شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۰
خلق ادبیاتِ کرونایی؛ از کسالت تا خلاقیت

محمدرضا آریان‌فر می‌گوید: «منِ نویسنده می‌توانم «دیده»ها را در ژانری ادبی یا هنری متجلی کنم. این‌جاست که «ادبیاتِ کرونایی یا بحران» شکل می‌گیرد. هنرمندان و نویسندگان می‌توانند این دوران دنیاگیری، کسالت و ملال روزهای «خودزندانی» و قرنطینه را به خلاقیت تبدیل کنند.»

 خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-بیتا ناصر: جهانِ امروز با اپیدمی کویید-19 و ترس از آن نفس می‌کشد، آنچنان که تاثیر آن بر تغییر عادات و رفتار انسان‌ها به وضوح مشهود است. هنرمندان در هر رسته و صنفی و مخاطبِ هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست، بنابراین نظرات متعدد و گسترده‌ای درباره تغییر سلیقه مخاطبان در حوزه ادبیات و حتی تولید سبک‌ها و نگاه‌های تازه در آثار نویسندگان ارائه می‌شود. عده‌ای معتقدند که انسان امروز آنچنان در معرض خبرهای تلخ قراردارد که علاقه‌ای به مطالعه آثار تلخ و سیاه ندارد. اما محمدرضا آریان‌فر با بیان این‌که تا اثری تولید نشود، نمی‌توان درباره مخاطب صحبتی کرد، می‌گوید: «مطمئن باشید هرگاه اراده بر تولید آثاری در حوزه کرونا و جهانِ پس از کرونا باشد، خواننده هم حوصله می‌کند به تلخ‌نگاری منِ کاتب اهمیت بدهد، چون خودش نیز به نوعی می‌تواند یکی از شخصیت‌های آن رمان باشد. در ایرانِ من، هنوز این اراده نه احساس شده و نه نهادینه.»

نویسنده آثاری همچون «توفان در باد»، «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند» و «بانوی مه» معتقد است؛ ادبیات ما آنچنان که درگیر مسائل جنگ و تاریخ است، کمتر به سوژه‌هایی مانند زلزله، سیل، ورود تیفوس به کشور، قحطی و گرسنگی دو جنگ جهانی علاقه نشان داده است. «کدام اثر در گستره ادبیات داستانی ما فراتر از زمان و مکان رفته و مرزهای آینده را درنوردیده؟ اصلا در ادبیات ما کدام کتاب درباره آینده‌نگری و آینده‌اندیشی حرفی زده؟ این اعتراف تلخ است اما در قیاس با ادبیات جهان به‌خصوص در این حوزه ما بسیار دور افتاده‌ایم.»...
 
برخی معتقدندکه به دلیل شیوع ویروس کرونا و تنهاترشدن انسان‌ها که متأثر از شرایط جدیداست، ذائقه مخاطب دچارتغییراتی شده است، تحلیل شما چیست؟
انسان از هنگامی که چشم به هستی بازمی‌کند، 9 ماه تنهایی را تجربه کرده و ادامه زندگی به گونه‌ای دنباله همان تنهایی است. جهان روبه تغییروتحول است، حالا این تغییر یا در راستای آسایش و پیشرفت زندگی انسانی است یا بالعکس. انسان‌ها همیشه تنها هستند و در این میان انگار پیامبران، نویسندگان و هنرمند جماعت از تمام موجودات هستی تنهاترند و هیچ ربطی به کرونا، ایبولا و دیگر بیمارهای همه‌گیر ندارد. اینکه هم انسان و هم ادبیات در موقعیت خاص و استراژیک قرارگرفته، بحث امروز و دیروز نیست و حرف فردا هم نخواهد بود. منِ انسان جنگ را فراموش کرده‌ام. کشتار بی‌رحمانه قدرت‌خواهیِ انسان از سال 1914 تا 1918 در جنگی که اسم بی‌مسمای «جنگی برای پایان همه جنگ‌ها» را دارد، حدود 10 میلیون انسان قربانی قدرت‌طلبی شد و 20 سال بعد این‌بار جنگی برای نابودی همه انسان‌ها از سال 1939 الی 1945 فقط‌وفقط به بهانه‌های سیاسی و عقیدتی از یک‌سو و رویای رسیدن به «پادشاهی بر دنیا» از سوی دیگر 80 تا 85 میلیون انسان قربانی شد؛ آن‌هم به دلیل بمباران‌های راهبردی، قحطی و گرسنگی، شیوع انواع بیماری‌ها و آزمایش جنگ‌افزارهای هسته‌ای و هولوکاست‌ها.

