آثار نوید کرمانی از اواخر قرن بیستم به اینسو جای خود را در میان آثار متنوع و متکثر اسلامپژوهان غربی باز کرده است. او را میتوان در زمره محققانی دانست که در چند دهه اخیر با فاصله گرفتن از روش تاریخی-انتقادی با نگاهی متفاوت به متون و منابع اسلامی مینگرند.
قرآن بهمثابه موسیقی و سرود
لیلا ذوالقدری، مترجم، اظهار داشت: نوید کرمانی، رماننویس، پژوهشگر و روزنامهنگار ایرانی آلمانی، یکی از پرکارترین نویسندگان آلمانیزبان در سالهای اخیر به شمار میرود. او در ۱۹۶۷ در زیگن آلمان متولد شده است. پدر و مادر او ایرانیانی تحصیلکرده و از خانوادهای مذهبی بودند که اواخر دهه ۱۳۳۰ شمسی به آلمان غربی مهاجرت کردند. کرمانی در شرقشناسی، فلسفه و تئاتر در کلن، قاهره و بن تحصیل کرده است. او کار نوشتن را در قالب همکاری با روزنامههای ملی و محلی از پانزدهسالگی آغاز کرده است. تنوع موضوعات مورد علاقه او بسیار زیاد است. همانقدر که به تجربه زیباییشناختی قرآن اهمیت میدهد و در آن باره مینویسد، درباره رابطه ایمان و جامعه، تضاد فرهنگی، دین در جوامع چندفرهنگی و جایگاه فردیت در زندگی مدرن امروزی هم مینویسد. کرمانی علاوه بر تحصیل در شرقشناسی و فلسفه و تئاتر با ادبیات و هنر هم بهخوبی آشناست. بهخاطر همین تنوع موضوعات موردعلاقه او در آثارش گاه به شاعران و نویسندگانی مثل ادونیس، اکتاویو پاز، هولدرلین، جیمز جویس و گاه به فیلسوفان و هنرمندانی مثل کییرکگور، شلینگ، نیچه، موتزارت، باخ اشاره میکند. همین فرهیختگی در کنار کار نویسندگی و حتی کارهای پژوهشی او را برای مخاطبان عام و خاص خوشایند و خواندنیتر کرده است. کتاب «زبان بهمثابه معجزه» در واقع چکیدهای است از رساله دکتری کرمانی و اثر مشهور او، «خدا زییاست»، که از آثار تحسینشده و معتبر در حوزه مطالعات آکادمیک اسلام به شمار میآید.
او عنوان برخی فصلهای کتاب را برشمرد و افزود: پیوست اول، «ادبیات آلمانی، قرآن و نیل یانگ»، مصاحبهی نوید کرمانی با رادیو سیبیسی کاناداست که در آن از زندگی شخصی و خانوادگی خود صحبت میکند. او در این مصاحبه از علاقه خود به موسیقی و موسیقی نیل یانگ، خوانندهی کانادایی، صحبت میکند و درباره نگاه خود به دین و به اسلام بهطور عام و رویکرد خود به قرآن بهطور خاص توضیح میدهد. پیوست دوم، «سلفیگری یا فیلولوژی؟»، سخنرانی نوید کرمانی در مراسم اهدای جایزه به پروفسور آنگلیکا نویورت است که در آن علاوه بر تأکید بر جنبه شفاهی قرآن از رویکرد فیلولوژیک نویورت در برابر نگاه سلفی به قرآن دفاع میکند. کرمانی میگوید از آثار نویورت میآموزیم در دنیای جدید چگونه میتوانیم در عین پرسش از علوم مقدس دیگران به اصول اعتقادی آنان احترام بگذاریم. سومین پیوست، «جنبهی زیباییشناختی وحی»، نکاتی دربارهی پیامبر و هنرمند در فرهنگ اسلامی و مسیحی است. کرمانی در این مقاله میخواهد نشان بدهد ویژگیهای برشمرده شده برای هنرمند در دورهای از تاریخ اندیشه اروپا با ویژگیهای برشمرده شده برای پیامبر در سنت اسلامی شباهتها و اشتراکات فراوانی دارد.
ذوالقدری در پایان گفت: نوید کرمانی نویسنده فرهیخته و پراطلاعی است. او زبان فاخری دارد و در نوشتههای خود از منابع و ارجاعهای فراوان آلمانی و انگلیسی و عربی استفاده میکند. این مساله کار ترجمه را قدری برای ما دشوار میکرد. کرمانی به برخی جنبههای کمترشناختهشدهی اسلام و قرآن تأکید میکند و میپردازد. در واقع او نگاهی ادیبانه و شاعرانه به اسلام و قرآن دارد و از تأثیر موسیقایی تلاوت قرآن بر مخاطبان و شنوندگان و خواندنی بودن قرآن صحبت میکند و بر خواندنی بودن قرآن تأکید میکند. از اعجاز بیانی و ساختار ادبی قرآن میگوید و قرآن را متنی میداند که با زبانی رازآمیز و استعارات چندمعنایی است. او قرآن را مثل قطعه موسیقی و سرودی میداند که شنوندگان را با آهنگ و آوا و تلقین به شور و شوق میآورد.
