کتاب «فرهنگ و فاجعه» مجموعه جستارهایی است که در زمینه مصائب جمعی و فاجعههای طبیعی در ایران نوشته شده است. این جستارها درباره زلزله، سیل و بحران پاندمی کرونا یا ویروس کووید 19 است که هم اکنون در ایران و جهان شیوع دارد.
فاضلی در روایتی در مقدمه کتاب نشان میدهد این کتاب چرا و چگونه نوشته شده و خوانندگان احتمالا با چه متنهایی در این کتاب سروکار دارند. او در این باره مینویسد: «فعالیت حرفهایم مردم نگاری است و انسان شناس هستم. طبیعتا بهتر است برای آشنایی با این کتاب و جان از همین چشم انداز مردمنگارانه آغاز کنم. روایتی که مینویسم داستان علاقهام به نوشتن، به انسان شناسی، به فرهنگ و جامعه ایران و به فهم پذیر کردن مسئلههای فرهنگی آن است. از سال های 1378 درگیر سبک و سیاقی از نوشتن و اندیشیدن شدم که میتوان آن «مردم شناسی مردم مدار» یا «مردم نگاری مردم مدار» نامید. این کتاب جلد اول از نوشتههایم در این حوزه است. دو جلد دیگر آن با عنوان «فرهنگ و زندگی روزمره» و «فرهنگ و سیاست» نیز در دست انتشار است.
منظورم از مردم نگاری و انسان شناسی مردم مدار اینست که مسئلهها و درگیری عمومی که زندگی روزمره مردم را متأثر میسازد و در حوزه عمومی و رسانهها، شبکههای اجتماعی و مطبوعات درباره آنها سخن میگویند و گفت و گوی جمعی میکنند، این مسائل و موضوعات در کانون توجه مطالعات و تحلیل ها و تفسیرهای انسان شناسان قرار گیرد. مردم نگاری مردم مدار چیزی شبیه ژورنالیسم است، اما عمیق تر از ان و برمبنا چشم اندازها و مفاهیم علوم اجتماعی و رویکردی میان/فرارشتهای. مردم نگار مردم مدار به گونهای میاندیشد، مینویسد که مخاطبان عمومی دارد و در عین حال برای همکاران دانشگاهی اش نیز قابل توجه و پذیرفتنی است. مردم نگار مردم مدار خود را متعلق به زمینه و زمانهای میداند که در آن زندگی میکند.
او مسئولیت اجتماعیاش را میپذیرد و برای ایفای این مسئولیت تلاش میکند. او از همکاری با رسانهها و شبکههای اجتماعی و مطبوعات استقبال میکند. مردم نگار مردم مدار در عین حال نگرش انتقادی، مفهوم سازی کردن و تلاش برای به سخن درآوردن واقعیتهای پر دردسر زمانهاش کوتاهی نمیکند. برای مردم نگار و انسان شناس مردم مدار سبک نوشتن به همان اندازه دقتهای مفهمومی و داشتن رویکرد دانشگاهی اهمیت دارد. قلمرو موضوعی مردم نگار مردمی همان موضوعاتی است که زندگی و علایق مردم را تشکیل میدهد.
یکی از فعالیتهای من در تمام سالهای زندگی دانشگاهیام این بوده است که انسان شناس و مردم نگار مردم مدار باشم. این که تا چه میزان در این زمینه کامیاب بوده یا نبودهام بر عهده خوانندگان است که قضاوت کنند، اما برای من مهم این بوده و هست که در انجام این کار کوتاهی نکنم و از هر فرصت برای این منظور استفاده ببرم. طی دو دهه گذشته من وبلاگ، وب سایت، کانال تلگرامی و حضور فعال در رسانهها و مطبوعات داشتهام. برای من حتی کلاس درس دانشگاه و فعالیتهای تحقیقاتیام تمام در امتداد همین رویکرد انسان شناسی مردم مدار بوده است. این که چرا و چگونه درگیر چنین رویکردی شدم، داستانی است که به صورت کوتاه آن را در اینجا برای شما روایت میکنم.