امروز دنیا نگران ویروس کروناست؛ اما در پایان جنگ جهانی اول حدود 1 تا 2 میلیون ایرانی بر اثر آنفلوآنزای اسپانیایی وگرسنگی به کام مرگ رفتند. جنگ جهانی دوم هم همین آش و همین کاسه است. محمدقلی مجد درکتاب «پل پیروزی، سرزمین قحطی» آورده که «اشغال ایران توسط روسیه [بخوانید شوروی] و انگلیس همه کامیون‌ها، اتوبوس‌ها وخط‌آهن را تصاحب کرده، قوت‌لایموت ایران را به هرجایی که بدان دست می‌یافتند می‌بردند و 10‌هزار آواره لهستانی از روسیه به ایران کوچاندند [چه تکرارتلخی! طالبان و آوارگی برادران افغانی!]». این مسائل مرا واداشت که در این‌خصوص نمایشنامه «قطاری که از خواب ایستگاه گذشت» را بنویسم.

چرا وقتی مردم سرزمینم در جنگ ناخواسته و شوم با عراق حدود 190‌هزار کشته به ارمغان آورد یا خودِ کشورعراق 250هزار تن، آن هم در 2888 روز درگیری این میزان انسان درخاک و خون غلتیدند، کسی به فکر تنهایی انسان‌ها و تلخ‌نویسی نبود!؟ فکر نمی‌کنید چنین فجایع مرگ‌باری به‌نهایی نمی‌تواند انسان را در «زهدان فراموشی» و مرگِ تدریجی قرار دهد؟ بله ذائقه‌ها تغییر می‌یابد؛ این طبیعت انسانی‌ست که با هر بحران پوست می‌اندازد و گاه در این پوست‌ریزی می‌میرد زیرا بحران شاید ایده‌آل‌ترین نقطه تغییر باشد و قاعدتا چنین موقعیتی ویژه و خاص، ابزاری می‌شود برای تاثیر عمیق بر مخاطب!
 
زندگی امروز ما با ویروس کووئید 19 درآمیخته؛ به گونه‌ای که تاثیرآن برلحظه‌لحظه زندگی ما غیرقابل انکار و فراموشی است. شما به عنوان یک نویسنده تا چه حد تحت تاثیر این فضا بوده‌اید؟
اغراق نیست که بگویم؛ من خرمشهری‌ام. واپسین روزهای خدمت سپاهی‌دانشی‌ام انقلاب شد. بعد در خرمشهر وقایع تلخ و نابهنجار بمب‌گذاری‌ها و سپس واقعه برادرستیزی و رسید به 8 سال جنگ و پس از جنگ شهری ویران. تلّی از خاطرات بکر و دست نیافتنی‌ام، سوخته و خاکسترشده و اخذ رتبه اولی در حوزه محروم‌ترین، مأیوس‌ترین و ویران‌ترین شهر از لحاظ اجتماعی، فکری و اقتصادی در کنار خاطرات مسموم زمان جنگ، به نظر شما چه تأثیری بر منِ نویسنده می‌تواند بگذارد؟ آیا ویروسی دنیاگیرتر و مخرب‌تر از جنگ در عرصه زندگی بشری هست؟ من سال‌هاست له شده این ویروسم.

