چرا در میان داستان کوتاههای این مجموعه «بازگشت چورب» را بهعنوان اسم این مجموعه انتخاب کردهاید؟
پیشنهاد ناشر بود، ولی من هم کاملا موافق بودم؛ خودم در بین همه داستانهای مجموعه همین «بازگشت چورب» را از همه بیشتر دوست دارم و به نظرم از همه تاثیرگذارتر است. خود نابوکوف هم این نام را بر یکی از مجموعهداستانهایش گذاشته بود که البته داستانهای آن مجموعه با داستانهایی که من گردآوری کردهام فرق دارد. از آن مجموعه نابوکوف، داستان «کوتوله سیبزمینی» هم در نسخه فارسی گنجانده شده است.
مخاطب ایرانی بیشتر نابوکوف را با رمانهایش میشناسد، مجموعه داستان «بازگشت چورب» نابوکوفی متفاوت از رمانهایش نشان میدهد؟
به نظرم، نابوکوفی که در این داستانها میبینیم چندان تفاوتی با نابوکوف رماننویس ندارد. خیلی از مضمونهایی که در رمانهایش میبینیم در این داستانها هم وجود دارند و سبک سنجیده و دقت در انتخاب واژهها و توجه به جزئیاتی که فقط چشم تیزبین او قادر به ثبت آنهاست، به وضوح در این داستانها، که عمدتا مربوط به دورههای اولیه کار اوست، نیز دیده میشود و گاهی عناصری از این داستانها در رمانهای او دنبال میشوند. مثلا به نظرم میآید شخصیت پوتیا، یعنی همان کودکی که در دو داستان «رنجش» و «بادرنجبویه» در این مجموعه حضور دارد، همان شخصیت مارتین در رمان فتح نابوکوف است و البته نظایرش را در شخصیتها و رمانهای دیگر او هم میشود پیدا کرد. البته این شباهتها و تکرارها تا اندازهای ناشی از ویژگیهای اتوبیوگرافیک آثار نابوکوف و نمود تجربیات زندگی شخصی او در نوشتههایش است.
این مجموعه داستان جزو کارهای اولیه نابوکوف است که به زبان روسی نوشته شده است. نابوکوف در زبان روسی، چه جایگاهی دارد؟
درست همان جایگاهی که در زبان و ادبیات انگلیسی دارد، یعنی نثرش نمونه اعلای نثر روسی به شمار میآید. شناختی که او از معانی واژهها و خصوصیات آوایی و موسیقایی آنها دارد، در میان نویسندگان روس کمنظیر و چه بسا بینظیر است. و البته وسواسش در پرداخت و صیقل متن آثارش. نکته جالبتوجه این است که او این شناخت و توانایی را در هر دو زبان روسی و انگلیسی دارا بود و استادی و مهارتی که حتی در یک زبان هم آرزوی خیلیهاست، در نوشتههای او به دو زبان نمود پیدا میکند.
نابوکوف در داستاننویسی از چه نویسندگانی الگو گرفته است. آیا این الگو و سبک داستاننویسی را میتوان به مکتب خاصی خلاصه کرد؟
سوال سختی است. مسلما مانند هر نویسنده دیگر از پیشینیان و معاصرانش تاثیر گرفته است، ولی به آسانی نمیشود این تاثیرپذیری را در آثارش ردیابی کرد، بهخصوص اینکه خودش هم گاهی سرنخها را محو میکند؛ مثلا در نقدهای ادبیاش همیشه از داستایِفسکی انتقاد میکند و اصولا او را نویسنده نمیداند، در حالیکه آن توصیفات ظریف روانشناختی که در رمانهایی مانند دفاع لوژین میبینیم، دستکم برای من، تا حد زیادی یادآور سبک داستایِفسکی است. از نظر وسواس و سختگیری در انتخاب واژهها شاید بتوان با نویسنده معاصرش، ایوان بونین، مقایسه کرد که او هم مهاجر بود و البته اولین نویسنده روس برنده جایزه نوبل ادبی هم هست، گرچه این دو نیز رابطه خوبی با هم نداشتند. از لحاظ مکاتب ادبی، نظر شخصی من این است که نثرش بیش از همه به مکتب سمبولیسم نزدیک است، بیآنکه به تمامی در چارچوبهای آن بگنجد. مفاهیم و درونمایههایی مانند «دوجهانی»، «نور»، «شفافیت و انعکاس» که جزو مضمونهای غالب در آثار اوست، از عناصر شاخص مکتب سمبولیسم هم هست. به یاد بیاوریم که او برای رمان سمبولیستی پترزبورگ آندری بِلی ارزش فراوانی قائل بود.
بیشترین بنمایههایی که در این مجموعه داستان به چشم میآید، چه چیزهایی هستند؟
یکی از مهمترینشان «مهاجرت» و زندگی مهاجران در مملکتی غریب است که به اجبار از آن سر درآوردهاند. نابوکوف در زمان نوشتن این داستانها خودش در مهاجرتی اجباری به سر میبرد که تا آخر عمرش نیز به درازا کشید. بنمایه دیگری که تا اندازهای هم با «مهاجرت» در ارتباط است «تنهایی» است؛ تنهایی به معنی نیافتن همدل و همزبان. خیلی از شخصیتهای این داستانها به هیچ شکل نمیتوانند با دیگران پیوند قلبی و عاطفی واقعی برقرار کنند، دیگران از درک آنان عاجزند و همین مایه رنج و احساسات ناگواری برای قهرمان میشود. و البته، همان طور که بالاتر هم گفتم، این بنمایهها در بسیاری از آثار دیگر نابوکوف هم به چشم میخورند.
مجموعه داستان «بازگشت چورب» با ترجمه آبتین گلکار در 124 صفحه و با قیمت 25 هزارتومان توسط نشر چشمه منتشر شده است.
نظر شما