با افشین اشراقی که تاکنون مسئولیت صدابرداری چند فیلم بلند، مستند و تجربی و چند ده فیلمِ کوتاه را بر عهده داشته و مدرس صدابرداری در انجمن سینمای دفتر گرگان است به بهانه 21 شهریورماه روز ملی سینما و انتشار کتابش با عنوان «از رشتههای پارهی صدها صدای دور» درباره موضوعاتی چون ادبیات سینمایی، چاپ کتب سینمایی برای مخاطب عام و مباحث تئوریک در سینما به گفتوگو نشستیم که در ادامه ازنظر مخاطبان میگذرد.
من در این اثر تلاش کردهام نگاهی تحلیلی به صدا داشته باشم. چند تن از منتقدان شناختهشده سینما بعد از خواندن پیشنویس کار بهطور ضمنی و آشکار بهتازگی و متفاوت بودن مطالبم اشاره کردهاند. در ضمن جا دارد اشاره کنم که عنوان اثر، بندی از شعر نیما یوشیج است.
برخی از صاحبنظران معتقدند تقویت پژوهش و ادبیات سینمایی به تقویت بنیانهای استوار بدنه سینما منجر خواهد شد و به رشد و تعالی کیفی و علمی آن کمک خواهد کرد. نظر شما چیست؟
همانطور که اشاره کردم، انگیزهام از انتشار «از رشتههای پارهی صدها صدای دور» این بوده که صدا جدی در ادبیات سینمایی گرفته شود و احیاناً متعاقبش در بخش عملی سینما؛ بنابراین خودم معتقدم به تأثیرِ پژوهش و ادبیات سینمایی که بارها منجر به شکلگیری جریانها و مکتبها شده است. نمونههایش در تاریخ سینما فراواناند. موجِ نوی فرانسه و یا قبلتر از آن مکتب مونتاژِ شوروی که جملگی ماحصل گفتمان انتقادی و نظریهپردازی و پژوهش بودهاند و بر بدنه سینما اثر گذاشتهاند.
آیا باور دارید که امروزه دیگر سینما یک سرگرمی صرف نیست؛ بلکه بهعنوان یک کالای فرهنگی ارزشمند در زندگی روزمره و زیست- جهان انسان معاصر نقش دارد و باید علاوه بر ضرورت تولید و تدوین کتب تخصصی سینما برای اهلفن، چاپ کتب سینمایی برای مخاطب عام نیز باید اهمیت پیدا کند؟
پاسخ این پرسش به پژوهش و تحقیق نیاز دارد. از نظر آماری نمیدانم اما تصور میکنم که همینطور باشد. چون سینما مخاطبان بیشماری دارد و نیز به تعبیری دموکراتیکترین است. کسی که خواندن و نوشتن نمیداند، نمیتواند کتاب بخواند ولی میتواند فیلم ببیند. سینما برای ناشنوایان و نابینایان هم محصولاتی را برای عرضه دارد. در سالهای گذشته کتابهای ارزشمندی پیرامون سینمای عامهپسند تألیف و ترجمه و روانه بازار شدهاند؛ اما اغلب با رویکردی تخصصی؛ چاپ کتاب سینمایی عامهپسند میتواند باعث نزدیکتر شدن مخاطبان به سینما شود و حتی اهلفن را ترغیب کند که به دیگر جنبههای سینما سرک بکشند. هرچند که مردم این روزها کمتر از قبل کتاب میخوانند.
جواب را در این واقعیتِ تلخ میتوان یافت که کتاب در فرهنگ عمومی ما جایی ندارد. سینما منفک نیست از واقعیت پیشین، هرچند که میتواند پیشرو باشد و گامی برای تغییر شرایط بردارد. تنها نمیشود از فیلمسازان انتظار داشت. سیاستهای کلانِ فرهنگی هم باید نقشِ کتاب را پررنگ کنند. در بسیاری از فیلمهای خارجی میبینیم که اگر شخصیت پرسشی دارد و یا ازنظر فکری نیاز به کمک دارد به کتاب و کتابخانه مراجعه میکند. نمونهاش آلپاچینو در «نفوذی» ساخته مایکل مان است.
در استان گلستان فیلمسازان جوان و باتجربهای فعالیت دارند که توانستهاند جوایز ملی و بینالمللی متعددی را بعضاً کسب کنند؛ اما در حوزه نقد و مقالهنویسی و چاپ کتاب تخصصی فعالیتهای چندانی به چشم نمیخورد، دلایلش چیست و برای رونق این حوزه چه باید کرد؟
بخش نظری و عملی باهم همپوشانی دارند؛ اما تولید محصول در هر یک از آن دو بحث دیگری است و روحیه و زمان خود را میطلبد. کمتر سینماگری هست که همزمان هم در حوزه نظر و هم در عمل به فعالیت بپردازد. رونق گرفتن حوزه ادبیات سینمایی میتواند به پویایی تولید فیلم کمک کند. در شرایط کنونی و با توجه به افزایش سرسامآور هزینه تولید فیلم و سختتر شدن رقابت با فیلمهای پرهزینه پایتخت، گلستان باید به دنبال سینمایی آلترناتیو باشد و رسیدن به این مهم از رهگذر اندیشهورزی و نوشتن درباره سینما محقق میشود و برای رونقش باید به اهلقلم هم مادی و هم معنوی بها بدهیم.
برخی از صاحبنظران معتقدند همانطور که برای رانندگی آگاهی از مبانی نظری و علائم رو مباحث تئوریک رانندگی ضروری است، در عالم سینما هم به همین اندازه ضروری است؛ به نظر شما چه میزان فیلمسازان گلستانی به این مهم توجه نشان میدهند و برای نهادینه کردنش چه باید کرد؟
چند روز پیش یکی از مدرسان و سینماگران باسابقه گلستانی حرف خوب به هنرجوها زد. گفت تئوری را نمیتوان سر صحنه آموخت. هر بار با ساختن یا همکاری در ساخت فیلم به تجربهتان اضافه میشود؛ اما برای فراگرفتن تئوری باید مطالعه و تحقیق کرد و به کلاس رفت. برای اینکه قانون «حق تقدم» را یاد بگیریم نمیشود سر چهارراه منتظر بمانیم و عبور و مرور وسایل نقلیه را نظاره کنیم. مگر اینکه کسی چندین روز در کمین بنشیند و خوششانس باشد! اما راه راحتتر و مطمئنتری هست و آنهم مطالعه یکی دو صفحه از آییننامه رانندگی است. تعداد کمی از سینماگران گلستانی را میشناسم که به مباحث تئوریک علاقهمند باشند. البته چنین آفتی در سطح سینمای حرفهای هم هست. بسیاری از سینماگران با کتاب دوست نیستند و با تحقیق بیگانهاند و خودشان را بینیاز از یادگیری میدانند درحالیکه یادم هست که جهانگیر الماسی در برنامهای تلویزیونی گفت بزرگترین لذت دنیا یادگیری است.
خلاصه اینکه نهادینه کردن ضرورتِ آگاهی از مبانی، درگرو درک اصل موضوع است؛ یعنی سینماگر باید خودش احساس نیاز کند و ضرورتش را دریابد. مثلاً با دقیق شدن در شرححال سینماگران موفق به آن برسد.
نظر شما