حقیقتجوی بیقرار
مهرداد عباسی، دبیر مجموعهی اسلامپژوهی نشر کرگدن، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: شاید نوید کرمانی بیشتر به نویسندگی و رماننویسی و روزنامهنگار بودن شهرت داشته باشد. اما بحث ما بیشتر درباره آثار دانشگاهی و بهویژه کتابی است که حاصل رسالهی دکتری او بود و در سال ۱۹۹۹ با عنوان «خدا زییاست: تجربهی زیباییشناختی قرآن» به زبان آلمانی منتشر شد. «زبان بهمثابه معجزه» چکیدهای از این رساله و کتاب است که در سال ۲۰۰۹ در شهر زوریخ به زبان آلمانی منتشر شد و ترجمه آن در قالب چهارمین شماره مجموعه اسلامپژوهی نشر کرگدن بهتازگی روانه بازار شده و به چاپ دوم رسیده است. برای آنکه رویکرد و منظومه فکری نوید کرمانی به مخاطب فارسیزبان بهتر شناسانده شود، یک پیشگفتار و سه پیوست (یک مصاحبه، یک سخنرانی، یک مقاله) به این متن موجز افزوده شده است.
او ضمن اشاره به اهمیت جنبهی هنری و زیباییشناسانهی قرآن در فرهنگ اسلامی و جنبه زبانشناختی و سبکشناختی قرآن در «زبان بهمثابه معجزه» برای کرمانی گفت: در این کتاب دو مفهوم در نگاه کرمانی به قرآن بسیار جدی است: یکی مفهوم حافظه فرهنگی، دیگری مفهوم نظریه دریافت یا تاریخ دریافت. حافظه فرهنگی را ظاهراً نوید کرمانی از یان آسمان، مصرشناس و دینشناس سرشناس آلمانی، وام میگیرد و نظریه دریافت را از مباحث مربوط به علوم اجتماعی و دینپژوهی. همچنین، او به تاریخ طولانی پذیرش و تلقی و دریافت قرآن توجه میکند. چهبسا در این بخش بیشتر به ادوار اولیه توجه میکند. کاربست این دو مفهوم کرمانی را از اردوگاه بسیاری از محققان غربی و مستشرقان قرن نوزدهمی جدا میکند که برای مطالعه متن قرآن به دنبال روش تاریخی تحقیقاتی بودند. بدین ترتیب، به نظر میآید نوید کرمانی بیشتر به اردوگاه پدیدارشناسان دین نزدیک میشود و تلاش میکند دین اسلام، متن قرآن و پدیدهای به نام قرآن را آنگونه که برای مسلمانان متجلی شده است بفهمد و توضیح بدهد.
او در ادامه در تحلیلِ به تعبیر خود هویتشناسانه و روانشناسانهی نگاه کرمانی به قرآن و اسلام گفت: کرمانی به دو ساحت فکری و فرهنگی تعلق دارد. او در زیگن آلمان متولد شده و مدرسه و دانشگاه رفته و مدارج ترقی خود را در فضای آلمانی و مسیحی طی کرده است. کرمانی میگوید زیگن شهر پروتستانها بوده و فضای بسیار خاص دینورزانه مسیحی در آن حاکم بوده است. ساحت دیگری که او بدان تعلق دارد ساحت اسلام است. او از خانوادهای مسلمان و پدر و مادری مذهبی میآید. برادران بزرگتر او در ایران به دنیا آمدهاند و فرهنگ ایران را به او منتقل کردهاند. تا یک دورهای هرسال به زادگاه پدر و مادرش در ایران میآمده است و به آنجا تعلقخاطری دارد. طبیعی است برای کسی که با این دو فضا آشنا میشود دوگانهی شرق-غرب یا جهان اسلام-اروپا یا ایران-آلمان و بهطورکلی دوگانه اسلام و مدرنیته دغدغه و مساله مهمی شود. کمااینکه او در مؤسسه مطالعات پیشرفتهی برلین مدیر گروهی بوده است که در این باره تحقیق میکردهاند. پس، کرمانی از دو سنت یا منبع فکری و فرهنگی غنی و پرمایه تغذیه میشده و الهام میگرفته است. حتی در ۲۰۱۵ کتابی با عنوان «بین قرآن و کافکا: اکتشافات غربی شرقی» مینویسد که یادآور «دیوان غربی شرقی» گوته و گواه دغدغهی شرقی و غربی کرمانی است.