بالطبع نه فقط جنگ که هر واقعه انسان‌سوزی نه تنها بر انسان عادی که بر نخبه‌های فکری جامعه نیز اثر دردناک خود را می‌گذارد [که در حوزه ادبیات متاسفانه تمام حجم وقایع هولوکاست بعثی و عراقی را خلاصه کرده‌ایم در مشتی خاطره‌گویی. کتابی که به نوعی روایتگر نابودی جهان انسانی است، این‌جا با تیراژ 300 نسخه بیرون می‌آید و خاطرات فلانی و بهمانی با تیراژ دوسه‌هزار نسخه!!!]. ببینید شاید بعد از جنگ و گرسنگی و قحطی، «تنهایی» یکی از مسائل انسان‌هاست. با پیشرفت علم و تکنولوژی و کوچک‌تر شدن و گاه ویران شدن جهانِ درونیِ انسان‌ها، شقاوت‌های غیرانسانیِ جاری در زندگی بشری، روزبه‌روز این چنبره را تنگ‌تر می‌کند. ناگفته نماند به قول گیبون، معاشرت بر تنهایی می‌افزاید ولی تنهایی مکتب نبوغ است! که با یک بُعد این گفته مخالف نیستم و آن بُعد آفرینش و خلاقیت است اما وجهه دوم این کلام این است؛ تکلیف آدمی که کسی را ندارد تا برایش راحت و آسوده حرف‌هایش را بزند، چه می‌شود؟ شاید این حرف دوسن پی‌یر زیباتر و مقبول‌تر باشد که تنهایی در بهشت هم ارزش ندارد! شاید باید به این بیماری دنیاگیر از برخی جهات به دیده دیگری بنگریم. این گفته دوست هنرمندم مهران نصرت‌پناه قابل تأمل است که در مقاله‌ای نوشته «یادمان رفته بود چه‌قدر به متغیرهای این کره خاکی وابسته‌ایم و ... . چه‌قدرضعیف و ناتوان. کرونا آمد تا عیب‌ها و کاستی‌های انسان مغرور را پیش روی چشمانش برجسته‌ترکند!». شما بهتر می‌دانید که من پیشتر این انزوا را به دلیل برخی مسائل در حوزه فرهنگی و معاشرت‌های انسانی انتخاب کرده‌ام ولی باید صادقانه اعتراف کنم که به شایسته‌ترین نحو از این تنهاییِ اجباری استفاده کردم تا بیشتر طرح‌هایم را بنویسم.

دیدن مرگ در هیبت کاورهای سیاه، دفن غریبانه انسان‌ها، شنیدن بی‌توقف خبر مرگ این و آن، انبوه کشته‌شدگان ِ بی‌تدبیری، دوری از آنانی که دوست داری با آن‌ها گپ بزنی، تعطیلی فعالیت جمعی و گروهی مانند تاتر و ... هیچ‌کدام از این تابلوها زیبا نیست و من کوشیدم به این تابلوی جعلی در برخی از کارهایم بپردازم. در رمان نوجوان «سیب سوم» به دلیل سیاه بودن این روزهای دنیا، در حاشیه به کرونا پرداخته‌ام، به نوعی سرکی کشیدم به ادبیات «آپوکالیپتیک»!. ولی امیدوارم که این روزگار، روزگارِ اندیشیدن و تفکر باشد، هر چند من بهشت را با این جهنم مجسم اصلا دوست ندارم!
 
آیا فضای امروز می‌تواند زمینه‌ساز نگارش داستان‌هایی با ژانرهای آخرالزمانی و همه‌گیری باشد؟
فکر می‌کنم اولین‌بار این سینما بود که مفاهیم آخرالزمانی و فضای آپوکالیپتیکی را در جهان برجسته کرد وگرنه این‌گونه ادبیات از دهه 1920 این عنوان را به خود اختصاص داد، دقیقا زمانی که مری شلی رمان سه جلدی‌اش به نام «آخرین نفر» را منتشرکرد که آن را نوعی ادبیات در ژانر علمی‌ـ تخیلی پنداشتند ولی دنیا با سپری کردن فجایع دو جنگ خانمان‌سوز و مرگ و میر انسان‌ها با میراث‌شان و نابودی دو شهر بزرگ ژاپن، این انگاره آپوکالیپسی را عمیقا لمس کرد. شاید اگر فرانسیس کاپولا سراغ رمان «دل تاریکی» جوزف کنراد نمی‌رفت، این اسم نیز در اذهان نمی‌نشست. هرچند بحث آخرالزمان، پایان دنیا و پایان زمان یا آرماگِدون که به گونه‌ای مترادف قیامت شده، قرن‌هاست دغدغه بشر بوده و ردّ چنین اندیشه‌ای به عینه در مذاهب آمده. در یهودیت تجسم زمان تحقق وعده الهی و سرزمین موعود است. در مسیحیت و در چهار انجیل این معنا نیز متجلی است. در زرتشت و در گاهان سخن از «داوری واپسین» و آمدن منجی‌ای به نام سوشینت یا سوشیانت و در اسلام ظهور امام زمان.

این روزهای اپیدمی جهان کرونازده، می‌تواند اساس روایت و واکاوی آن‌چه بر بشریت آمده باشد، هرچند این هراس پیش از این اپیدمی شروع شده بود. اعتقاد به آخرالزمان، کهن الگو و یک باور مشترک بشری است. انسان جدا از دین و آیین و رسم و فکر و رنگ و نژاد همیشه براین باور بوده که روزی جهان به پایان خواهدرسید و زندگی انسانی در نقطه‌ای خاص به انتها می‌رسد. ولی باید اذعان داشت این بحث پیش از همه‌گیری کرونا و ایبولا و ... است که در این میان کرونا در یک فرایند گستره جهانی، عرصه را برای خلاقیت مهیا ساخته. بن ویتلی نویسنده و کارگردان انگلیسی اثر سینماییِ «در زمین» می‌گوید که «یک هفته از قرنطینه و خانه‌نشینی گذشت. به مشکلات روانی دچار شدم و برای آرام شدن به چیزی نیاز داشتم که آن را در تلاش برای نوشتن یک فیلم‌نامه یافتم». استیون کینگ در بسیاری از آثار خود مانند ابلیس، به این مقوله پرداخته که باید نام «ادبیات رواییِ بحران» بر آن گذاشت. قبیل کارهای استیون کینگ، کوری ژوزه ساراماگو، جاده کورمک مک کارتی، خشکسالی جین هارپر و حتا کتاب نگران نباش مهسا محب‌علی، پیش از دنیاگیری کرونا به رشته تحریر در آمده. این نشانه هراس انسان از تمام شدن حیات است که باید زمان پساجنگ را مهم‌ترین دلیل آن دانست و این‌که مقوله رستاخیز و پسارستاخیر دغدغه بسیاری از فلاسفه و متفکرین جهان بوده و هست. متاسفانه «پیشگویی» در این نوع ادبیات امروز از مرز تخیل گذشته و به مرز واقعیت رسیده است.
دراین روزها ما با دو موضوع متقارن و متناقض مواجه‌ایم. در مرکز بحران ایستاده‌ایم. فاجعه را لمس می‌کنیم و ممکن است هر آن خود قربانی این هیولا باشیم. چاره منِ نویسنده هم به نام تعهد هم کاسته شدن ترس خودم از مرگ، «دیده»ها را در ژانری ادبی یا هنری متجلی کنم. این‌جاست که «ادبیاتِ کرونایی یا بحران» شکل می‌گیرد.

شکی نیست که هنرمندان و نویسندگان می‌توانند این دوران دنیاگیری، کسالت و ملال روزهای «خودزندانی» و قرنطینه را به خلاقیت تبدیل کنند. این‌که چنین بلایی را تا چه حد می‌توان به باور توده‌ها ربط داد خود بحث دیگری است. اما برخی بر این اعتقادند که بروز این فاجعه و شیوع جهانی آن به نوعی مجازات الهی است و فرقه‌ای مانند «اوانجلیست»ها شادمان از این فاجعه آن را نوعی عذاب الهی می‌شمارند! خلاقیت، شرط اساسی پرداخت به این مقوله است. بسیاری از کتاب‌هایی که برشمردم و نیز فیلم‌هایی مانند «در شب می‌آید» اثر تری ادواردشولتس، «زمانه گرگ» از میشائیل هانکه و کتاب «ایلای» نوشته آلن هیوز، از این نوع «مرگ» حرف زده‌اند و کسی تصور نمی‌کرد این پیشگویی‌ها روزی به واقعیت تبدیل شود. قاعدتا برای عنوان کردن باید زبانی تازه و نگاهی موشکافانه پیداکرد. نویسنده باید با درک و آگاهی وسیع‌تر و پرهیز از سطحی‌نگری و وقایع‌نگری صِرف به این موضوع دقیق شود و با ابزاری مدرن‌تر، سرگردانی و عجز انسان ِهزاره سوم را در مقابله با بیمارهای ناشناخته به تصویر بکشد. موارد برشمرده به‌نوعی «بحران درون متن» است و کارهای جدیدی که باید ساخت و نوشت به نوعی «بحران فرامتنی» باشد.

