یکدیگر به نوعی «خودخواهی» روی آوردهاند. آیا این موضوع به خلقیات کلی ما ایرانیان و معنای علمی ژنتیک بازمیگردد و یا ناشی از حکومتهای استبدادی هستند که ایرانیها در طول تاریخ آن را زیاد تجربه کردهاند؟ (برای مثال هوشنگ ماهرویان در کتاب «تبارشناسی استبداد ایرانی ما» استبداد دیرینه را عامل طولانیمدت عقب ماندگی ایران میداند.)
متهم کردن مردم یک جامعه با صدها تفاوت از نظر شاخصهای تحلیلی نظیر طبقه، شان اجتماعی، تحصیلات و ... که به آنها اشاره کردم، بسیار نادرست و ظالمانه است. همچنین باور به فقدان همدلی و تأکید بر خودخواهی آنان نیز حکایت از ضعفهای عمیق شناختی، تحلیلی و سطحینگری اندیشهای دارد. چطور میشود از مردم انتظار همدلی و پشتیبانی داشت بدون آن که زمینههای این همدلی را فراهم کرد. حضرت علی علیهالسلام میگوید: «الناس علی دین ملوکهم». یعنی مردم پژواک سیستم رفتاری حاکمانشان هستند. کدامیک از حاکمان ایرانی در طول تاریخ در پی ایجاد یک نظام آموزش و پرورش مدرن و مترقی برای تربیت مردم بودهاند؟ همچنین تأکید میکنم که خلقیات اقشار و طبقات و گروههای اجتماعی یک کشور به هیچ وجه ذاتی آنها اقشار نیست و همچنین قابل تعمیم به کل جامعه نیز نخواهد بود. به جای خلقیات غالب بهتر است از مفهوم ایدئولوژی غالب استفاده کنیم که شامل آمال و اولویتها و تمایلات قشر حاکم بر جامعه میشود و میتواند به شکلی تحمیلی اولویتهای رفتاری و عادت همه اقشار مختلف دیگر را تحت تأثیر قرار دهد و شکلبندی قشری کند. خلقیات مردم یک کشور، اجتماع یا جامعه از شرایط تاریخی، جغرافیایی و زیست اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنان تشکیل میشود. ساختارها و نهادهای هر اجتماعی نقش کلیدی در شکلگیری این خلقیات دارند و ذاتپنداری برای خلقیات اجتماعی و سخن از خلقیات ژنتیکی زدن به هیچ وجه از وجاهت عقلانی و علمی برخوردار نیست. البته از محمدعلی جمالزاده به عنوان یک رماننویس که از 103 سال عمرش تنها 7 سال را در ایران زیسته نمیتوان توقع داشت که برای ما تحلیل علمی از خلقیات بدهد و نباید سخنان او را ملاک قضاوت قرار داد. سیدحسن تقیزاده هم تکلیفش معلوم است. او کسی است که اعتقاد به برتری نژاد آریایی داشت و این احتمال وجود دارد که در جهتدهی به رضاشاه برای وحدت با آلمان نازی و سپس محمدرضا پهلوی در گرایشات آریاییاش نقشی تعیینکننده داشته باشد. او در مجله «کاوه» در آلمان به نفع اتحاد ایران و آلمان مطلب مینوشت و به این ترتیب به شکلگیری یک خطای راهبردی ایرانیان در آن دوره کمک میکرد.