در نوجوانی آرزو داشتم شاعر شوم و تقلا کردم و شعرهایی هم سرودم اما دریافتم که شاعر نیستم و از آرزویم دست کشیدم. در دوران دانشجویی ام آرزو داشتم خوشنویس شوم و مدتی نزد استاد ابراهیم بخت شکوهی در تبریز کلاس خوشنویسی رفتم. اما مسیر زندگیام طوری رقم خورد که نتوانستم با وجود پیشرفتهایی که داشتم به آرزویم برسم. در دانشگاه تبریز رشته پژوهشگری علوم اجتماعی خواندم، اما در این دوره نتوانستم لذت خلاقیت را آن طور که آرزو داشتم تجربه کنم. در دانشگاه تهران رشته ارشد مردم شناسی خواندم. آنجا هم به رویایم برای رسیدن به تجربه خلاقه دست نیافتم. تا سال 1378 که برای دوره دکتری به دانشگاه لندن رفتم. در این زمان بود که سیستم وبلاگ در جهان شکل گرفت و من از 1380 وبلاگ نویسی را آغاز کردم. وبلاگ نویسی در ایران به سرعت گسترش یافت و جمعیت پرشماری از مردم ایران عضو وبلاگستان فارسی شدند. غم غربت و عشق به میهن به علاوه فرصتی که وبلاگ نویسی برای تمرین نوشتن به من میداد، شوق نوشتن را در من تا بی نهایت بالا برد.
در لندن با معنا و اهمیت مردم نگاری آشنایی عمیقی پیدا کردم. دریافتم که میتوان مردم شناس دانشگاهی و حرفهای بود و در عین حال نویسندگی کرد. انسان شناس برایم مولف بود نه دانشمند. این موضوع مرا به وجد میآورد تا هر روز بنویسم. شوق نوشتن تمام هستی ام را پر کرده بود. هر روز روایتی تازه از تجربههایم را در وبلاگ «یادداشتهای یک مردم نگار از غرب» منتشر میکردم. این یادداشتها بعدا کتابی شد با عنوان «مردم نگاری سفر» (1390). اما زندگی فکری در جهان مجازی و وبلاگستان تنها شوق مرا به نوشتن تقویت نکرد، بلکه مرا درگیر جامعه و حوزه عمومی ایران کرد. مخاطبان وبلاگ با خواندن و نظر دادن درباره یادداشتهایم مرا ترغیب و تشویق میکرد تا درباره مسئلههای روز جامعه ایران بیشتر بیندیشم و آنها را در چارچوب چشم انداز انسان شناختی فهم پذیر کنم.
در سال 1383 پس از دریافت دکتری به ایران بازگشتم و مشغول تدریس در دانشگاه علامه طباطبایی شدم و به طور همزمان وبلاگ نویسی را ادامه دادم و در سال 1385 سایت شخصیام با عنوان «فرهنگشناسی» را با کمک دانشجویانم راه اندازی کردم. بعد از این مقالات دانشگاهی، یادداشتهای وبلاگی، مصاحبههای مطبوعاتی و سخنرانیهایم را در «فرهنگشناسی» منتشر میکردم. به مرور که مطبوعات و رسانهها مرا بیشتر میشناختند و فرصت بیشتری برای مشارکت در حوزه عمومی ایران پیدا میکردم.
در عین حال رسانهها و مطبوعات و خبرگزاریها بنا بر اقتضای کارشان از من درباره حوادث روز و رخدادهای بزرگ و کوچک جامعه ایران پرسش میکردند و مرا دعوت به ارائه تحلیلها و تفسیرهایی از این رخدادها میکردند. تلاش آگاهانه من این بود که بتوانم در چارچوب چشم انداز انسان شناختی بیندیشم و خود را محدود به تحلیلهای فرهنگی کنم. در دانشگاه نیز دروس مطالعات فرهنگی تدریس میکردم. گفتمان مطالعات فرهنگی را در بریتانیا آشنا شده بودم. اما بنابر نیاز کلاسهای درس، تلاش کردم تا بهتر و عمیقتر آن را بشناسم. مطالعات فرهنگی چشمانداز میان رشتهای است که روابط قدرت و فرهنگ در جامعه امروزی را مطالعه میکند. این چشم انداز به من فرصت معرفتی میداد تا بتوانم لایههای بیشتری از تحولات و رخدادهای جامعه امروز ایران را ببینم و درباره آنها سخن بگویم. با توجه به علاقهام به مردم نگاری و نویسندگی، تلاش کردم تا بینش و روش انسان شناختی را با چشم انداز مطالعات فرهنگی تلفیق کنم و بین آنها پل بزنم.
