چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۱
سلیقه‌ ژانری کودکان و نوجوانان ایرانی را ادبیات تالیفی ما تعیین نمی‌کند

مائده مرتضوی گفت: سلیقه‌ ژانری کودکان و نوجوانان ایرانی را ادبیات تالیفی ما تعیین نمی‌کند. اکثریت مخاطبان این ژانر در این رده سنی به شدت تحت تاثیر انیمیشن‌ها و اقتباس‌های سینمایی مرتبط با اثر هستند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) «عروسک یک چشم» اولین جلد از مجموعه قصه‌های ترسناک کتاب چ، است. داستان یک صندوقچه‌ قدیمی که در حیاط خانه‌ای متروک دفن شده است. تیانا و مالیک خواهر و برادری که دو شخصیت اصلی داستان هستند، صندوقچه را پیدا می‌کنند. بازشدن صندوقچه اتفاقات ترسناکی را رقم می‌زند. از مائده مرتضوی، مجموعه داستان «مرگ رنگ»، و رمان «سه سکانس از پاییز» سال 96 منتشر شده است. او همچنین دو رمان از یوناس کارلسون به نام‌های «صورت حساب» و «راز آن اتاق» را ترجمه کرده که در نشر سده به چاپ رسیده است. در حال حاضر آخرین کار او مجموعه‌ قصه‌های ترسناک نوشته جیمز پریلر را برای کتاب چ «گروه کودک و نوجوان نشرچشمه» ترجمه کرده‌ که جلد اول آن به نام «عروسک یک‌چشم» به تازگی منتشر شده است. به مناسبت انتشار اولین جلد این مجموعه، با مائده مرتضوی، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

عروسک یک چشم پیشنهاد ناشر بود یا انتخاب خود شما، اساس انتخاب این رمان کودک بر معنای چه معیارهایی بود؟
مدت‌ها بود که تصمیم داشتم کتاب‌هایی در ژانر وحشت برای کودکان و نوجوانان ترجمه کنم و به دلیل اینکه چند ناشر به طور تخصصی مشغول انتشار کتاب‌های ژانر و فانتزی بودند، برای انتخاب کتاب‌ها حساسیت زیادی داشتم. واقعیت این است که اکثر کتاب‌های ژانر وحشت و فانتزی موجود در بازار کتاب مناسب کودکان و نوجوانان سنین دبستان نیستند. البته درباره این مساله که اصولا ادبیات ژانر برای کودکان و نوجوانان مناسب است یا نه هم بحث‌های زیادی وجود دارد. مجموعه «قصه‌های ترسناک» نوشته‌ جیمز پریلر را شیوا حریری؛ دبیر کتاب کودک و نوجوان نشرچشمه؛ کتاب چ، به من معرفی کرد و بعد از مشورت و خواندن مجموعه و نقدهای مثبتی که برای این مجموعه نوشته شده بود، تصمیم به ترجمه آن گرفتم.

پیدا کردن صندوقچه، وسیله یا هر چیز دفن شده دیگر یک الگوی قدیمی در ژانر وحشت به شمار می‌رود، به نظر نویسنده تمهیدی برای کلیشه‌شکنی در نظر داشته است یا خیر؟
همانطور که اشاره کردید در ادبیات ژانر وحشت و همچنین فانتزی و تمامی زیرشاخه‌های آن یک سری الگو و قاعده و المان وجود دارد. این المان‌ها در رمان‌های پلیسی و جنایی کلیشه‌ای ترند. امروزه ادبیات فانتزی این کلیشه‌ها را شکسته و یک پایش در سایکودرام است و پای دیگرش در ادبیات گمانه‌زن. منظورم مباحث روان‌شناختی این آثار است. در نوشتن رمان‌های ژانر به خصوص ژانر وحشت برای نوجوانان استفاده از یک سری فضاها و المان‌ها به شدت رایج است؛ فضاهایی مانند خانه‌هایی متروکه، شهربازی، دهکده‌ یا روستایی با جمعیت کم و جامعه‌ ساکن کوچک، مدرسه و بیمارستان‌های قدیمی و... از فضاهای رایج روایی در آثار ژانری است که برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شود. همچنین المان‌هایی مانند عروسک، نقاب و ماسک‌های فانتزی، آینه و شمایل دلقک از المان‌های رایج‌اند. درباره سوال شما باید بگویم استفاده از این فضاها و المان‌های رایج- که در عروسک یک‌چشم المان اصلی رمان هم عروسک است- تعمدی بوده است. چون مخاطب کودک و نوجوان با این المان‌ها و فضاها در طول زندگی روزمره خود درگیر است و طبعا با آن‌ها هم‌ذات‌پنداری بیشتری می‌کند.

تیانا و مالیک خواهر و برادر و بعد دوستشان سوداپاپ به این ماجرای جست‌وجوی اضافه می‌شوند. اما  سوداپاپ کارکرد کمی توی داستان دارد و بیشتر به عنوان همراه استفاده شده، به نظراین همراهی با مالیک و تیانا چقدر در پیشبرد داستان و حتا انتقال المان‌های ترس کاربرد داشته است؟
به نکته جالبی اشاره کردید. نویسندگان ادبیات ژانر برای کودکان همواره یک مشکل پیش روی خود دارند؛ قرار است کودکان و مخاطبان کم‌سن این کتاب‌ها با خواندن قصه، حین دنبال کردن ماجرایی پرکشش درگیر مساله آموزشی نیز بشوند. و این اتفاق با خلق صحنه‌های دهشتناک و خشونت بیش از حد معمول چیزی که در ادبیات ژانر بزرگسال و نوجوان شایع و معمول است، قرار نیست رخ دهد. نویسنده ادبیات ژانرِ وحشتی که مخاطبش کودک است باید با ترفندهایی سعی کند زهر قصه را بگیرد و جیمز پریلر در این مجموعه برای نیل به این هدف از روش‌های مختلفی استفاده کرده که خلق پرسوناژی طنزآمیز و لوده به نام سوداپاپ یکی از آن‌هاست. پریلر برای کمرنگ کردن خشونت و ترس در دیگر قسمت‌های این مجموعه هم چنین ترفندهایی به کار برده است.

















روند شکل گیری این داستان طبق اصول داستان‌های کلاسیک تکراری ترسناک پیش می‌رود خانواده و زندگی معمولی، و بعد شروع غریب و ترسناک ماجرا را در ادامه داریم. این قبیل داستان‌ها تا چه حد به سلیقه وحشت خوانی بچه ها نزدیک است؟ 
سلیقه‌ی ژانری کودکان و نوجوانان ایرانی را ادبیات تالیفی ما تعیین نمی‌کند. اکثریت مخاطبان این ژانر در این رده سنی به شدت تحت تاثیر انیمیشن‌ها و اقتباس‌های سینمایی مرتبط با اثر هستند.
الگویی که به آن اشاره کردید در ادبیات ژانر بریتانیا بسیار پررنگ است. با وجودی که نویسنده‌ی این مجموعه یک امریکایی است اما نمی‌توان پایبندی‌اش را به اصول داستان‌های کلاسیک این ژانر انکار کرد. در اکثر کتاب‌های این مجموعه کودکان در محیط خانواده یا مدرسه یا اجتماع دوستان و همکلاسی خود به عنوان قلب روایت قرار می‌گیرند و عنصر ترس بعد از مقدمه‌ای که نویسنده در قالب داستان از جامعه‌ کوچک قهرمان به دست می‌دهد وارد قصه می‌شود. اما در برخی از کتاب‌های این مجموعه که گروه سنی بالاتری دارد این الگو شکسته شده و خواننده‌ نوجوان بلافاصله وارد فضای وحشت می‌شود و در همان چند صفحه‌ی اول المان و عنصر ترس را ملاقات می‌کند.