عباسی در ادامه نصرحامد ابوزید، آنگلیکا نویورت، نیکلای ساینای را از افراد الهامبخش در ذهنیت کرمانی دانست و گفت: نصرحامد ابوزید یکی از مشهورترین نواندیشان صد سال اخیر در جهان اسلام بوده است و تأثیر بسیار زیادی بر ذهن و زبان کرمانی دارد. ابوزید مکتبی فکری، «مکتب ادبی»، را در مصر نمایندگی میکند که پایهگذار آن امینالخولی بوده است و کسانی مثل محمداحمد خلفالله آن را ادامه دادند و در نصرحامد ابوزید به اوج خود رسیده است. امینالخولی بحثهایی دربارهی آثار روانشناختی قرآن بر ذهن و زبان مخاطبان دارد. دغدغه ذهنی خلفالله نیز ابتدا یک بحث ادبی بوده است و بعدها در اواخر عمرش به سراغ برخی مفاهیم سیاسی با رویکرد ادبی به قرآن میرود و بهصورت اصلاحگری دینی بحثهایی را مطرح میکند. خود ابوزید هم در جایگاه سمبولی تأثیرگذار بر ذهنیت کرمانی نگاههای قرآنپژوهانهی خود را بهنوعی به مباحث سیاسی تسری داد. او هم با نگاه سلفی و اقتدارگرانه الازهر مساله داشت. کرمانی پایاننامه کارشناسیارشد خود را به ابوزید اختصاص داده و زندگینامهی او را به زبان آلمانی منتشر میکند. ابوزید بحثهایی مربوط به قرآن و شعر، مکانیسم وحی، هرمنوتیکی و تکثر معنایی داشته و به هرمنوتیک گادامر تعلق خاطری دارد. همهی اینها در آثار کرمانی هم هست. حتی ابوزید تمجید و تحسینی از ابنعربی دارد و اثری درباره او نوشته است. کرمانی هم در این کتاب ابنعربی را بهترین و خلاقترین مفسر جهان اسلام برای قرآن مطرح میکند.
او افزود: آنگلیکا نویورت نیز رویکردی به قرآن دارد که من آن را تاریخی ادبی مینامم. نویورت ازیکطرف آثاری را در حوزهی مطالعهی تاریخی قرآن دارد و بهنحوی میخواهد سنت فیلولوژی آلمانی را ادامه بدهد. از طرف دیگر، او آثاری درباره ساختارشناسی آیات قرآنی دارد و دغدغهی تاریخی ادبی خود را توأمان جلو میبرد. نویورت درباره متن قرآن در دسترس ما میگوید، گویی ما داریم مکالمهی تلفنیای را میخوانیم و یک طرف ماجرا برایمان پنهان است. صدای یک نفر را در متن قرآن میشنویم و میخوانیم و باید بگردیم و آن طرف خط تلفن را پیدا کنیم. نویورت بر شفاهی بودن و خواندنی بودن متن قرآن بسیار تأکید دارد. او بر آن است که قرآن کتابی حاوی متن نیست و باید آن را خواند و اجرا کرد. او متن قرآن را مثل یک پارتیتور تعبیر میکند.
عباسی در جمعبندی گفت: این دو ساحت از هم جدا نیستند. گفتوگوهایی بین نصر حامد ابوزید و آنگلیلا نویورت بوده است و امیدواریم در دهههای آتی گفتوگوها بین محققان مسلمان و محققان غربی هر چه بیشتر شود و این نگاهها و رویکردها همگرا شود و واگراییهای امروزی بهنوعی از بین برود. گویا تلاش نوید کرمانی هم این بوده است که نگاه مسلمانانهی ابوزید و نگاه محققانهی نویورت را با هم تلفیق بکند. اما نباید فراموش کرد که غیر از تلفیق و ترکیب این دو رویکرد او از ویژگی خاصی هم برخوردار است و آن دانش گستردهی کرمانی از ادبیات اسلامی و اروپایی است. کرمانی نه اصطلاحگر دینی است و نه محقق دانشگاهی. بلکه جستوجوگری است که دغدغههای متفاوت او در اسلامشناسی و قرآنشناسی بروز میکند. در واقع، او خواسته از سویی رهیافت علمی داشته باشد و از سوی دیگر این رهیافت کارآمد هم باشد؛ یعنی تلاش کرده در فضایی که در اختیار دارد هم نقش محققانه هم نقش روشنفکرانه را بازی بکند. به نظر میرسد که آثار او آثار جستوجوگر و حقیقتجویی بیقرار است که همه تلاش خود را میکند تا برای انسانها بهطور عام و برای مسلمانها بهطور خاص زندگی بهتری را در فضایی سالمتر و صلحآمیزتر فراهم بکند.
قرآنِ جدا از حیات فرهنگی خود قرآن ایدئولوژیکی است
امیر مازیار اظهار داشت: ادبیات قرآنپژوهی در غرب بسیار گسترده است و در فرهنگهای اسلامی هم تاریخ قابلتوجهی دارد. اما رویکرد کرمانی با رویکردهای سنتی و پژوهشهای جدید غربی در باب قرآن قدری متفاوت است. ما میتوانیم قرآن را از درون یا بیرون مطالعه کنیم: زمانی به محتوا و ویژگیهای زبانی قرآن توجه میکنیم و سعی میکنیم این محتوا را دستهبندی و نسبتهای فرهنگی آن را پیدا کنیم، زمانی دیگر از بیرون وارد مطالعه قرآن میشویم و به چگونگی ادراک جامعهی کتاب و مناسبات آنها با کتاب توجه میکنیم. این مطالعهای از بیرون یا از مجرای فرهنگ به قرآن است. به نظر میرسد کرمانی در آثار خود روش دوم را انتخاب کرده است.
