کتاب حاضر میکوشد شبکه اداری و گفتمانی از یاد رفتهای را بازسازی کند که مناسبات دولت با فرودستان را متحول ساخت. همچنین به مطالعات رفاه و سیاستگذاری اجتماعی در ایران نیز نزدیک میشود و میکوشد تصویری حتیالامکان دقیق از آغازگاه مهآلود رفاه اجتماعی در ایران مدرن به دست دهد. برای آشنایی بیشتر با مطالب مورد بحث کتاب، به سراغ فروزان افشار نویسنده این کتاب رفتیم و با او گفتگوی مفصلی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
منظور از اینکه در کتاب اشاره کردید که گدایی بهطور تاریخی ساخته شده چیست و اساسا دولتها چه نقشی در ایجاد این مقوله دارند؟
این تلقی به مرئیسازیِ انواع نیروهای دخیل در برساختِ «گدایی» کمک میکند. این فقط خود متکدیان نیستند که تعیین میکنند «واقعیت» گدایی چیست؛ «واقعیت» گدایی در فعل و انفعالات پیچیده انواع نیروهای حاضر تبلور پیدا میکند. آیا میتوان گدایی را حذف کرد؟ آیا انسان حق دارد بدون استفاده از اجبار از رهگذران درخواست کمک کند؟ آیا دولت وظیفه دارد جلوی چنین افرادی را بگیرد؟ چنین کنشی را باید از لحاظ قانونی نیز منع کرد یا صرفاً باید از حیث اخلاقی مذموم دانست؟ کدام «گدا» شایسته کمک است و کدامیک سزاوار تنبیه و مجازات؟ و ... . «واقعیت» گدایی ناظر بر منظومه این مناسبات، هنجارها و دلالتهاست؛ و اینها را فقط خود گدایان تعیین نمیکنند.
مطالعه تاریخی برای مسئلهای که امروز گریبانگیر کشور است چه سود دارد؟ بهتر نیست روی مقطع حاضر تمرکز شود؟ و اساساً مطالعات حوزه تکدیگری دچار چه کاستیها و آسیبهایی هستند؟
مثلاً بیشتر رویاروییها با مفهوم تکدیگری در ایران از جنس پرسشهایی است که سودای حذف یا تخفیف آن را دارند. مناقشه بر سر شیوههاست. یک عده میگویند با سازوکارهای بوروکراتیک. عدهای هم از راهکارهای «زیربنایی»تر نظیر اصلاح مناسبات اقتصادی دفاع میکنند. یعنی انگار تکدیگری به هیئت نوعی پروبلماتیک تکنوکراتیک درآمده که فقط میتوان از این زاویه مطالعهاش کرد. این است که چطور باید از شرش خلاص شد. در حالی که محض نمونه علاقه داریم بدانیم «طبقه کارگر» در تکوین نظم سیاسی چه نقشی داشته و متقابلاً چطور از آن تأثیر پذیرفته است.
به نظرم مطالعه پویشهای تکدیگری هم میتواند در فهم پروژهها و فرایندهای عامتری نظیر دولتسازی، مدرنیزاسیون و دگرگونیهای اجتماعیاقتصادی کمکمان کند. خود رویکرد تاریخی هم، انگیزه و کنجکاوی لازم را برای تغییر این صورتبندیها به دست میدهد و هم مواد و مَتریال موردنیاز را. مثلاً به گواه اسناد موجود، نزدیک به یک سده است که دولت در ایران میکوشد به طرزی نظاممند با تکدیگری مقابله کند و آنچه به یک تعبیر میتوان آپاراتوس تکدیزدایی نامید به طرزی فزاینده دامن گسترده و پیچیدهتر شده. با وجود این، نشانه آشکاری از تخفیف تکدیگری وجود ندارد. چرا پروژه «حذف متکدیان از چهره شهر» به رغم ناکامیهای پیدرپی از دستور کار دولتها حذف نشده؟ این یک پرسش رتوریک معطوف به «مچگیری» و تناقضیابی نیست. به نظرم بهتر است با این پرسشها همچون پرسشهایی جدی و واقعی مواجه شویم، با این امید که تلاش برای حلشان درک ما را از «طرز کارِ» موجودیتِ پیچیدهای که دولت باشد صیقل ببخشد. به طور کلی، قرار دادن پدیدهی گدایی در چشم اندازی تاریخی هم انبوهی داده در اختیار ما قرار میدهد و هم صحنه را برای طرح پرسشهای جسورانهتر و خلاقانهتر هموار میکند.