می‌توان گفت که صفحه آرایی، انتخاب فونت و... در معرفی کتاب در ژانر وحشت موفق عمل کرده است. نظر شما به عنوان مترجم کار، چقدر در جذب کودک موثر بوده است؟
تصویرگر این کتاب یاکوپو برونو از ایلاستریتورهای معروف ایتالیایی است. برونو برای تصویرسازی‌هایش برنده جوایز زیادی شده. اعتراف می‌کنم که تصاویر این کتاب هم اثر زیادی در انتخاب و انتشار این مجموعه داشت. هم به لحاظ جذابیت بصری و هم به دلیل شهرت تصویرگرش. گروه گرافیک نشرچشمه برای تمام مواردی که در سوال خود به آن اشاره کردید تلاش زیادی کردند تا نتیجه‌ کار به مانند اثر اصلی شود. کیفیت چاپی این کتاب با نسخه اصلی آن به لحاظ کیفی مو نمی‌زند. نکته مهم هم این‌که تصویرسازی و گرافیک آثاری که برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شوند، بسیار مهم است. چه در آثار تالیفی و چه در آثار ترجمه. کودک و نوجوان با دیدن تصاویر مرتبط و وفادار به اثر بیشتر جذب کتاب می‌شود و همچنین تصویرسازی به او در همذات‌پنداری با شخصیت‌های قصه و همچنین تجسم داستان کمک شایانی می‌کند پس تصاویر مناسب و جذاب و در عین حال وفادار به اثر از ملزومات یک اثر در این رده سنی است.
 
عناصر روانشناختی، نظیر حس خود کم بینی، تنهایی و نادیده گرفته شدن و حتا گاهی توجه بیش از حد در این اثر وجود دارد، پس می‌توان این رمان کودک ترسناک را که به ظاهر فقط قرار است، کودک را در مقطعی از زمان سرگرم کرده و بترساند را در دسته رمان های کودک روانشناختی قرار داد؟
در پاسخ به سؤالات قبلی هم اشاره مختصری به این مساله داشتم. امروزه یک پای ژانر وحشت چه در آثار ادبی و چه در آثار سینمایی در علم روان‌شناسی است. هر چه نویسنده از عقبه شخصیت و محیطی که او رشد کرده و خانواده و دوستان نزدیکش اطلاعات بیشتری به مخاطب بدهد درک حوادثی که در داستان برای او می‌افتد و همچنین واکنش‌های او به عناصر و المان‌های تصویرشده در کتاب بهتر می‌شود. پس لازمه‌ نوشتن یک اثر قابل قبول پایبندی به اصول روان‌شناختی است. در تمام داستان‌های این مجموعه این مساله تا حدی پررنگ شده است.
 
میدنایت گربه درون داستان هم نام گربه نویسنده در دنیای واقعی است. این شباهت ممکن است تصادفی نباشد و حتا نویسنده بخش‌هایی از تجربه‌ی زیستی خودش را وارد داستان کرده باشد؟
قطعا همین‌طور است. قصه ترکیبی است که از پیوند دروغ با راستی به وجود می‌آید. در قصه‌هایی با انواع و ژانرهای مختلف این نسبت تغییر می‌کند و میزان دروغ یا تخیل در ادبیات ژانر بیشتر است. اما نخ نامرئی اتصال به واقعیت را یک نویسنده هرگز نباید از یاد ببرد و چه واقعیتی بهتر از تجربه‌ی زیسته؟ پریلر سه فرزند هم دارد و طبعا برای شخصیت‌پردازی کودکان داستان‌های خود از وجود آن‌ها هم بهره برده است. نکته‌ای که دوست دارم باز هم به آن اشاره کنم این است که این مجموعه به تایید انجمن معلمان دوبلین رسیده و از معدود مجموعه‌های ژانر مناسب برای کودکان و نوجوانان سنین دبستان است. در هر کدام از این داستان‌ها کودک و مخاطب کم‌سن ما با مفهومی انسانی مانند مسئولیت‌پذیری، حفظ محیط‌زیست، احترام به والدین، همدردی، همکاری و مهم‌تر از همه با ارزش والای انسان که اشرف مخلوقات است آشنا می‌شود.

در «عروسک یک‌چشم» هم مسئولیت‌پذیری مالیک نسبت به خواهر کوچکترش را می‌بینیم و هم وقتی تلاش یک موجود عجیب عروسک‌گونه را برای تصاحب روح و بدل شدن به انسان می‌بینیم، متوجه ارزش انسان بودن می‌شویم.