او ادامه داد: مطالعهی قرآن از مجرای فرهنگ بیسابقه نیست. در نظر گرفتن قرآن بهمنزلهی شیء یا اثری فرهنگی در دل جامعه و زندگی و بررسی نقش و جایگاه آن در تاریخ و جوامع اسلامی امر تازهای نیست. در بسیاری از رویکردهای تاریخ هنری یا باستانشناختی یا حوزهی مطالعاتی فرهنگ مادی نیز به همین شکل به مطالعهی قرآن میپردازند و اثر قرآن را در دل فرهنگ و درک و دریافت از آن بررسی میکنند. اما کار کرمانی از سنخ مطالعهی فرهنگ مادی نیست. او بر مبنای این درک به خود قرآن برمیگردد تا به ما بگوید که قرآن در پرتوی این ارتباط، فهم، حیات اجتماعی و فرهنگی چه معنایی داشته یا چه معنایی میتوانسته داشته باشد و درک ما از قرآن در این مناسبات چه تغییر و تحولی مییابد. کرمانی میکوشد این چشمانداز را، خصوصاً برای خواننده غربی، باز کند که این نوع مراودات جامعهی مؤمنان با قرآن در درک معنا و جایگاه تفصیلی آن در میان مسلمانان تأثیر داشته و نمیتوانیم آن را جدا از آن بستر و حیات فرهنگی معنا کنیم. نکتهی برجستهی دیگر در کار کرمانی این است که وقتی اینگونه به قرآن رجوع میکنیم و اینگونه از قرآن سخن میگوییم قرآن را در دل حیات فرهنگی آن در جامعه و تاریخ بررسی میکنیم. پس، باید بدانیم که این تعاملات با قرآن باعث میشود که تفسیر و درکهای متفاوتی از قرآن به وجود بیاید و آیات و احکام قرآن معانی گوناگونی پیدا کنند.
او توضیح داد: قرآن با ورود به بستر یک زندگی واقعی در تعاملات با اجزای آن زندگی تحول و معنای متفاوت پیدا میکند و شکلهای متفاوتی به خود میگیرد. و بدینسان ما در جوامع و فرهنگها و تاریخهای گوناگون قرآنهای گوناگون و فهمهای گوناگون از قرآن داریم. در اینجا، ممکن است قرآن حقیقی یا تفسیر حقیقی قرآن یا همسو با برخی جریانها در پژوهشهای غربی و جوامع اسلامی معنای اولیه و نخستین آن را بجوییم و این معنای اولیه و نخستین را معنای حقیقی قرآن تلقی کنیم. کرمانی بهدرستی تأکید میکند که معنای حقیقی قرآن آن معنای نخستین نیست و اگر ما به دنبال استخراج معنای اولیه و معنای اصلی یا هنجارین قرآن تلقیکردن آن برویم، قطعاً در تعامل و پذیرش قرآن در جامعهی معاصر دچار مشکلات بسیار میشویم. چراکه قرآن مثل اسلام یا هر دین دیگری، در سیر تاریخی و پذیرش فرهنگی خود بهتدریج خود را با فرهنگ جوامع پذیرای خود همسو و منطبق و متعادل کرده است.
مازیار بیان داشت: قرآن به خاستگاهی خاص تعلق داشته است و بسیاری از احکام و باورها و موضوعات موجود در آن تبعاً نسبت تنگاتنگی با آن جامعه داشته است. اما برای ورود به جوامع دیگر حتماً باید دادوستدی میان قرآن و آن فرهنگها رخ بدهد. اگر قرآن میخواهد در بازهی زمانی بسیار گستردهای پابرجا بماند باید در معرض تحولاتی قرار بگیرد که متناسب با شکل جوامع و ضروریات و اقتضائات این جوامع جدید است. قرآنی که از مجرای فرهنگ یا فرهنگها درک میشود، قرآنی است متناسب با آن جامعه و فرهنگ. این قرآن هاضمه و وسعت گستردهتری پیدا کرده است تا بتواند در خلال زمان به بقای خودش و زندگی خودش ادامه بدهد. وقتی ما قرآن، تفسیرهای قرآن، آداب پیدا شده در باب قرآن یا رویکردهای متفاوت در باب قرآن را نادیده میگیریم و قرآن را به قرآن آغازین یا نخستین برمیگردانیم، در واقع حیات فرهنگی و تاریخی را از قرآن گرفتهایم و آن را قدری ناتوان کردیم و آن درک قرآنی که در خلال قرنها به شیوههای مختلف همسو و متعادل و دربرگیرندهی وجوه مختلف فرهنگ میزبان شده را از بین میبریم و آن را به کتابی تبدیل میکنیم که کتاب امروز نیست.
او ادامه داد: البته بحث پژوهش تاریخی در باب قرآن باید سرجای خودش بماند. اما آن معنای نخستین یگانه معنای پذیرفتنی قرآن نیست و ما باید به حیات فرهنگی و تاریخی قرآن راه بدهیم و آنها را هم جزئی از کتاب بپذیریم و اگر نقد میکنیم نقد بر هر امر معاصری باشد نه اینکه بگوییم اینها افزودههای بعدی یا تفاسیر بعدی هستند و در شکل اولیهی قرآن وجود نداشتهاند. حتماً آداب و معانی جدیدی پیدا شدهاند و باید به نحو مشروع و مجاز به حیات خودشان ادامه بدهند. اینها باعث میشوند که درک درست و همسوتری با زندگی جدید برای قرآن پیدا شود. آنطورکه برخی متفکران بارها گفتهاند، قرآنی که از حیات فرهنگی خودش جدا شده باشد، قرآن ایدئولوژیکی است که حتماً در مواجهه با آن مشکلاتی برای انسان معاصر بوجود میآید.
