حمیدرضا شاهآبادی، در نشست کارگروه نقد و بررسی داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با بیان اینکه شخصیت مهمترین عنصر داستان است، گفت: معمولا کودک از همراهی با شخصیت هنجارشکن در داستان لذت میبرد.
این فعال حوزه ادبیات کودک و نوجوان در این نشست مجازی که با حضور تعدادی از علاقهمندان ادبیات کودک و نوجوان تشکیل شد، درباره چگونگی ساخت شخصیت گفت: تقریباً تمام آدمها ویژگی مشابه همدیگر دارند و چیزی که آنها را از هم متفاوت میکند حدود 10 تا 15 درصد رفتارشان است. حدود 80 تا 90 درصد هر نوع شخصیتسازی تیپسازی است و بعد از آن است که ما وارد تفاوتها می شویم و این کار نویسنده است. نویسنده تیپ را مثل یک مجسمه گلی که هنوز نرم و قابل تغییر است به اندازه 10 تا 15 درصد تغییر میدهد و چیزهایی را از خودش در آن میگذارد. آنوقت دیگر با شخصیتی سؤالبرانگیز و قابل قبول مواجهیم نه تیپ.
این عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در خصوص اینکه شخصیت موفق چیست، یادآور شد: همیشه شخصیتهایی موفق هستند که بتوانند روی بخشی از وجود، تمایلات نگفته یا تفکرات به زبان نیاوردۀ خوانندگان تأثیر بگذارند یا به آنها اشاره کنند. موفقترین شخصیتها با آن ویژگیهای تغییریافته شخصیتهایی هستند که بتوانند در ضمیر ناخودآگاه و لایههای عمیق ذهنی خواننده اثر بگذارند؛ آنها را تحریک کنند؛ به نیازهای آنها جواب بدهند؛ امیدها و آرزوهای نهفتۀ آنها را به تصویر بکشند و هر کاری را که آنها دلشان خواسته انجام بدهند و انجام ندادهاند را عملی کنند. مثلاً وقتی نویسنده یک شخصیت هنجارشکن برای بچهها خلق میکند و این هنجارشکنیها همیشه موفق باشد کودک از همراهی با او لذت میبرد.
خالق رمانهای سهگانۀ «دروازه مردگان» در بخش دیگری از این نشست با اشاره به این موضوع که شخصیتها یا تیپها گاهی ریشههای بسیار عمیقی در ذهن بشر دارند، افزود: مبنای بسیاری از داستانهایی که خلق میشود کهنالگوهاییست که طی هزاران سال در ذهن بشر نسل به نسل منتقل شده و باقی مانده است. در عمیقترین لایههای وجودی و در حافظه نوع بشر کهن الگوهایی هست که هر کدام از آنها میتوانند به یک داستان تبدیل شوند. تعداد محدودی از این کهن الگوها قابل شمارش است که مبنای تمام داستانهای دنیا را شکل میدهند. کهن الگوها علاوه بر طرح، شخصیتهای داستانی را هم با خودشان میآورند. مثلاً کهن الگوی پادشاه آدمی توانا و توانمند است که از بالا به دیگران نگاه میکند.
نویسنده رمان «وقتی مژی گم شد» در پاسخ پرسشی مبنی بر چگونگی معرفی شخصیت گفت: ضربالمثلی هست که میگویند اگر میخواهی کسی را بشناسی با او به سفر برو. چون سفر زندگی را از تعادل خارج میکند و باعث نشاندادن خیلی از رفتارهای نهفتۀ ما میشود. شخصیتهای داستانی هم زمانی به نمایش گذاشته میشوند که زندگیشان از تعادل خارج شود. پس اگر میخواهید شخصیت خودتان را معرفی کنید و بشناسانید باید او را به سفر و در واقع یک حرکت داستانی بفرستید. داستان یعنی همین به هم خوردن تعادل زندگی و در چنین حالتی داستان شکل میگیرد. برای معرفی شخصیت نیز باید او و شرایط زندگیاش را از حالت تعادل خارج کنیم.
شاهآبادی در بخش دیگری از سخنانش سن، جنس، خاستگاه خانوادگی، وضعیت مالی، توانایی فرهنگی، میزان سواد، خاطرات گذشته، آرزوهای آینده و ... را از ویژگیهای اصلی شخصیت برشمرد و ادامه داد: گاهی برای شخصیت تفاوتهای ظاهری قائل میشویم که حکایت از تفاوتهای درونی شخصیت دارند. مثلاً فردی که از بچگی خیلی بازیگوش بوده و حالا که به نوجوانی رسیده روی پیشانیاش چند جای شکستگی وجود دارد که نشانه ناآرامی است. گاهی هم نشانهای را میآوریم که میخواهد تفاوتی را نشان دهد. مثلاً شش انگشتی بودن نشاندهنده این است که این شخصیت چیزی بیشتر از دیگران دارد و به همین دلیل اطرافیان با او ناسازگارند. حالا با توجه به خاستگاه فرهنگی و اقتصادی این شخصیت باید نوع حرفزدن و تکه کلامهایش را هم در بیاوریم و او را بفرستیم تا برود در دل حوادث داستان قرار بگیرد.
نشست کارگروه نقد و بررسی داستان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان توسط سولماز خواجهوند تشکیل و اداره شد. در این نشست جمالالدین اکرمی، لاله جعفری و مناف یحییپور نیز به بیان سخنانی پیرامون اهمیت شخصیتپردازی در داستان کودک و نوجوان پرداختند.
نظر شما