همذات پنداری تیانا با عروسک یک چشم، حتا با وجود نامرتب بودن ظاهر عروسک، حس غریبی است، آیا می‌توان حضور این حس را به تنهایی درونی تیانا ارتباط داد؟ از این جهت که با توجه به اسیب پذیر بودن تیانا و نبود والدین این اتفاق بیشتر از آن که منشا بیرونی داشته باشد، به درون تیانا بازمی‌گردد؟ 
در «عروسک یک‌چشم» نویسنده به کرات با توصیف مادری که از صبح تا شام سر کار است و پدری که وقتی برمی‌گردد آنقدر خسته است که ایستاده خوابش می‌برد سعی در پرداخت چنین مساله‌ای داشته. و مهم‌تر از همه این‌که تیانا دوست نزدیکی ندارد و تنها همدم‌اش برادرش است. تمامی این توصیفات در خدمت قصه‌اند و دلیل وابستگی تیانا به این عروسک زشت و عجیب را شرح می‌دهند. و خلاقیت نویسنده در ایجاد شباهت ظاهری میان عروسک و تیاناست؛ شباهتی که نقش اساسی در وابستگی دخترک خردسال به چنین عروسکی که به کرات در جای جای داستان کهنه و زشت توصیف شده، دارد. کودکان در سنین پایین نیاز اساسی به سپری کردن مدت زمانی کنار والدین خود دارند و فقدان چنین مساله‌ای گاه فاجعه به بار می‌آورد. مساله‌ تنهایی تیانا هم همانطور که اشاره کردید یک مساله درونی است و به رفتار والدین و سبک زندگی او بازمی‌گردد.
  
عروسک به عنوان، نماد و عنصری از دنیای وحشت، همه جا حضور دارد. این انتخاب باعث دافعه‌ بچه‌ها نسبت به این ابزار بازی نمی‌شود؟
نکته جالبی که دوست دارم اینجا به آن اشاره کنم این است که عروسک در ابتدای تولیدش به مثابه یک کالای لاکچری و لوکس تولید می‌شده و آنقدر قیمت بالایی داشته که تنها خانواده‌های اشرافی از پس خرید آن برمی‌آمدند. اما این دست‌سازه‌ کوچکی که یادآور اندام انسان در دوران کودکی است خیلی زود مورد توجه کودکان قرار گرفت و تولیدکنندگان به ساخت انبوه این سازه‌ آدم‌گونه روی آوردند. چیزی که ما امروزه به نام عروسک می‌شناسیم اصلا قرار نبوده حکم اسباب‌بازی کودکان را داشته باشد. درباره سوال شما هم این مساله صادق است که عروسک، نقاب، ماشین‌های کوکی و انواع و اقسام اسباب‌بازی‌های موزیکال به عنوان المان و عنصر ترس در داستان‌های این ژانر و حتی آثار سینمایی کاربرد دارند و استفاده از آنها به دلیل این است که کودک چون با این وسایل در زندگی روزمره خود درگیر است، بنابراین درک داستان از دریچه‌ی مناسبی برای او اتفاق می‌افتد. استفاده از المان‌های آشنا برای کودکان باعث درگیر شدن هر چه بیشتر آن‌ها با قصه می‌شود. به نظر من ژانر وحشت بستر مناسبی برای افزایش تخیل و خلاقیت کودکان و نوجوانان است.

عروسک یک چشم، داستانی دنباله‌دار هست یا تک جلدی؟ آیا کار بعدی شما هم در ژانر وحشت می‌باشد؟
«عروسک یک‌چشم» نام رمانی از مجموعه‌ی «قصه‌های ترسناک» نوشته‌ی جیمز پریلر است که هم‌‌اکنون مشغول ترجمه‌ی جلدهای بعدی این مجموعه هستم. باقی کتاب‌های این مجموعه در دست انتشارند. هر کتاب داستان مستقلی دارد اما همگی وحدت گرافیکی دارند. چند رمان نوجوان نیز در دست ترجمه و انتشار دارم که همگی آن‌ها در ژانر وحشت‌اند. ترجمه و خواندن آثار ژانر وحشت و فانتزی دنیای یکنواخت و کسل‌کننده‌ بیش از حد واقعیِ دور و برم را قابل تحمل می‌کند. تحقیق، ترجمه و خواندن این آثار هم تخیلم را تحریک می‌کند هم دنیای دیگری را نشانم می‌دهم؛ دنیایی پر از ترس و خشونت و در عین‌حال رنگارنگ و جذاب.
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها