در این وضعیت، بسیاری از مفاهیمی که پیشتر برای بشر بدیهی تلقی میشد، اکنون دستخوش تغییرات بسیار شده است، از آزادی و برابری گرفته تا بدن و جان. بهترین ابزار برای مقابله با این وضعیت چهبسا همان فلسفه باشد. آنچه در پی میآید گفتوگوی ایبنا با داگ مان، استاد دانشگاه وسترن کانادا به بهانه گذشت یک سال از شیوع کووید-19 در جهان است. وی در زمینه نقد فرهنگی، تاریخ فلسفه، فرهنگ عامه و فلسفه سیاسی مطالغه و تحقیق میکند.
یک سال از شیوع کرونا در جهان گذشته است. این یک سال چه تاثیری بر فرآیند فکری مردم در سراسر دنیا گذاشته است؟
شکی نیست که این وضعیت بسیار اثرگذار بوده است. تصور کنید زندگی مثل همیشه ادامه داشته و ناگهان گسستی در آن اتفاق میافتد، مانند فوت یکی از اقوام یا حتی اخراج از کار؛ در چنین وضعیتی، فرد نوعی بحران روانی را از سر میگذراند، نوعی توقف در جریان معمول حیات با همه سختیها و مرارتهایش. در زمینه کرونا هم چنین منطقی صادق است. کووید-19 شرایط را برای بسیاری از مردم تغییر داد، آن هم نه برای مدتی کوتاه. تصور کنید تاثیری این پاندمی بر صنعت گردشگری و کارکنان آن چه بوده است. بنابراین وضعیت فعلی جهان نوعی تعطیلات دلسردکننده و اجباری است.
معتقدم که این تعطیلات بر حیات فکری مردم نیز اثرگذار است. بحث صرفا بر سر محافل دانشگاهی نیست. تصورش را بکنید که قرنطینه مدام و ترس همیشگی از مرگ چه اثرهایی روی نهتنها جهانبینی بلکه جریان روانی افراد میگذارد. در چنین وضعیتی، مردم به بسیاری چیزها فکر کرده و دربارهشان تعمق میکنند. این البته لزوما خبر خوبی نیست چون افراد تحت شرایط سخت و پراسترس لزوما تصمیمات منطقی و درستی نمیگیرند. کافی است نگاهی به نرخ خودکشی در برخی کشورها در میانه پاندمی بیندازید!
آیا کرونا توانسته بشر را وادار کند که در ارزشها و مفاهیم همیشگی خود تجدیدنظر کند؟
نمیتوان با قطعیت چنین حکمی داد. شکی نیست که این بحران بسیاری را تغییر داده است. وقتی مردم مدت زمان زیادی را در خانه مانده و از عادتهای همیشگیشان دور میشوند، احتمالش زیاد است که درباره ماهیت فعالیتهای پیشین خود فکر کنند. ممکن است یکی به این نتیجه برسد که عادتهای غذایی پیشینش چندان درست نبوده و از این به بعد رژیم جدیدی را پیش بگیرد. یا یکی دیگر ممکن است به این نتیجه برسد که از این به بعد توجه بیشتری به محرومان نشان خواهد داد و غیره. ولی این یک سمت ماجراست. از سمت دیگر، خیلی از مردم منتظرند تا بار دیگر همهجا بازگشایی شده تا روند معمول زندگیشان را از سر بگیرند و چون مدت زمان زیادی از آن فاصله داشتهاند، میتوان انتظار داشت که این بازگشت به شکلی افراطی صورت بگیرد.
ممکن است چنین باشد، اما باید در نظر گرفت که این وضعیت مثل شمشیر دولبه است. برای مثال، روزهای آغازین شیوع جهانی کرونا را به یاد آورید. در آن زمان، تصاویر محشری مثل بازگشت دلفینها و دیگر اشکال حیات وحش به شهرها منتشر میشد. خب، این میتواند همان لحظهای باشد که بشر با طبیعتی که تا به حال چنین بهدرشتی با آن برخورد کرده، یکی شود. اما از سمت دیگر، نباید چندان هم خوشبین بود و نگاهی ماورایی به این وضعیت داشت. مثالی دیگر بزنم: مدتی است که زبالههای ناشی از کرونا، یعنی دستکشهای پلاستیکی و ماسک، بدل به چالشی نوین در بحث زیستبومشناختی شده است. اگر پیشتر آلودگی هوا و زبالههای معمول بشر بحرانی برای طبیعت محسوب میشد، حال پسماندهای مراقبت بشر در برابر این ویروس خود یکی از عوامل نابودی زیستبوممان شده است. بنابراین معتقدم که در زمینه بازاندیشی جهان پیش از کرونا نباید چندان امیدوار بود. اما این ناامیدی خود سبب میشود که چندان دل به راهحلهای دمدستی نداده و توانمان را برای تغییرهای بزرگتر و بنیادینتر متمرکز کنیم.
نظر شما