آلبرکامو در طاعون، توماس مان در کوه جادو (بیماری سل)، ژوزه ساراماگو در کوری (نابینایی) به نوعی اشاره سمبلیک به پایان جهان و زندگی دارند، همچنین در ادبیات ایران می‌توان به برخی آثار غلامحسین ساعدی، بهرام صادق، هوشنگ گلشیری و حتا رمان الفبای لازاروس هادی تقی‌زاده و با اغماض به کتاب ناگهان کرونا از فرشاد قوشچی اشاره کرد. قاعدتا منِ نویسنده ایرانی با نگاهی فراسطحی و فرمالیستی نمی‌توانم سراغ ترس انسان و ضعف او در مواجهه با بیماری‌ها و بلایای دیگر، از این دغدغه بنویسم. هرچند نویسندگان و هنرمندان ما جز با جنگ و فجایع جنگ آشنایی نداشته و هیچ‌گاه خود را با چنین رویداد عجیبی مواجه ندیده‌اند که بدانند چگونه می‌توان درباره آن حرف زد و چگونه نوشت. این معضل سختی است؛ بی‌تجربگی را عرض می‌کنم، رویارویی خیال و واقعیت و فرصتی چالش‌‌برانگیز و خلاصی از سرگردانی بین زمین و آسمان! پذیرش این واقعیت که بحث ادبیات درخصوص این مقوله به نوعی ادبیات پیشاکرونایی بوده اما امروز باید به ره‌یافتی تازه دست پیداکرد که بتوان هم ادبیات پساکرونایی را مطرح کرد و هم ادبیات این زمانی ِ بحران را.
 
بعضی اعتقاد دارند که در فضای این روزها، اغلب مخاطبان انگیزه‌ای برای مطالعه داستان‌های سیاه و تلخ را ندارند. تحلیل شما دراین‌خصوص چیست؟
پیشتر به بُرشی از زندگی خودم آن هم در اوج جوانی و امید و مواجهه با پیشامدهای تلخ و ناگوار، اشاره کردم و همین تجربه به شدت مرا «تلخ‌نویس» ساخته. هرچند بسیار کوشیده‌ام به بهانه‌ای زیبا مانند عشق و امید متوصل شوم. شما حرف از مخاطب می‌زنید. قاعدتا تا اثری تولید نشود، نمی‌توان درباره مخاطب صحبتی کرد. مطمئن باشید هرگاه اراده بر تولید آثاری در حوزه کرونا و جهانِ پس از کرونا باشد، خواننده هم حوصله می‌کند به تلخ‌نگاری منِ کاتب اهمیت بدهد، چون خودش نیز به نوعی می‌تواند یکی از شخصیت‌های حقیقی یا حقوقی آن رمان باشد. در ایرانِ من، هنوز این اراده نه احساس شده و نه نهادینه. در این مسیر حمایت ناشران و فراهم‌آوری زمینه برای نوشتن می‌تواند هموارکننده این راه باشد. درحال‌حاضر در جهان انگار یک بسیج ملی اعلام نشده‌ای، اعلام شده که در ایتالیا روبرتو پروچی دراین‌باره رمان می نویسد، گروهی از نویسندگان عامه‌خواه مثل مارک لوی فرانسوی دارد می‌نویسد، در امریکا نوشته می‌شود، فیلم ساخته می‌شود. باورکنید نوعی اتحاد جمعی برای آفرینش ادبیات آینده‌نگار در دنیا دارد شکل می‌گیرد و ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم! که من دلیلش را در این نکته می‌دانم که مخاطب ما مثل تمام مخاطبین جهان درگیر رسانه و خبرند. آن‌چه را که رسانه‌چی می‌گوید، دنبال می‌کند و خبر در این عرصه تنهاتازی می‌کند؛ چون خبر به‌راحتی سینه‌به‌سینه و دهان‌به‌دهان نقل می‌شود. این واقعیت جامعه ماست و کار را برای نویسنده دشوار می‌کند و آفرینش و خلق اثر در این حوزه مصداق آب از آهن جداکردن است؛ زیرا خبرها با واقعه می‌آیند و بی‌واقعه هم می‌مانند.

نویسنده به ذائقه مخاطب آشناست اما نمی‌توان با این حقیقت تلخ که سال‌هاست داریم با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، چندان دل به تغییر ذائقه خواننده وطنی بست. ادبیات ما (اعترافی تلخ و روح‌آزار) آنچنان که آج‌وداغ مسائل جنگ وتاریخ است، کمتر به مواردی مانند زلزله، سیل، ورود تیفوس به کشور، قحطی و گرسنگی دو جنگ جهانی و ... علاقه نشان داده است. کدام اثر در گستره ادبیات داستانی ما فراتر از زمان و مکان رفته و مرزهای آینده را درنوردیده؟ اصلا در ادبیات ما کدام کتاب درباره آینده‌نگری و آینده‌اندیشی حرفی زده؟ بازمی‌گویم که این اعتراف تلخ است. ما در قیاس با ادبیات جهان به‌خصوص در این حوزه خیلی دور افتاده‌ایم. هنوز پس از دو سال با دیدن این همه بیماری و مرگ، واقعیت این بیماری انسان‌کُش نتوانسته کوچک‌ترین جایگاهی برای خودش دست و پا کند. اول ما باید ادعای برادری‌مان را ثابت کنیم بعد ادعای ارث و میراث!