علتیابی تاریخی خلقیات، افزون بر اینکه ذاتگرا است، مبتنی بر توضیح علّی عناصر خارجی میتواند باشد. یعنی خلقیات را میتوان اولا حاصل عواملی خارجی و ثانیا رابطه علی دانست. برای مثال عدهای معتقدند حمله مغول باعث شد روحیه دورویی در میان ایرانیان رشد کند. آیا مشکلات داخلی کشور در طول تاریخ بعد از دوره قاجار وحتی انقلاب و جنگ تحمیلی در دوره معاصر در این روند تاثیرگذار بود؟
متاسفانه بینش تحلیلی فرافکنانه بر بخش اعظم تحلیلگران ایرانی در ریشهیابی مشکلات و خلقیات ایرانیان حاکم است. به جای توجه اساسی به ضعفها و قوتهای داخلی و انعکاس اینها بر روابط خارجی بیشتر تجزیه و تحلیلها متوجه عوامل خارجی است. این اندیشه حتی در مورد کسانی که میخواهند عوامل داخلی را بیشتر از دیگران در نظر بگیرند نیز صدق میکند. به عنوان مثال هنگامی که صادق زیباکلام در کتاب «ما چگونه ما شدیم» تلاش میکند تا به بررسی عوامل داخلی عدم پیشرفت ایران توجه نشان دهد ولی ناخودآگاه به مسیر پیشینیان میافتد و حمله مغول و تیمور و این و آن را عامل عقبماندگی ایرانیان نشان میدهد. درحالی که باید همواره عوامل داخلی را اصیل دانست چون جسارت تهاجم دیگر کشورها به ایران در طول تاریخ توسط حکومتهای حاکم ایجاد شده است. در واقع، فقدان نظام سیاسی دموکراتیک مبتنی بر سازوکارهای بیان و تحلیل آزاد و انتقادی در مدیریت کلان اجتماع ایران بیش از هر چیز دیگری در خلقیات منفی اقشار مختلف تأثیر داشته است. دورویی محصول کنش منفعلانه ایرانیان از زمان هخامنشیان تاکنون در برابر تهاجم خارجیهاست. تسلیمپذیری ایرانیان در مقابل تهاجمات خارجی وحشتناک است. صوفیگری نمونهای از روحیات منفی و دنیاگریزی پس از هر تهاجم است و البته دورویی و نفاق که در هر بحرانی با وجود نظام استبدادی تشدید شده است. متأسفانه در طول تاریخ این دو رویی به طور دائم رو به فزونی گذاشته و هیچ اقدام سیستماتیکی برای اصلاح آن وجود نداشته است. در جمهوری اسلامی ایران نیز این رویه نادرست تداوم و در مواقعی افزایش یافته است.
در طول تاریخ به ویژه در دو جنگ جهانی اول و دوم (همزمان با سلطنت احمدشاه و دوره پهلوی اول) با قحطیهایی به خصوص در زمینه آرد و نان مواجه شدیم تا جایی که نانواها با موادی غیر از آرد، نان پختن، مردم به نانواییها حمله کردند و عدهای آرد را در انبارها احتکار کردند. چرا بعد از گذشت بیش از یک قرن هنوز موارد مشابه در بحرانهای امروز دیده میشود؟ (فیلم هزاردستان به خوبی این موضوع را نشان میدهد)
چون هیچ راهبرد، سیاست و برنامهریزی مشخص و اقدامات زیرساختی و مستمری برای مقابله با این پدیده وجود نداشته و با چنین رفتارهایی مقابله سیستماتیک نشده است. یعنی در جامعه نهادهای فرهنگی، مذهبی و هنری قادر نبودهاند این پدیده را در افکار عمومی جامعه به ضدارزش تبدیل کنند. در نهاد هر ایرانی رذیله اخلاقیای به نام زرنگبازی وجود دارد که هرگز نهادهای جامعه نه تنها قادر نبودهاند آن را از بین ببرند بلکه با اعمال نادرست بسیاری از مسئولان این رذیله اخلاقی تقویت نیز شده است. هنگامی که مسئولان زیادی دیده میشوند که به کارهای مفسدانه مبادرت میورزند و به شکلی تعیینکننده سزای آن را نمیبینند چه انتظاری از اقشار مختلف مردم میتوان داشت؟ هیچ حکومتی در ایران نتوانسته است برنامههای مدون نظری و عملی برای از بین بردن این رذیلههای اخلاقی را تدوین و اجرا کند.
متون تاریخی راجع به منش و خلقیات ما ایرانیان چه تصویری از شخصیت، روحیات، باورها، و رفتارهای ما ایرانیان ارائه کردهاند و این تصاویر چگونه با واقعیت پیوند داده شده است؟
تا آنجا که من میدانم موضوع مطالعه منش و خلقیات ایرانیان به صورت جدی توسط مستشرقان و جهانگردان و خارجیها آغاز شده و همانطور که خودتان اشاره کردید جمالزاده اولین کسی در ایران است که به طرح این موضوع پرداخته است. طی سالیان اخیر دانشگاهیان به این امر رغبت نشان داده و فراستخواه و زیباکلام و تعداد دیگری از پژوهشگران دانشگاه به تدوین مقاله در این زمینه پرداختهاند که فراستخواه در کتاب خود پیشینه مطالعاتی این موضوع را بیان کرده است. به نظر من هنوز بررسیها و مطالعات گسترده و ژرف و به صورت مستمر و مبتنی بر پژوهشهای سیستماتیک صورت نگرفته اما از همین مقدار هم دروغگویی، دورویی، تظاهر، خرافهپرستی، خودخواهی، پنهانکاری، سوء استفاده از مذهب، علمگریزی، کتابنخوانی! و احساسی بودن در بسیاری از آنها مورد تاکید قرار گرفته است. در بیشتر این مطالعات، نظرخواهی از پژوهشگران و کسب نظرنخبگان ملاک بوده و این امر به یقین شکاف میان نظر و واقعیت را زیاد می کند.
