در بخشهایی از این کتاب میخوانیم:
«این دفعه سومی است که مسیر چهارراه ولی عصر تا خیابان قدس را می رود و برمیگردد.برگهای خشک زیادی در مهرماه، زیر پای عابران، خُرد و له می شوند و ئالند حواسش هست که حتی یک برگ هم زیر پایش له نشود؛ چه خشک و چه سبز. به سر خیابان قدس میرسد و آن را باز هم تا بلوار کشاورز بالا میرود و دوباره برمیگردد پایین. پیادهروی در خیابانهای کنار و روبروی دانشگاه تهران را دوست داشت و حالا احساس میکرد که نیاز بیشتری دارد برای راه رفتن و فکر کردن در این مامن و سرپناه دوست داشتنی و قدیمی.
دانشجویان زیادی آن اطراف دیده میشوند، از دختر و پسر و جوان و میانسال؛ میروند و میآیند و آنها که تازهوارد هستند از جنب و جوش و ذوقشان پیداست.دلش هوای دوران دانشجویی را میکند. هوای پاییز همینجوری و بیدلیل جان میدهد برای عاشقی کردن و خندیدن و بغض کردن و بالا و پایین شدن حال و احوال آدمها. برای ئالند اما اتفاقاتی افتاده بود و پیامهایی را در گوشی اش دیده بود که حالش صدها برابر از آدمهای دیگر منقلبتر شده بود و حالات عجیب و خاصی داشت که پیش از این کمتر آنها را تجربه کره بود.ئالند از کنار چنارهای پیر خیابان قدس و فروشگاههای کتاب و کافی شاپهایش میگذشت و حتی آنها هم می توانستند بغض او را بیشتر کنند»
«ئالند» توسط نشر طلایی و در تیراژ 1000 نسخه و به قیمت 35 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما