در این گفتوگو، فیض شریفی که 15 جلد کتاب درباره شاعران نوگرای متأخر با عنوان «شعر زمان ما» نگاشته و دهها جلد کتاب نقد ادبی دیگر درباره شعر معاصر از او منتشر شده، حمیدی را شاعری کلاسیک، یا دستبالا نوقدمایی میداند و معتقد است شاملو نقش زیادی در بهحاشيهراندن حمیدی نداشت، دشمن اصلی حمیدی؛ حمیدی بود.
مهمترین ویژگیها و مؤلفههای شعر مهدی حمیدی شیرازی کدام است و آیا شما حمیدی شاعر را، فارغ از عنادش با نیما و شعر نو، شاعری مهم در جریان شعر سده اخیر میدانید؟
مهمترین ویژگی حمیدی شیرازی و مؤلفههای شعری او، سرودههای رمانتیک و سانتیمانتال (احساسات زودگذر)، و قصاید فاخر و نظام پولادین قوالب اشعار اوست. کتاب شعر «اشک معشوق» حمیدی در زمانه خود، خیلی گل کرد. فروغ فرخزاد در عنفوان جوانی، چنان که افتد و دانی، متاثر از این شعرهای سانتیمانتال بود. خودشیفتگی بسیار حمیدی و لعن و نفرینهای شاعر به معشوق در این اشعار کاملا مشهود است: «دیدمش آخر به کوری چشم من آبستن من/ بچه دیوی خود همین فردا برآرد شیون من».
حمیدی در این اشعار با یک نگاه پسان (ارتجاعی) و حق به جانب به معشوق حمله میبرد. او از اینکه معشوقهاش ازدواج کرده ،بسیار عصبانی است و به او فحشهای چارواداری میدهد: «خدايا! خدايا! چه کردم گناه/ که بر من بدینسان جهان تنگ شد.../ خدايا چه کردم که جان و تنم/ گرفتار سروان و سرهنگ شد/ خر مصری چرخ، برکش نهیق/ که جانم اسیر دو خرچنگ شد.»
میبینید که او روزگار و معشوق را خرچنگ ناميده است. حالا این نگاه را با نگاه حافظ مقایسه کنید که به محبوب خود میگوید: «غیرتام کشت که محبوب جهانی لیکن/ روز و شب عربده با خلق جهان نتوان کرد». جامعه شعرخوان آن زمان و تا حدودی در همین اوضاع نیز با همین نگاه به معشوق نگاه میکردند و میکنند. یکی از بهترین غزلهای او، غزل «مرگ قو» است که آن را بنان و چند خواننده مشهور هم خواندهاند: «شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/ فریبنده زاد و فریبا بمیرد...»
حمیدی در قصيدهسرایی هم بعد از ملکالشعرای بهار، در ادبيات کلاسيک بیهمتاست. اتفاقا یکی از قصيدههای خوب او، قصيدهای است که او عليه نيما در کنگره نویسندگان خواند؛ که البته ملکالشعرا اجازه نداد این قصيده را به پایان برساند. او خطاب به نيما گفته است: «به شعر اگرچه کسی آشنا چو نيما نیست/ سوای شعر خلافی ميانه ما نیست/ بزرگ دريا مردا! سرم دوار گرفت/ گناه بخت من است این گناه دريا نیست...»
حمیدی شیرازی قطعهها و چهارپارههای خوبی هم دارد که یکی از آنها، چهارپارهای است به نام «در امواج سند» که در ستايش جلالالدین خوارزمشاه است: «به مغرب سينهمالان قرص خورشید/ نهان میگشت پشت کوهساران/ فرو میریخت گردی زعفرانرنگ/ به روی نيزهها و نيزهداران...»
یک قطعه هم دارد که منسوب به فردوسی است که قطعه خوبی است: «شدم به دریا غوطه زدم ندیدم دُر/ گناه بخت من است این گناه دريا نیست.» حمیدی در سخنوری، فصاحت و بلاغت، شاعری تواناست. شفیعی کدکنی او را در رديف 10 شاعر بزرگ معاصر دانسته است؛ البته الان مسأله این است که بلاغت در شعر امروز تعريف دیگری دارد. نوآوری باید در زبان باشد و در نگاه؛ از این زاويه حمیدی یک شاعر کلاسیک و در نهایت نوقدمایی است.
حمیدی در انواع سبکها و قالبهای کهن شعری، دستی بر آتش زد و به قول خودش «به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم که دانند همتا و همدم ندارم.» آیا آزمودههای او، موفق و ماندگار بودند و این شاعر شیرازی، شعری بر گنجینه شعر فارسی افزود؟
همانگونه که اشاره کردم، حمیدی در این قوالب هماورد میطلبید. او به قدرت سخنوری خودش مینازید و حق هم داشت که بنازد. او آدم خوب و مهربانی بود. من یک بار ایشان را در کلاس و درس سمينار علوم انسانی در دانشکده ادبيات دانشگاه تهران، هنگامی که از نظریات خود دفاع میکرد، دیدم. آدمی کوتاهقامت و لاغر بود؛ ولی این شاعر، اشعار فاخر و بلندبالایی دارد که هنوز هم خوانده میشود.
توجه داشته باشید که شعر کلاسيک ایران بسیار سختجان است و عاشقان شعر کلاسيک بسیارند؛ و آنها اشعار حمیدی شیرازی را میخوانند. مشکل حمیدی اما آن بود که او بسیاری از قلههای شعر فارسی را قبول نداشت و میگفت: «دانی که من در کودکی، کندم بساط رودکی»؛ او حافظ را هم قبول نداشت.
شاید مشهورترین نمود حمیدی در شعر نو، حضورش در شعری از شاملو است: «یک بار هم حمیدی شاعر را در چند سال پیش بر دار شعر خویشتن آونگ کردهام.» علت اختلاف و دعوای این دو جریان فکری که یکی را حمیدی و دیگری را شاملو هدایت میکرد، چه بود؟ آیا آنگونه که شاملو در طلیعه این شعر گفته، موضوع شعر شاعر پیشین ـ و از جمله حمیدی ـ «از زندگی نبود؟» بهویژه آنکه شاملو معتقد است «موضوع شعر شاعر، چون غیر از این نبود، تاثیر شعر او نیز، چیزی جز این نبود»، و «اثر نداشت وجودش؛ فرقی نداشت بود و نبودش.»
شاعران کلاسيک، نيما و شاگردان او را داخل آدم حساب نمیکردند. شاعران نيمايی هم به انکار آنان اقدام میکردند که کمی میدان را برای آنها خالی بگذارند. حالا که بر اثر مرور زمان، شعر معاصر در میان مردم راه باز کرده، دیگر کسی به کلاسيکها حمله نمیکند.
از سویی شاگردان نيما، حمله به نيما را بر نمیتافتند و نیما خط قرمزشان بود. من این سخن را از شاملوی بزرگ نمیپذیرم، شاملو نمیتوانست و قدرت آن را نداشت که در میدان حمیدی شیرازی میل بزند و سر حمیدی شیرازی را بر دار آونگ کند. شعرهای کلاسيک شاملو، قوی نبود، ولی او در این زمینه راست میگفت که شاعران کلاسيک امروز هرچه زور بزنند به فردوسی، خیام، نظامی، خاقانی، سعدی، مولوی و حافظ نمیرسند؛ بنابراین بود و نبود این شاعران و این شعرها، دردی از ادبيات ما را درمان نمیکند.
برخی منقدان معتقدند نگاه حمیدی واپسگرا و سنتی بود و این نگاه نیز بهدلیل حضور او در کسوت استاد دانشگاه و غلبه تمرکز بر ادبیات کلاسیک در دانشکدههای ادبیات است. شما خود در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تحصیل کردهاید، اما سالها خارج از محیط دانشگاه، استاد ادبیات و منتقد ادبی بودهاید. آیا این انتقادات را به دانشکدههای ادبیات وارد میدانید؟ به نظرتان چرا هنوز دوگانه شعر کلاسیک و شعر نو در دانشکدههای ادبیات وجود دارد؟ و چرا در این میان، سهم ادبیات کلاسیک و استادان قائل به این نوع ادبیات، همچنان بیش از شعر نو و ادبیات داستانی است؟
سوال خوبی است. ما استادان خوبی را چون زرينکوب، اسلامی ندوشن، هما ناطق، رضا براهنی، سيمين دانشور، مظاهر مصفا، شفیعی کدکنی، حسن هنرمندی و امثالهم داشتیم. استاد کدکنی به ما ادوار شعر فارسی و معاصر تدريس میکرد و آن زمان، شاملو را حافظ دوم مینامید.
این استاد وقتی در ادبیات کلاسيک غور کرد و کتابهایی درباره عطار، سنایی، مولوی، سعدی و حافظ نوشت، در آنها سِمِنت (به معنای سیمان، کنایه از سِفت و دُگم بودن) شد. استاد به تقریب اکنون جز اخوان ثالث،کسی را قبول ندارد. اتفاقا اخوان ثالث هم استاد افتخاری ما بود. او هم این آخر به جز نيما کسی را قبول نداشت؛ با این حال اخوان، از شفیعی کدکنی مدرنتر است.
از آن سو، در سال ۵۸ عذر براهنی را از دانشگاه خواستند. او هيچوقت جذب محیط واپسگرای دانشگاه نشد. چند استاد و شاعر نوگرا هم داشتيم که یا به خارج رفتند و یا بازنشانده شدند.
اشاره کردم که ادبيات کلاسيک جاذبه زیادی دارد. شما اگر شاگردان نيما را هم نگاه کنید، در دوران کهنسالی، به زیر چتر حافظ پناهنده شدند. شاملو اواخر عمرش فقط حافظ میخواند. در دانشکده ادبيات، اخوان به ما به ظاهر شعر معاصر تدريس میکرد، ولی او بیشتر از شاعران عصر مشروطیت حرف زد. او حتی نيما را هم به خوبی تدريس نکرد. اکنون هم استادانی که ادبیات معاصر تدريس میکنند، خیلی در این زمينه اطلاعی ندارند. به همین دانشکده ادبيات دانشگاه شیراز نگاه کنيد. افرادی ادبيات معاصر را تدريس میکنند که شعر کلاسيک میگویند.
چند سال پیش در جلسه نقد کتاب «داستان پسامدرن» اثر فرزاد کریمی در دانشکده ادبیات شیراز بودم. به رئیس دانشکده در حضور استاد و دانشجویان گفتم: من ۱۵ کتاب درباره شاعران زمان ما و ۴۰ کتاب در زمینه شعر معاصر نوشتهام، ولی به سختی آدرس دانشکده ادبيات را پیدا کردهام. شما نباید مرا به اندازه یک ساعت دعوت کنید تا درباره کتاب هایم حرف بزنم؟ کتابهای «شعر زمان ما» اکنون چون کتابهای درسی در دانشگاهها ديده و تدريس میشود، ولی شما یک ساعت به من فرصت ندادهاید که در اینباره سخن بگویم.
رئيس دانشکده ادبيات شیراز هم در جمع گفت: در جلسهای دیگر در اینباره جلسه نقدی برگزار خواهد شد. اکنون چند سال از این صحبتها میگذرد ولی جلسه ای برقرار نشده است.
استادان امروز اديب نیستند. به قول ملکالشعرا بهار، ادیب به کسی میگویند که ادبيات کلاسيک و معاصر را بداند. استادان ادبیان امروز اغلب حتی کمتر از استاد عبدالحسین زرینکوب از شعر معاصر میدانند. زرینکوب، برای نخستینبار، شعر معاصر را به دانشکده ادبيات دانشگاه تهران آورد.
به عنوان پرسش آخر، به نظر شما، آیا مهدی حمیدی شیرازی، شاعری قدرنادیده است؟ یا آنکه عیار شعری او، فارغ از عنادش با جریان شعر نو، همیناندازه بود؟ بهویژه آنکه برخی دوستداران او، معتقدند شعر شاملو سبب شد که حمیدی به حاشیه برود و شعرش، آنگونه که باید، خوانده و شناخته نشود.
بله! از نگاه من باید چند واحد در دانشکده، ادبيات معاصر علاوه کنند. باید دستکم ۲۰ واحد به شعر و داستان معاصر اختصاص دهند و درباره آثار حمیدی هم صحبت کنند. شاملو نقش زیادی در بهحاشيهراندن حمیدی نداشت، دشمن اصلی حمیدی؛ حمیدی بود. او برای خودش در هر حوزه دشمنتراشی میکرد. یکی دیگر از دشمنان شعر حمیدی، حضور پرقدرت شعر معاصر ایران بود.
نظر شما