او در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: بُعد زیباییشناسانهی قرآن در پژوهشهای سنتی در باب قرآن هم مورد غفلت نبوده است. بحث بلاغت و اعجاز زبانی قرآن همیشه مطرح بوده است. در اینجا، تفاوت مهم این است که انگار هم بحث درون داریم هم بیرون. معمولاً پژوهشهای زیباییشناسانه درباره قرآن زیبایی قرآن را مربوط به فرم یا شکل بیرونی آن میدانند و این بعد را به محتوای قرآن سرایت نمیدهند. این پژوهشها، اساساً قرآن و کتاب مقدس را متنی هنری به معنای عمیق و دقیق کلمه نمیدانند. حتی کرمانی وقتی در کتاب «خدا زیباست» در مورد متن و محتوای اصلی قرآن وارد این بحث میشود، کمی در شاعرانه خواندن ماهیت واقعی قرآن احتیاط میکند. کرمانی به آرای فیلسوفان مسلمان اشاره میکند که اساساً اعتقاد داشتند جنس متن و کلام قرآنی امری مخیل و محاکاتی و بنابراین، امری هنری است. اما این بحث را خیلی گسترش نمیدهد و در «زبان بهمثابه معجزه» هم کمتر به آن میپردازد. به نظرم، این موضوع خصوصاً بر اساس دیدگاه رایج و محبوب در فلسفهی معاصر و مبنی بر این است که شکل و محتوا را نمیتوان چندان از هم جدا دانست و درهمتنیدگی عمیقی دارند. اگر این بحث را جدی بگیریم، بحث ابعاد زیباییشناسانهی قرآن یا ابعاد هنری قرآن میتواند بسیار فراتر از چیزی برود که در ادبیات سنتی ما وجود داشته و زاویه و افق جدیدی برای درک قرآن ایجاد کند که به نظر میرسد در نهایت کرمانی هم به دنبال آن است.
دین مقولهای فرهنگی است
محمدعلی ایازی به دیرپایی سنت شفاهی و شنیداری قرائت قرآن از زمان نزول وحی تا به امروز اشاره کرد و این امر را یکی از علتهای ماندگاری قرآن دانست و در ادامه اظهار داشت: در این هزاروچهارصدواندی سال، نسل به نسل و طبقه به طبقه شاهد قاریانی هستیم که قرآن را بهصورت معمول یا با ترتیل یا با قرائتهای مخصوص میخوانند. این سنت در برخی از کشورهای عربی از دهههای شصت میلادی به جریان تربیت قاریان بسیار بزرگی تبدیل شده است که مخاطبان مسحور ترنم و صدای آنها میشوند و گاهی جمعیتهایی در همراهی آنها فرازها را تکرار و بهصورت ترجیعبند ادا میکنند. این قاریان و صحنههای قرائت قرآن با رعایت قرائتها و تجویدهای مختلف موجب تهییج و تحسین و تشویق میشود. درهرحال، از ویژگیهای قرآن کریم میتوان وجه شنیداری آن را برشمرد. در این ۱۴۰۰ سال جدای از وجود مصاحف گروههای مختلف قرآن میخواندند و بدین ترتیب قرآن در زندگی آنها وارد میشده است و در میان ملل مختلف و فرهنگهای گوناگون با گویشها و لهجهها و زبانهای مختلف سینهبهسینه به نسلهای بعدی تحویل داده شده است. کرمانی در «زبان بهمثابه معجزه» این پدیدهی ادبی و هنری را برجسته کرده و تأثیرگذاریهای آوایی و موسیقایی آن را برای خوانندهی مغربزمین آشکار کرده است. به نظرم او کاری بیسابقه انجام داده و خوشبختانه مترجمانی بسیار خوب آن را به فارسی برگرداندهاند و با ویرایش خوب و مقدمهای بسیار عالمانه به فارسی منتشر شده است.
او درباره نگرش و رویکرد نوید کرمانی گفت: کرمانی از روش تاریخی-انتقادی غربیان و غربساکنان همسو با آنها فاصله گرفته است و نگاه متفاوتی به متون و منابع اسلامی پیدا کرده است. در او نگاهی ادیبانه و شاعرانه به متن مقدس قرآن و سنت پدید آمده در پی آن برآمده است که قبلاً کمتر برجسته شده است. افزونبرآن، کرمانی قرآن را پدیدهای فرهنگی در تمدن اسلامی میبیند. همچنین، دانش گسترده در حوزههای گوناگون فرصتی برای او فراهم کرده است که در بحث قرآن و توصیف آن به شاعران و نویسندگان گوناگونی از شاعران آلمان و ایتالیا و انگلیس و حتی کشورهای عربی تا فیلسوفان و هنرمندان آشنا برای مخاطب غربی، مثل کییرکگور، شلینگ، نیچه، باخ ارجاع بدهد. او به نگاه برخی از غربیان به قرآن نقد دارد و میگوید آنها تصور میکنند اگر پایهی دین بر مقولههای زیباییشناختی استوار باشد قاعدتاً باید با متنی استدلالی همراه باشد. درحالیکه جنبهی دیگر آن میتواند تجربهی شنیداری باشد. در واقع، غربیان وقتی از اعجاز قرآن سخن میگویند، بیشتر به ابعاد کلامی آن توجه میکنند و جنبههای زیباییشناسانهی قرآن در میان مسلمانان از نظرشان دور مانده است و نفهمیدهاند که یکی از جنبههای قرآن در میان مسلمانان جاذبهها و شوقهای شنیداری آن است. اما کرمانی خود به مصر رفته و شاهد جذب و شوق شنوندگان قرآن بوده است.