درگیری با حوزه عمومی چشم مرا به جامعه ایران باز میکرد و باز نگه میداشت. برخلاف آن دسته از همکاران دانشگاهیام که خود را محدود به کلاس درس میکنند یا صرفا برای ارتقا تلاش میکنند، حضور و مشارکت در حوزه عمومی مرا با چالشهای بزرگ و کوچک جامعه ایران آشنا میکرد و همین آشنایی و درگیر علاقه و عشقم به ایران و مردم آن را میافزود. هگل فیلسوف بلند آوازه در کتاب «پدیدارشناسی روح» اش مینویسد «اجازه دهید مردگان، مردگان خود را به خاک بسپارند و در همان حال زندگان به روح زمانه خویش گوش بسپارند و پاسخگوی چالش روزگار خود باشند». این کتاب و دو کتاب دیگرم در زمینه انسان شناسی مردم مدار روایتی از تلاش هایم برای گوش سپردن و پاسخگویی به چالشهای روزگارم است. تقلاهایی است برای بودن و شدن در این روزگار مخاطره آمیز و پر فاجعه.»
کتاب حاضر مجموعه جستارهایی است که در زمینه مصائب جمعی و فاجعههای طبیعی در ایران نوشته شده است. این جستارها درباره زلزله، سیل و بحران پاندمی کرونا یا ویروس کووید 19 است که هم اکنون در ایران و جهان شیوع دارد. این جستارها چند ویژگی مشترک دارند. نخست این که همه آنها معطوف به فاجعههای طبیعی هستند که در سالهای اخیر جامعه ایران را درگیر خود ساختند. برای خوانندگان ایرانی این فاجعهها کاملا آشنا هستند و درگیر آنها بودهاند.
دوم، این جُستارها تلاشی است برای فهم پذیر کردن و زبان بخشی به ابعاد اجتماعی و فرهنگی این فاجعهها. در موقعیتهای بحرانی اغلب نیروهای امدادی، فعالیتهای فنی و اجرایی بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارند و متخصصان علوم انسانی و اجتماعی و تلاشها و قابلیتهای آنها نادیده گرفته میشوند. اما در این جستارها نشان داده میشود که فاجعهها را طبیعت خلق نمیکند، بلکه همه آنها محصول عملکرد ما انسانها، نظامهای حکمرانی و تاریخ و فرهنگ هستند.
در عین حال فاجعهها پیامدهای بزرگ سازنده و ویرانگر اجتماعی و فرهنگی دارند. فاجعههای جمعی درسهای مهمی به ما میدهند، حتی اگر ما مایل یا آماده برای آموختن از آنها نباشیم. فاجعهها از درون فرهنگها میآیند و به درون فرهنگها سرریز میشوند؛ فرهنگها آنها را میسازند و آنها نیز سازنده فرهنگها هستند. ما انسانها در تقلای برای نجات خودمان و معنادار ساختن زندگی در هنگام فاجعهها، فاجعهها را نیز معنا میکنیم. این جستارها روایتی است از همین تقلاها و کشمکشهای مردم ما در جریان فاجعههای بزرگی که در سالهای اخیر مردم ایران درگیر آنها بودند.
ویژگی سوم این جستارها این است که تمام جستارها در همان زمان وقوع فاجعهها نوشته شدهاند. مولف خودش را در هنگام فاجعهها متعهد میدانسته که به عنوان انسان دانشگاهی و انسان شناس تلاش کند تا آنچه میداند و در قلمرو دانش و اندیشه اش هست برای مواجهه با این فاجعهها به کار گیرد.
کتاب «فرهنگ و فاجعه: جستارهایی انسانشناختی درباره مصیبتهای جمعی در ایران» نوشته نعمتالله فاضلی با همکاری انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در ۵۰۰ نسخه، ۲۵۰ صفحه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما