رالز از جمله فیلسوفانی است که با وجود تأثیر زیادی که در غرب داشته در ایران چندان شناخته نشده و یا به گونهای درست شناخته نشده است. جعفر محسنی درهبیدی در کتاب «دین و دموکراسی در فلسفه سیاسی جان رالز» تلاش میکند به دغدغههای رالزی بپردازد.
رالز از جمله فیلسوفانی است که با وجود تأثیر زیادی که در غرب داشته در ایران چندان شناخته نشده و یا به گونهای درست شناخته نشده است. بخش عمدهای از آثار او در ایران یا ترجمه نشده یا درست ترجمه نشدهاند. همچنین دانشگاهیان نتوانستهاند شرح دقیق و منسجمی از او ارائه دهند. ما رالز شناس جدیای که بهخوبی با آثار رالز آشنا باشد و بتواند شرحی درست از افکار و آثار او بدهد سراغ نداریم. به عبارتی بیشتر با گروهی رالز گرا سر و کار داریم تا رالز شناس که بهگونهای حتی در معرفی او اغراق میکنند. برخی هم با او ژست فلسفی میگیرند. مشکل بعدی این است که جامعه ایران دغدغههای رالزی نداشته است. حداقل ازاینجهت جامعه علمی و فکری میتوانست به طور جدی به تکاپو افتد.
مولف کتاب در مقدمهای درباره رالز مینویسد: «به هرحال، ما امروزه رالز را خیلی ساده با اصول عدالت، وضع نخستین و پرده جهل او میشناسیم. او را فیلسوف لیبرالی میدانیم که درباره مفهوم پیچیده عدالت تحقیق فلسفی انجام داده است. شرح او درباره عدالت بنیاد لیبرالیسم اوست. از سوی دیگر او با این شرح میکوشد دموکراسی را اخلاقی جلوه دهد. به عبارتی او تلاش میکند مبنایی اخلاقی برای حقوق و تکالیف سیاسی و مدنی شهروندان جامعه دموکراتیک بر سازد؛ بنابراین دغدغه او ربط عدالت به جامعه و به طور دقیق دموکراسی است.
عدالت هم زیربنای دموکراسی است و هم مبنای مشترک بین اعضای جامعه برای تأیید جامعه دموکراتیک. به عبارتی رالز با شرح خود درباره عدالت از یکسو بنیادهای اخلاقی دموکراسی و حکومت مبتنی بر قانون اساسی را پیریزی میکند و از سوی دیگر عدالت و برداشتهای سیاسی معقول از آن را تنها مبنای مشترکی میداند که شهروندان جامعه دموکراتیک میتوانند درباره دموکراسی و جامعه سیاسیشان به اجماع برسند و آن را تأیید کنند. رالز جامعه دموکراتیک خود را بر اساس اصول عدالت خود بنیان مینهد و سپس انتظار دارد که شهروندان و اشخاص معقول بر اساس دیدگاهها، جهانبینیها و دکترینهای گوناگونی که دارند این جامعه را بپذیرند.
بنابراین عدالت نقش اساسیای در جامعه سیاسی مورد نظر او دارد. ازاینجهت عدالت معیار اساسی برای داوری و ارزیابی دکترینها و دیدگاههای گوناگون جامعه است. او با توجه به این معیار دیدگاهها و دکترینهای دینی و سکولار را ارزیابی و نقد میکند. از نظر او هر یک از دکترینهای دینی یا سکولار باید برداشتهای سیاسی معقول از عدالت را تأیید کنند و تنها در این صورت است که معقول هستند و در جامعه حق حیات دارند. به عبارتی در جامعه دموکراتیک صرفاً دکترینهای معقول مجاز هستند و میتوانند دموکراسی را بپذیرند.
برعکس، دکترینهای دینی و سکولاری که دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی و نهادهای دموکراتیک و کلاً برداشتهای سیاسی معقول از عدالت را نقض کنند نامعقولاند و نباید در جامعه دموکراتیک جایی داشته باشند. از اینجا میتوان فهمید که بحث رالز حول برداشتهای سیاسی معقول از عدالت، دموکراسی، معقولیت و دکترینهای معقول میچرخد. به عبارتی او میکوشد بر اساس مفهوم معقولیت دکترینهای دینی و سکولار را به دموکراسی ربط دهد. پرسش اصلی او این است که چگونه مؤمنان و سکولار میتوانند دموکراسی و برداشت سیاسی معقول آن را تأیید کنند؟ آنها نمیتوانند بر ایمان یا بیایمانیشان تأکید کنند و به وحدت و مبنای مشترک بین خود برسند. از این رو موظفاند برداشت سیاسی معقول و دموکراسی را بپذیرند. به عبارتی تنها مبنای مشترک بین اعضای مؤمن و بیدین جامعه برداشتهای سیاسی معقول از عدالت است.
دکترینها و دینها باید خودشان را با دموکراسی هماهنگ کنند. این وظیفه هم جنبه اخلاقی دارد هم جنبه سیاسی. وظیفه اخلاقی مؤمنان است که در مقام انسانهای اخلاقی اصول دموکراسی را به عنوان ارزش اخلاقی رعایت کنند و همسو با آنها عمل کنند. آنها همچنین در مقام شهروندان و اعضای جامعه سیاسی وظیفه مدنی و سیاسی دارند که این تکالیف مدنیشان را در قبال جامعهشان انجام دهند. به عبارتی اگر اعضای جامعه سیاسی و دموکراتیک وظایف اخلاقیشان را که وظایف سیاسی نیز هست انجام ندهند تحت تعقیب و مجازات قرار میگیرند. قانونشکنی چه در سطح داخلی )جامعه دموکراتیک( و چه در سطح بینالمللی )بین جوامع( غیراخلاقی است و ممکن است با مجازات و حمله نظامی روبرو شود. بنابراین وظایف اخلاقی و سیاسی اعضای جامعه در واقع کلی و عمومی است. اما وظایف دینی شهروندان ربطی به جامعه و دولت ندارد مگر آنکه وظایف مدنی آنها را مختل کند. وظایف دینی و سیاسی شهروندان نباید تضادی با یکدیگر داشته باشند و در صورت بروز هرگونه تضادی، وظایف مدنی و سیاسی اولویت دارند. مؤمنان قبل از هر چیز عضو جامعه هستند و در درجه اول در قبال آن وظیفه دارند.»
جعفر محسنی درهبیدی در این کتاب معتقد است که دولت دموکراتیک یا جامعه دموکراتیک رالز کاملاً مفهومی سیاسی است و به عبارتی از چند جهت سیاسی است:
1. مبنای وحدت سیاسی آن برداشت سیاسی معقولی از عدالت است. شهروندان قرار است درباره برداشت سیاسی معقولی از عدالت برای جامعه دموکراتیک به اجماع برسند.
2. این دولت کاملاً با مرزهای سیاسی محدود میشود. عدالت جهانی یا جهان شهری رواقیون یا کانت مورد نظر نیست. قرار است عدالت در درون یک جامعه سیاسی دارای مرز برقرار شود. وقتی جوامع از یکسو جداگانه و مستقل بسامان شوند و از سوی دیگر نگران جوامع دیگر باشند جهان بسامانی خواهیم داشت. جهان بسامان رالزی جهانی از جوامع دموکراتیک و با مروت است.
3. قدرت سیاسی و زور بهصورت عادلانه و معقول برای دفاع از شهروندان معقول و جوامع معقول و با مروت اعمال میشود. اینقدرت سیاسی در اختیار شهروندان معقول است. به طور دقیق دولت دموکراتیک حق انحصاری کاربرد زور را نه فقط در درون مرزها و نسبت به شهروندان نامعقول خود بلکه نسبت به دولتهای قانونشکن نیز دارد. حق کاربرد زور فقط از آن دولت دموکراتیک است. انجمنهای دینی ضمن اینکه از این حق انحصاری محرومند باید تحت امر دولت دموکراتیک عمل کنند.
مولف کتاب در مباحث خود در این اثر تاکید میکند، که به هرحال تمام تلاش رالز این است که دکترینهای دینی و همینطور سکولار را بر اساس ایده معقولیت سیاسی خود بسنجد و نقد کند. کار او از این لحاظ هم دفاع از دین است و هم نقد دین. از دین معقول و هماهنگ با برداشت سیاسی معقول دفاع میکند و دین نامعقول و ناسازگار با برداشت سیاسی معقول را به نقد میکشد. بنابراین کار او هم از جهت روشنفکری و هم از جهت سیاسی قابل توجه است. این اثر کوچک نیز به صورتی ساده میکوشد دغدغههای او را در این زمینه نشان دهد، هر چند نقدهایی هم از مواضع مختلف به اندیشههای سیاسی او وارد میداند.
کتاب «دین و دموکراسی در فلسفه سیاسی جان رالز» نوشته جعفر محسنی درهبیدی با شمارگان 500 نسخه در 161 صفحه به بهای 30 هزار تومان از سوی انتشارات قصیدهسرا روانه بازار نشر شده است.
نظر شما