«جنگ آغاز شده بود و اهواز آماج حملات هوایی دشمن بود. رئیس و کادر درمان بیمارستان امام هم مستأصل و ناتوان از انبوه مجروحان. کسی امنیت نداشت؛ نه مجروحان و بیماران، نه پزشکان و پرستاران و نه حتی هیچکس دیگری. هیچ کدام از جنگ چیزی نمیدانستند و ناگهان گرفتار جنگ شده بودند. اما تصمیم گرفته بودند که بمانند و مقاومت کنند. باید فکری میشد. به یک زیرزمین امن و بزرگ نیاز بود تا به اتاق عمل تبدیل شود. پس از چند روز استیصال و ناتوانی، ناگهان فکری به ذهن رئیس بیمارستان رسید. دکتر یاد زیرزمین بزرگ و خوبی افتاد که مدتها پیش در یک مراسم عروسی دیده بود. بلافاصله معاونش را صدا زد و با هم به هتل آستریا رفتند. از دو نگهبان هتل سراغ مدیر را گرفتند. به محض اینکه فهمیدند مدیری در کار نیست، از غفلت نگهبانان استفاده کرده، به زیرزمین هتل رفتند؛ همانی بود که به دنبالش بودند. اگر آنجا را اتاق عمل میکردند، طبقة همکف ریکاوری میشد و سایر طبقات هم بخشها. معطل نکردند. رئیس از همانجا به مسئول اتاق عمل تلفن کرد و گفت به رانندهها بگوید که هر چه میتوانند از تخت و دستگاه و سایر امکانات برداشته، همه را بیاورند جلوی هتل آستریا. بنده خدا تعجب کرده بود و نمیدانست ماجرا از چه قرار است. آقای رییس، دکتر تقی رازی، گفت: «فرصت توضیح ندارم. فقط آنچه را که گفتم انجام دهید.» چیزی نگذشت که انبوه وسایل بیمارستان به هتل آستریا منتقل شد. جنگ، یکروزه هتلی را به بیمارستان تبدیل کرده بود. آری، جنگ اینگونه عمل میکند.»
پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۰
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پاسداشت یاد و نام بزرگان و مفاخر کشور راهی است برای الگوسازی؛ راهی که کمک میکند جوانان با زیست علمی و شخصی این عزیزان آشنا شوند و با الگوگیری، راه پُرتلاش و پُرافتخار آنها را ادامه دهند. بنیاد ملی نخبگان از چند سال قبل اقدام به برگزاری مراسم تکریم از نخبگان و مفاخر معاصر ایرانزمین در سراسر کشور کرده است که گزارش آن در بولتنی به نام «طواف شمع» و نشریهای به نام «هنرنامه» منتشر شده است. بازخوردهای این اتفاق مبارک باعث شد تا خبرگزاری کتاب ایران با همکاری بنیاد ملی نخبگان تصمیم به درج برشی از زندگی شخصی و حرفهای این بزرگان زیرِ نام «قاب روایت» کند. این مجموعه به قلم محسن شاهرضایی نوشته شده و تقدیم به خوانندگان فرهنگمدار خبرگزاری کتاب ایران میشود.
«جنگ آغاز شده بود و اهواز آماج حملات هوایی دشمن بود. رئیس و کادر درمان بیمارستان امام هم مستأصل و ناتوان از انبوه مجروحان. کسی امنیت نداشت؛ نه مجروحان و بیماران، نه پزشکان و پرستاران و نه حتی هیچکس دیگری. هیچ کدام از جنگ چیزی نمیدانستند و ناگهان گرفتار جنگ شده بودند. اما تصمیم گرفته بودند که بمانند و مقاومت کنند. باید فکری میشد. به یک زیرزمین امن و بزرگ نیاز بود تا به اتاق عمل تبدیل شود. پس از چند روز استیصال و ناتوانی، ناگهان فکری به ذهن رئیس بیمارستان رسید. دکتر یاد زیرزمین بزرگ و خوبی افتاد که مدتها پیش در یک مراسم عروسی دیده بود. بلافاصله معاونش را صدا زد و با هم به هتل آستریا رفتند. از دو نگهبان هتل سراغ مدیر را گرفتند. به محض اینکه فهمیدند مدیری در کار نیست، از غفلت نگهبانان استفاده کرده، به زیرزمین هتل رفتند؛ همانی بود که به دنبالش بودند. اگر آنجا را اتاق عمل میکردند، طبقة همکف ریکاوری میشد و سایر طبقات هم بخشها. معطل نکردند. رئیس از همانجا به مسئول اتاق عمل تلفن کرد و گفت به رانندهها بگوید که هر چه میتوانند از تخت و دستگاه و سایر امکانات برداشته، همه را بیاورند جلوی هتل آستریا. بنده خدا تعجب کرده بود و نمیدانست ماجرا از چه قرار است. آقای رییس، دکتر تقی رازی، گفت: «فرصت توضیح ندارم. فقط آنچه را که گفتم انجام دهید.» چیزی نگذشت که انبوه وسایل بیمارستان به هتل آستریا منتقل شد. جنگ، یکروزه هتلی را به بیمارستان تبدیل کرده بود. آری، جنگ اینگونه عمل میکند.»
«جنگ آغاز شده بود و اهواز آماج حملات هوایی دشمن بود. رئیس و کادر درمان بیمارستان امام هم مستأصل و ناتوان از انبوه مجروحان. کسی امنیت نداشت؛ نه مجروحان و بیماران، نه پزشکان و پرستاران و نه حتی هیچکس دیگری. هیچ کدام از جنگ چیزی نمیدانستند و ناگهان گرفتار جنگ شده بودند. اما تصمیم گرفته بودند که بمانند و مقاومت کنند. باید فکری میشد. به یک زیرزمین امن و بزرگ نیاز بود تا به اتاق عمل تبدیل شود. پس از چند روز استیصال و ناتوانی، ناگهان فکری به ذهن رئیس بیمارستان رسید. دکتر یاد زیرزمین بزرگ و خوبی افتاد که مدتها پیش در یک مراسم عروسی دیده بود. بلافاصله معاونش را صدا زد و با هم به هتل آستریا رفتند. از دو نگهبان هتل سراغ مدیر را گرفتند. به محض اینکه فهمیدند مدیری در کار نیست، از غفلت نگهبانان استفاده کرده، به زیرزمین هتل رفتند؛ همانی بود که به دنبالش بودند. اگر آنجا را اتاق عمل میکردند، طبقة همکف ریکاوری میشد و سایر طبقات هم بخشها. معطل نکردند. رئیس از همانجا به مسئول اتاق عمل تلفن کرد و گفت به رانندهها بگوید که هر چه میتوانند از تخت و دستگاه و سایر امکانات برداشته، همه را بیاورند جلوی هتل آستریا. بنده خدا تعجب کرده بود و نمیدانست ماجرا از چه قرار است. آقای رییس، دکتر تقی رازی، گفت: «فرصت توضیح ندارم. فقط آنچه را که گفتم انجام دهید.» چیزی نگذشت که انبوه وسایل بیمارستان به هتل آستریا منتقل شد. جنگ، یکروزه هتلی را به بیمارستان تبدیل کرده بود. آری، جنگ اینگونه عمل میکند.»
نظر شما