آیا زمان آن نرسیده که از اقتصاددانان و جامعهشناسان و مورخان و اندیشمندان جامعه و فرهنگ سوال شود که مشکل این جامعه چیست که وقتی مسئلهای مانند کرونا پیش میآید، مردم بدون فکر کردن به یکدیگر مغازهها را از کالاها خالی میکنند؟
تا به امروز هم خلقیات ایرانیان بیشتر از دید متخصصان ایرانی بیان شده و در ظاهر هنوز کسی به صرافت نیفتاده تا با تحقیقات کیفی و میدانی مستمر و منظم و از متن مردم و اقشار مختلف و کشف ذهنیات و انگیزهها و درونیات ابعاد پنهان این رفتارها مشخص شود. در ضمن هر نوع مطالعه ای بدون استفاده از تجربیات کشورهای دارای مشترکات زیاد با ما و نیز محققان دانشگاههای معتبر جهان نمیتوان به دستاورد بزرگی در این زمینه دست یافت.
با توجه به اینکه در قرن بیست و یکم هستیم و آگاهیهای ما بالا رفته، افراد تندرویی را هنوز میبینیم که بالارفتن این معلومات، درمانگاهها و بیمارستانهایی که این بیماران را پذیرش کردهاند آتش میزنند. خاستگاه این رفتارها از کجا شکل میگیرد و چرا این فرهنگ و ویژگیها در برخی موارد فضیلت ذاتی شده است.
زمینهسازی و تشویق پنهان مهاجمان از سوی نهادهای جامعه و عدم برخورد جدی با آنان باعث این امر است. متاسفانه برخی نهادهای فرهنگی در جامعه ما به جای پرهیز دادن متعصبان از ورود به حوزههای فردی افراد و تاکید بر لزوم برخورد با متخلفان در حوزههای عمومی، اقداماتی را باعث میشوند که این گونه رفتارها در آن تشویق میشود.
شبکههای اجتماعی و منابع آگاه اعلام کردهاند که افراد مبتلا پس از بهبود دیگر ناقل بیماری نیستند. چرا جامعه با این آگاهی هنوز چنین واکنشی را نسبت به یک بیماری نشان میدهند و فرد را طرد میکنند. (واکنشی که در گذشته نسبت به بیماری جذام دیده میشد)
فقدان آموزش، کمسوادی و بیسوادی مطلق بسیاری از افراد طردکننده. عدم پشتیبانی از افراد آسیبدیده و عدم برخورد با متخلفان و بیتفاوتی اکثریت جامعه.
در سال 1264 قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. در حال حاضر هم بسیاری افرادی که ادعای دین و طب اسلامی دارند به رفتاری مانند بوسیدن حرم و دادن نسخههای نامربوط روی آوردند و متاسفانه برخی مردم از آنها تبعیت میکنند. چرا با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی هنوز این صحبتها در جامعه پیروان خود را دارد.
رسانههای همگانی، صدا و سیما، مراکز فرهنگی و مسئولین نسبت به انجام وظایف خود کوتاهی میکنند. درحالی که بسیاری از مقامات مذهبی کشور برخوردهای بسیار منطقیای داشتهاند متاسفانه تعدادی از نهادها از انجام وظایف خود سرباز می زنند و از اصطلاحات طب اسلامی و امثالهم سخن میگویند که هیچ مستندی برای اثبات آن ندارند. اگر مشقات ابوعلی سینا را در مقابل این گونه افراد و قشرها مطالعه کنید متوجه عمق این ماجرا می شوید.
یکی از مشکلاتی که جامعه ما هماکنون با آن درگیر است اعتماد و باور یه شبکههای اجتماعی است که این موضوع گاهی از بیاعتمادی به رسانههای ملی و عمومی ناشی میشود. آیا با افزایش سواد رسانهای میتوان از بحرانهای اجتماعی جلوگیری کرد؟
هنگامی که رسانههای همگانی رسمی و ملی از انجام وظایف خود بازمی مانند مردم به ناچار همه توجهشان را معطوف شبکههای اجتماعی میکنند که در آن هر فرد بی صلاحیتی میتواند مطالب فاقد سند خود را به عنوان خبر موثق به افراد نادان و کم اطلاع ارائه دهد. این امر به ضعف مراکز علمی و پژوهشی، ناتوانی مادران و پدران، سیستمهای آموزش و پرورش و آموزش عالی و البته صدا و سیما برمیگردد. بدیهی است که سواد رسانهای میتواند به رفع این معضل کمک کند. تقویت نظام مدیریت بحران کشور، تثبیت جایگاه قانونی رسانههای همگانی و استقلال آنها از نفوذ اقشار قدرتمند و ارتقای آموزشهای تخصصی در حوزه ارتباطات اجتماعی نیز مفید خواهند بود.
نظرات