او افزود: کرمانی به تکثر و تنوع تفسیری قرآن معتقد است. در واقع، مفسران ما در جهان اسلام متنوعاند؛ یکی قرآن را از نگاه کلامی میبیند، یکی از نگاه فقهی و دیگری از نگاه فلسفی یا عرفانی یا ادبی. این متن در طول تاریخ با این تکثر زنده نگه داشته شده و مخاطبان را با تنوع لایههای زبانی این کتاب مواجه کرده است. همچنین، تکیه کار کرمانی مانند آنگلیکا نویورت متنشناسی یا فیلولوژیک است. او بیشتر بر روی واژه مطالعه و بررسی تاریخی میکند و جنبههای ادبی و زبانشناختی آن را ملاحظه میکند. در نهایت، رویکرد کرمانی به اسلام رویکرد مدرن و انسانی است. او اسلامشناس نیست اما فهمی ارائه میدهد که قهراً با تعصب و خشونت دینی سازگاری ندارد. او از این منظر میگوید، دین مقولهای فرهنگی است و باید به پیروان همه ادیان احترام گذاشت و در پی نوعی صلح و همزیستی است.
ایازی ادامه داد: کرمانی در فصل «قرآن عربی» میگوید تقریباً در ادیان متنی یافت نمیشود که اینقدر صریح و مکرر بر بداهت خود اشاره و این نکته را منعکس کند که قرآن به زبان عربی تکوین یافته است. به نظر میرسد کرمانی اینجا عربیاً و غیرعربی را زبانهای امروزی تعبیر کرده است. درحالیکه در اینجا عربی به معنای روشن و آشکار است و در مقابل عجمی و عُجمه بهکار رفته است. دیگر اینکه، کرمانی ذیل عنوان «تعارض آیهها» میگوید، در بسیاری از محافل عمومی اروپا آیات خشونتآمیز قرآن پیش روی مسلمانان قرار میگیرند که مغرضانه و ساختگیاند و گاهی ترجمههای غلطی از این آیات شده است. اما گویا گاهی برای خود کرمانی هم جای ابهام است. او میگوید، برخی آیات فارغ از سیاق متنی و تاریخی و نیز تاریخ پذیرش آنها چیزی درباره صلحطلبی یا خشونت قرآن بیان نمیکنند. به همین دلیل، خیلی از مفسران از این آیات استفادههای غلط کردهاند. به نظر من، این آیات را نمیتوان جدای از اهدافی دید که در تاریخ برای بهرهبرداری از قرآن بوده است. و الا روشن است که در قرآن کریم آیات جهاد ناظر به دفاع بوده است و حتی در دفاع تأکید بر پذیرش بلافاصلهی درخواست صلح است. قرآن حتی در مسالهی قتال میگوید، چون به شما ستم میشود به شما اجازه میدهیم دفاع کنید.
او افزود: کرمانی در صفحهی ۶۸ میگوید، قرآن بهویژه در اوایل دوران تبلیغ به منظور افزایش تعداد مسلمانان بهصراحت از توسل به خشونت منع میکرد، اما در مدینه این امر در موقعیت خاصی نقض شده است. اما ای کاش کرمانی نشان میداد که منع خشونت در کجای سیره پیامبر در این تاریخ نقض شده است. اگر مبنای او روایاتی چون قصهی بنیقریظه باشد، محققان ما اصل قصه را گفتهاند و جاهای ساختگی آن را هم مشخص کردهاند و آنچه در سورهی احزاب آمده هم ضد آن جهت را نشان میدهد و میگوید که پیامبر با آنها که آنجا ایستادگی کردند چطور برخورد کرد. بههرحال، در مکه موقعیت فراوانی برای مسلمانان ایجاد نشده بود و دیگران فقط به اذیت و آزار مسلمانان میپرداختند. ولی وقتی پیامبر در مدینه جامعهای تشکیل داد، آنها احساس خطر کردند و مدام از مکه و از اطراف حمله میکردند. پس، اقتضا میکرد پیامبر از خودش دفاع بکند. البته، او در دفاع هم به حداقل ممکن اکتفا کرده است. این جای بسی افتخار است که براساس آمار پروفسور حمیدالله از جنگهای پیامبر در نه قزوه پیامبر ما ۱۵۱ نفر بیشتر کشته نشدند و او در مقابل این همه حمله میکوشیده است که این تلفات و آمار را به حداقل برساند.
ایازی در پایان گفت: کرمانی در بحث «قرآن و دنیای مدرن» میگوید، بیتردید تعدادی از آیات قرآن با اعلامیهی جهانی حقوق بشر مغایرند و این مغایرت همیشه با نگاهی به تاریخ وحی حل و رفع نمیشود. نگاه مفسران سنتی یا ظاهرگرایان ما از این آیات چنین است. اما الزاماً این طور نیست. از مفسران قدیم تا نواندیشان مسلمان امروز کسانی هم این آیات را طور دیگری تفسیر کردند و نگاه دیگری دارند. خود این نگاهها نشان میدهد ادعای کرمانی آنچنان قطعی نیست و باید نگاهها به مسائل حوزهی حقوق انسان، حقوق زنان، اقلیتها، آزادی را باز هم دید و نظر نواندیشان دینی را هم در نظر گرفت.
نابغه، هنرمند، پیامبر: شباهتها
اعظم پویا در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: کرمانی بر آن است که مثل هر پدیدهی دیگری به قرآن هم میتوان با رویکردهای متفاوتی نزدیک شد. در رویکرد زیباییشناسانه به قرآن، ویژگیهای قرآن بهمثابه امر زیبا و تأثیری که در مخاطب میگذارد، آثار آن بررسی میشود. کرمانی میگوید تلقی از قرآن بهمثابه امر زیبا از صدر اسلام تاکنون در اندیشهی مسلمانها وجود داشته است. یکی از شواهد این امر گزارشهای ایمانآوردن به اسلام با تکیه بر تجربهی شنیداری و بدون تأمل یا خواستن استدلالی از پیامبر برای صحت آن کلام است. از شواهد دیگر میتوان به مفهوم و آموزهی اعجاز مبتنی بر زبان ادبی و زیبایی قرآن، گزارشهایی از ایجاد حزن و اندوه و حالات مختلف در شنوندگان قرآن، استفاده از تلاوت قرآن بهجای مواد بیهوشی در جراحی و وجود کتابهای «کشتهشدگان قرآن» در تاریخ اسلام اشاره کرد که به کسانی اشاره دارد که با شنیدن قرآن مدهوش شده و حتی از دنیا رفتهاند. البته کرمانی تأکید میکند که اگر گفته میشود کسانی با شنیدن قرآن بدون تأمل به اسلام ایمان آوردند، این طور نیست که همه فقط با وجه شنیداری ایمان آورده باشند.
او بیان داشت: کرمانی به قرآن رویکرد انتقادی-تاریخی ندارد. گزارشهایی را از منابع اسلامی میگیرد و بدون راستیآزمایی و اعتبارسنجی آنها را مبنای تحلیل زیباییشناسی قرآن میکند. او در پاسخ به این نقد مقدر در نوشتههای خود میگوید، به قرآن با رویکردهای مختلف میتوان نگاه کرد و حتی با رویکرد تاریخی- انتقادی میشود به قرآن نزدیک شد. ولی آن نگاهها محل بحث من نیست، بلکه من در این کار با نگاه زیباییشناسانه به قرآن مینگرم. کرمانی تأکید میکند، در اینجا تاریخ نمیگوییم، بلکه با یک پدیدهی فرهنگی روبهرو میشویم.
او ادامه داد: قرآنی که در اینجا با رویکرد زییاییشناسانه بهمثابه امر زیبا بررسی میشود، از جنس زبان است. پس، اینجا سؤالاتی مانند این مطرح میشود که این چه زبانی است که چنین زیبا و تحولبخشاست؟ این زبان در کدام گونههای ادبی زمان خودش قرار گرفته است؟ برای پاسخ به این پرسشها طبیعتاً باید به سراغ خود قرآن برویم. چون، به قول مکاولیو قرآن دارای ویژگی خودارجاعی و خوداظهاری و خودتوصیفگری است و بین تمام کتابهای مقدس خودارجاعترین کتاب متن قرآن است که مرتب خود را توضیح میدهد؛ هم از نحوهی نزول خود سخن میگوید و هم اوصافی را برای خودش میآورد. مثل اینکه ذکر، فرقان و کتاب است و شعر و کهانت نیست. پس به سراغ خود قرآن میرویم تا ببینیم در مورد زبان که آن زبان/امر زیبا چه توصیفی ارائه داده است.
پویا در ادامه گفت: در قرآن آمده که این کتاب «قرآناً عربیاً» یعنی یک قرآن عربی است. در نگاه نخست به نظر میآید این وصف فقره اطلاعاتی مهمی در اختیار ما قرار نداده است. زیرا همه میدانند که زبان قرآن زبان عربی است. ولی با نگاه دقیقتر درمییابیم که این عبارت قرآنی میخواهد اطلاعات دیگری در اختیار ما قرار بدهد. کرمانی میگوید، نظام اجتماعی دوران پیامبر قبیلهای بوده و در آن همه چیز حولوحوش قبیله میچرخیده است. این قبایل باهم اختلاف و نزاع داشتهاند، ولی یک چیز بین همه اینها مشترک بوده و باعث میشده که یک قوم به حساب بیایند: زبان. زبان عربی در قبایل مختلف لهجههای مختلفی داشته است. اما عربیتی در ورای این لهجهها وجود داشته است که آنها را به یک قوم واحد عربی تبدیل میکرده و میتوانستند از خودشان به مانند یک قوم عربی سخن بگویند. به نظر نوید کرمانی و برخی محققان دیگر این عربیت همان زبان شعر عربی بوده که شعرا به آن زبان سخن میگفتند و همهی قبایل میتوانستند آن را بفهمند. در واقع، قرآن به این زبان عربی و به این عربیت نازل شده و در آن زمان کلام شاعرانه تقریباً ارزش و اعتبار دین را داشته است.
