مهدی غبرایی، مترجم رمان «کافکا در کرانه» به مناسبت چاپ دو کتاب جدید از هاروکی موراکامی -نویسنده ژاپنی - یادداشتی درباره این نویسنده نوشته كه اختصاصا براي انتشار در اختیار «ایبنا» قرار داده است ._
مرتبط: دو کتاب جدید از موراکامی در راه است
موراکامی آینه شرق
مهدی غبرایی*
میشود در آینه موراکامی نگریست و خود را دید. میراث مشترک شرقی را که با دغدغههای امروزی و مدرن گره خوردهاند. چیزی در نگارش این نویسنده، خواننده ایرانی را جذب میکند. مخاطب احساس میکند زندگی خود را میخواند. ماجرای یک انسان شرقی که با کولهباری از افسانه و اسطوره و سنت پا به جهان پر هرج و مرج معاصر گذاشته است. شاید دلیل استقبال از موراکامی در کشور ما همین باشد. همانگونه که جهان از او استقبال کرد.
بومینویسان ژاپن آنچنان افسانههای کشورشان را تکرار کردهاند که از دهن افتاده است. مدرننویسان این کشور نیز آثار دست دوم غربی خلق میکنند. تنها چند نویسنده نسل جدید این دو را آمیختهاند که موراکامی از سرآمدان آنهاست. او ایدههای شگرف باستانی را در بطن داستانی کاملا بهروز و مدرن قرار میدهد.
شخصیتهای او ممکن است در آسمانخراش زندگی کنند و کوکاکولا بنوشند؛ اما دچار دغدغهای کلاسیک هستند و در پی ماجرایی افسانهای روانه میشوند. چنانچه به عنوان نمونه در رمان «کافکا در کرانه» میبینیم نوجوانی ۱۵ ساله با معصومیتی کودکانه، از خانه میگریزد و پا به جهان پر از گناه و پر از مسوولیت بزرگسالان میگذارد. در این جهان اما پیچیدگی فلسفی و ماجرایی رمزآلود گریباناش را میگیرد. ماجرای او با عناصری رئال و واقعگرایانه آغاز میشود؛ اما این عناصر به سرعت رنگ میبازند و افسانه و اسطوره به جای آن مینشیند. نویسنده با زیرکی سنت و تجدد ادبی را تلطیف میکند و همین هنر از او نویسندهای جهانی ساخته است.
یکی از دغدغههای مکرر موراکامی ایده هزارتو (لابیرنت) در داستان است. شخصیتهای او پی در پی در جستوجوی چیزی هستند که نمییابند. سراسر ماجرایی که او خلق میکند در هالهای از ابهام پیچیده است و حس فقدان در آثارش موج میزند. در رمانهایش از ماجرایی به ماجرای دیگر میپردازد و گاه چند داستان به هم میآویزند. یک داستان را نیمهکاره میگذارد و سراغ دیگری میرود. اینها شاید تاثیر آثاری چون «هزار و یک شب» باشد. خود نیز این تاثیرپذیری را بروز میدهد و به آن اذعان دارد. این ردپایی آشکار است از میراث افسانهای شرق در آثار بسیار مدرن این نویسنده ژاپنی. از سوی دیگر آشناییاش با ادبیات مدرن غرب به قلم او قدرت رقابت میبخشد تا آثارش به هیچ سرزمین خاصی تعلق نگیرد و جهانی باشد.
او در مصاحبهها تاکید کرده که در جوانی از فرهنگ شرقی گریزان بوده است. او به غرب رفت. موسیقی اروپایی و ادبیات مدرن امریکایی را دوره کرد. در امریکا به عنوان فروشنده موسیقی و مترجم آثار ریموند کارور زندگی گذراند. اما عبور از سیسالگی برای او نقطه تحولی شگرف بود. ریشههای خود را یافت و به سرزمین مادریاش برگشت. او به پژوهش در فرهنگ و ادبیات کشورش پرداخت و خود را به سلاح قدرتمندتری مجهز کرد تا نویسندهای باشد برای ادبیات امروز جهان.
همانطور که ترجمه چند اثر از موراکامی، استقبالی ناگهانی در میان خوانندگان فارسیزبان برانگیخت، نویسندگان فارسیزبان نیز با قدم نهادن در راه او میتوانند ادبیات کشورمان را جهانی سازند. این چیزی است که ادبیات ما بدان تشنه است. پیوند ادبیات قدرتمند مشرق با قلمی جهانفهم و نوین.
* مترجم رمان «کافکا در کرانه»
نظر شما