جرمانگاری تکدیگری و تکدیزدایی دولتی چگونه و ناشی از چه عواملی به وقوع پیوست و چه اهدافی را دنبال میکرد؟
وانگهی، حتی خود این گفتمان هم تماماً نوظهور و برساختهقدرت نبود، بلکه از شبکه پیچیدهای از تصورات موجود نیز تغذیه میکرد. مثلاً برخی روایتهای تاریخی، برای مثال، روایت جعفر شهری در «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» ادعا میکنند یک عده از گداها برای «پیشرفت» در «حرفه»شان که گدایی باشد، عامدانه خود را دچار نقص عضو میکردهاند یا کارهایی از این دست. و از این افراد تیپی ساخته میشود که در تضاد با تیپ نیازمند واقعی قرار دارد؛ دوگانهای امروز هم تا اندازهای در اذهان پابرجاست. گویی گدا تا زمانی نیازمند «واقعی» است که دروغ نگوید، اغراق نکند، و اخلاقیات متعارف را به چالش نگیرد. در حالی که من اگر گدا باشم، ماهیت گدایی حکم میکند خودم را تا حد ممکن رؤیتپذیر، «چشمگیر» و غیرقابلاجتناب کنم؛ حتی درباره بداقبالیها و دشواریهایم مبالغه کنم. در واقعیت، مرز بین گدای حرفهای و گدای واقعاً نیازمند و سزاوارِ اعانه مطلقاً مرز روشن و دقیقی نبود. گداهای واقعی جایی میان این دو حالت حدّی قرار داشتند.
پس به این اعتبار، میتوان گفت با نوعی پروژه فوکوییِ انضباطبخشی مواجهیم؟
تکدیگری و سیاستهای رفاهی چه نسبتی با هم دارند؟ آیا سیاستگذاری رفاهی توان کاهش تکدی گری را دارد؟
گدایی در ایران مطلقاً پدیده جدیدی نبود، اما آنچه پیشتر جزء ارگانیکی از زندگی اجتماعی به حساب میآمد، فرصتی برای مردم برای تقویت ایمانشان، و مجالی برای پادشاهان برای نمایش بخشندگیشان، از جایی به بعد با جرم، کراهت منظر، عقبافتادگی، بیماری و بینظمی مترادف شد. همانطور که قبلتر اشاره کردم، این یک فرایند تماماً گفتمانی نبود. به واسطه تحولات نوپدیدی نظیر رشد جمعیت و خصوصاً جمعیت تهیدستان، مهاجرت گسترده به شهرها، وقوع مکرر بیماریهایی نظیر وبا، فابریک سنتی جامعه از هم گسسته بود و گدایی ابعاد گستردهتر و «نامتوازن»تری یافته بود که در برآمد نوعی حس ضرورت مداخله دولتی نقش داشت. «خودآگاهی» و حساسیت فزاینده دولت به ایماژ بینالمللیاش باعث میشد بخواهد گداها را از جلوی چشم توریستها و «خارجی»ها دور کند. در نتیجه، از حدود یک سده پیش دولت در ایران تکاپویی گسترده را آغاز کرد که غایت مصرحش زدودن شهر از حضور گدایان و حتیالامکان بازآفرینی و «اصلاح» آنها بود. در این فرایند، گدایان درجهای از دسترسی را به منابع دولتی پیدا کردند. به این ترتیب، ارائه خدمات اجتماعی به آنها، بیش از آن که زاییدهی تصمیم خودآیینِ مقامات بوده باشد، محصول فشار ناشی از فعالیت گدایان بود.
برای فهم این رابطه لازم است میان گدایی و انواع پنهانتر و نامرئیتر تهیدستی تمایز قائل شویم. تهیدست و بیچیز بودن ضرورتاً و اتوماتیک و همواره از فرد گدا نمیسازد، یا دستکم گدای «موفق»ی نمیسازد. بنابراین، میان تهیدستی و گدایی، نوعی وقفه، نوعی شکاف وجود دارد. گرایش سرسختی در گفتار عمومی وجود دارد که گدایی را با تنپروری و انفعال و بیانگیزگی برای کار مترادف برمیشمرد. از سوی دیگر، به موازات گفتمانِ «تکدیزدایی» که گدا را تهدیدی برای نظم اجتماعی و گونهای مجرم معرفی میکرد، گفتمانِ «دگراندیشانه»ای برخاست که به هوای تبرئهی فیگور گدا و مجرمزدایی از او، گدایی را به نوعی واکنش اتوماتیک به دشواری اقتصادی خردکننده و تلاش برای بقا فرو میکاسته و از این رهگذر، گدا را فاقد هرگونه عاملیتی ترسیم میکرده است. گدایی هم مثل هر پدیده اجتماعی دیگری ماهیتا متکثر است و چندان به احکام کلی و بیقید و تبصره تن نمیدهد. اما در «میناستریمِ» گدایی، غالباً الزام به درجاتی از تحرک جغرافیایی، خلاقیتورزی، و اجراگری وجود دارد. در چشماندازی تاریخی، اساساً گدایی بدون سطح بالایی از ابداعگری و پوستاندازی و نوشوندگی نمیتوانسته بقا پیدا کند. در عوض، فارغ از ارزشگذاریهای هنجاری، تکدیگری را نه همجنس انفعال، بلکه همچون نوعی فعالیت باید مفهومپردازی کرد، نوعی «اجراگری» که فقر را از یک هستی انتزاعی، خارج از دید، خاموش، به موجودیتی ملموس، در معرض، و سخنگو تبدیل میکند.
حتی تکدیگری به اصطلاح «حرفهای» نیز از حیث نتیجه همین کارکرد را دارد: «نمایش» و «اجرا»ی تهیدستی. حضور این عناصر پیشبینیناپذیر «مستعد جرم» در خیابانها، نقض مشروعیت دولتی بود که داعیه مدرن شدن، داعیه اقتدار و اداره فضاها، و داعیه برقراری امنیت و بهداشت عمومی داشت. گدایی فقط یکی از استراتژیهایی بوده که تهیدستان برای تضمین بقا و بهبود وضع خود پیش میگرفتهاند. به گواه انبوه نامهها و عریضههای برجایمانده، گروههای حاشیهای و تهیدست هوشمندی و انعطاف و مهارت بالایی در بهرهگیری از آپاراتوس دولت مدرن نشان میدادند. اما به نظر میرسد گدایی در قیاس با گونههای پنهان و به تعبیری، «غیرعمومیِ» تهیدستی، فشار مجزایی بر دولت وارد میآورده که به مخمصهی آنها توجه کند و واکنش نشان بدهد.
روش و منبع اصلی پژوهش شما در این کتاب بر چه مبنایی بوده و اهمیتش در چیست؟
مثلاً نوعی رویکرد غایتشناختی (teleological) بر طیف گستردهای از مواجهههای تحلیلی با دولت سایهگستر است. به بیان دیگر، خیلی وقتها دچار این خطای روششناختی میشویم که نهادها و سیاستها را با ارجاع به نوعی «غایت» مصرح یا نامصرح، تحلیل میکنیم. مثلاً میگوییم این سیاست با این یا آن هدف اتخاذ شده، بنابراین، انتظار چنین یا چنان آثار و پیامدهایی را داریم. چنین رویکردهایی بر اغراق در قدرت و اراده حاکمان و مبالغه در انسجام و یکدستی حکمرانی و دستکمگیریِ پویشهای درونی نهادها و سیاستها مبتنی است. خیلی وقتها اگر نقشهی از پیش طراحیشدهای هم در کار بوده باشد، ممکن است در اصطکاک با واقعیت آنقدر بازاندیشی و تعدیل شود که پیامدها یکسره متفاوت از اهداف اولیه از کار درآیند.
اسنادی که اشاره کردم، بیش از هر چیز، تصادم بلندپروازیها با محدودیتها، اهداف اولیه و پیامدهای نهایی را بازنمایی میکنند و از این حیث، میتوانند رویکردهای غایتشناختی را اصلاح کنند. همچنین، گرایش تحلیلی نیرومندی وجود دارد به یکدستسازی، جبرگرایی و غایتمنداِنگاری: گویی تاریخ با طرحهای هدفمند و باشکوه، گامهایی مقتدر و بیتزلزل، و پیشانی آرام و پراطمینان به پیش میرود. اما تاریخ غالباً تصادفیتر و بیطرح و نقشهتر از این حرفهاست، و طرح و نقشهها، بیشتر، به طور پسینی، بر رویدادهای تاریخی فرا اکنده میشوند تا این که به طور پیشینی، از دلِ آنها برویند. اسناد بوروکراتیک موجود، فرایند تکوین و تکامل آپاراتوس تکدیزداییِ دولت را همچون فرایندی رفتوبرگشتی، منقطع، نوسانآلود و پرتنش نشان میدهند. بر کاغذهای این اسناد، بیش از آن که اقتدار بلامنازعِ نخبگان نقش بسته باشد، نزاعها و تنشها منعکس شدهاند.
کتاب «تکدیزدایی؛ از انقلاب مشروطه تا انتهای پهلوی اول» نوشته فروزان افشار از سوی انتشارات همشهری در 97 صفحه و با قیمت 30000 تومان راهی بازار نشر شده است.
نظر شما