او توضیح داد: در مکه در اوایل بعثت، با وجود تفاوتهای صوری و محتوایی بین قرآن و اشعار عرب، اغلب شنوندگان میگفتند این شعر است. زیرا میان این شعر و زبان مشابهتهایی در میان اعراب بوده است. از طرفی زبان قرآن زبان شعر عرب بوده و به زبان کاهنان نزدیک بوده است و از طرف دیگر، قرآن این اوصاف را از خود سلب میکند و تأکید میکند که پیامبر شاعر و کاهن نیست. در آیهای از قرآن شاعران آن کسانی هستند که غاوون و گمراهان از آنها پیروی میکنند. در دو آیه بعد باز هم این را تأکید میکند و توضیح میدهد. بسیاری این آیه را دلیل بر این گرفتهاند که قرآن با شعرا و در نتیجه با شعر مخالف بوده است، ولی در تفاسیر مفسران مسلمان از این آیه و آیات بعد آن معلوم میشود قرآن مخالفتی با شعرا نداشته است و شعرا در این آیه گروه خاصی از شاعران بودند که پیامبر را هجو میکردند، یا مثلاً شعرشان با جهانبینی دینی مخالفت داشته و قرآن با آن مخالفت میکرده است.
پویا در بخش دیگری از سخنان خود گفت: تشابه کلام قرآن با شعر و نبوت با شاعری و کهانت در تاریخ اسلام بیسابقه نبوده و شاید ابنخلدون از اولین کسانی بوده باشد که در مورد آن سخن گفته است. اما توجه به نبوغ و نابغه و مقایسهی آن با نبوت و وحی چیزی است که شاید سابقه نداشته باشد و امروز مطرح است. کرمانی میگوید، ویژگیهایی که در اندیشهی غربی در قرن نوزدهم در دورهی رمانتیسم به هنرمند نسبت داده میشده همان ویژگیهایی است که در فرهنگ اسلامی به رسول نسبت داده میشود. او معتقد است، رسول در فرهنگ مسیحی با ویژگیهایی که در آن قرن به نابغه نسبت میدادند مشابهت ندارد. ولی رسول در فرهنگ اسلامی آن تشابه را دارد. آن مشابهتها چیست؟ ویژگیهای تعریف شده برای نبوغ در دورهی رمانتیسم این بود که امری ذاتی و فطری است و نابغه خودش متوجه نیست که چگونه این آثار را خلق میکند؛ یعنی در یک حالت، به تعبیر برخی، «خوابگردی»است. فردریش شیللر خلق ناخودآگاه در اثر هنرمند را با شهود خداوند مقایسه میکند. ویژگی دیگر این است که وقوع الهام در اختیار نابغه نیست؛ همانطور که کانت میگوید، الهام بر آن واقع میشود و باز شیللر عقیده دارد، در نابغه یک معصومیت خلاقی وجود دارد که بعدها نیچه از آن با تعبیر «کودکگونگی» یاد میکند.
او در پایان گفت: نوید کرمانی میگوید اعتقاد مسلمانان به اُمّی و بیسواد بودن پیامبر دقیقاً ویژگی لازم برای کودکگونگی و معصومیت خلاقهی پیامبری است. او این خلاقیت، معصومیت و کودکگونگی نابغه را دقیقاً همان امیبودن مطرح شده در مورد پیامبر میداند. همچنین، در تعریف نبوغ گفته شده است که هم فرآیند اثر هم لحظهی وحی الهی هر دو با درد و تحمل سختی همراه است. کمااینکه در روایات اسلامی نیز آمده است که وقتی به پیامبر وحی میشده است او میگفته، چقدر گرفتن این وحی برای من دشوار بود. کرمانی نقل میکند که پیامبر میگفت، صداهایی میشنوم مثل اینکه کسی روی فلز میکوبد، سپس گوش میسپارم و اغلب خیال میکنم که دارم از درد میمیرم. شلینگ هم میگوید، امر مطلق در القای این درد فوقالعاده بیرحم است، ولی وقتی فرآیند الهام طی میشود و آن اثر حاصل میآید، احساس آرامش به او دست میدهد و امر مطلقی که این الهام را ایجاد کرده، در آنجا با نابغه مهربان میشود. کرمانی میگوید، من کاری جسورانه میکنم و بهجای هنر و هنرمند کتاب و پیامبر را میگذارم و میبینیم که تمام ویژگیهای مطرح برای هنرمند یا همان نابغه در دورهی رمانتیسم را میتوان در وحی پیامبر و نبوت پیامبر پیاده کرد و آن ویژگیها را در آنجا دید.
نظر شما