امروز جامعه ما مانند جامعه جهانی با این «غول ناچار» مواجه است. حضور نامبارکش را لمس کرده، افتادن قربانی‌های او را بر زمین سرد دیده. خوب استیصال نظریه‌پردازان و استراژیست‌ها در مقابله و شناخت راه شکست این مرگ سفید را مشاهده می کند؛ به طورکلی جام شوکران در دست دارد و مرگ را به نوعی دیگر مزمزه می‌کند و می‌داند که هر میوه‌ای از این درخت بچیند تلخ‌تر از زهر هلاهل است، پس من چه دغدغه‌ای می‌توانم داشته باشم جز نوشتن و صحبت از آینده‌ای که باید فرزندانم تجربه کنند؟ زایش این نوع ادبیاتِ ناگزیر، به مخاطب می‌آموزد که عادت کند. یقینا اقبال خوانندگان و مخاطبان می‌تواند ادبیات داستانی ما را در مقابله با بحران‌های گوناگون و تکیه برداشته‌ها و میراث گذشته، یاری دهد.

ختم کلام، مرگ اکنون پشت درِ خانه ایستاده. هر لحظه ممکن است بیاید و با من قهوه‌ای بنوشد و حتا فرصت ساک‌بستنی را ندهد، دستم را می‌گیرد که با خود ببرد، اما من ترسی از این سفر ندارم، تنها هراسم مردن میان برگ نوشته‌های ریزودرشتی است که باید می‌نوشتم و می‌ترسم ننویسم؛ ولی مهمانی ارجمندتر از مرگ همیشه مرا به مراسم قهوه‌خوری، آن‌هم در ساعت نحس کرونایی دعوت می‌کند. من همیشه مهمان امیدم!
 
درباره آثاری که در دست نگارش و انتشار دارید توضیح دهید. از کتاب‌های منتشر شده‌تان در یک سال گذشته بگوئید.
گریزی بزنم به برشی از مصاحبه پیشینم با شما که گفته بودید که آریان‌فر همیشه مشغول نوشتن است. هنوز این قطار سربازایستادن ندارد و من و قلم هر دو روی سفیدی کاغذ می‌دویم تا کی برسیم به آخر این جاده! سال‌ها پس از قلم‌فرسایی در حوزه نمایشنامه و چاپ کتاب‌هایی در این حوزه و سال‌ها پس از دوری از شعر، کتاب شعر «آن شب که گوزن‌ها در آتش سوختند» با موضوع فاجعه از یادرفته سینمارکس آبادان از سوی نشر فصل‌پنجم چاپ شد و درحال‌حاضر سه مجموعه شعر و دفتر رباعی‌هایم مهیای چاپ است. دغدغه این روزهای من گرایش به رمان و داستان‌نویسی است. پیشتر رمان «اسب‌ها هنوز در من شیهه می‌کشند» براساس نمایشنامه مده‌آی اورپید، به وسیله نشر هیلا و همچنین رمان‌های نوجوان «زاغی» و «طوقی» به کوشش نشر سوره‌مهر چاپ شد. رمان «شطرنج در باد» را نشرسخن چاپ کرد و کتاب «لیلو» را حوزه هنری اصفهان که این کتاب قرار بود از سوی نشرآموت منتشر شود اما در دقایق آخر میسر نشد.

در محاصره کرونا وتنگ‌شدن فضای گردش بیرونی، فرصت ِخانه‌نشینی را برایم فراهم کرد تا چند مقاله پژوهشی در حوزه تاتر بنویسم که دو مقاله آن به همت آقای قادری و دوست خوبم خانم سمندری در مجله نمایش به چاپ رسید که باید آن را گردآوری کرده برای چاپ آماده کنم. البته این توفیق اجباری باعث تولد چند رمان شد؛ رمان «هتل آتلانتیک» بانگاهی به زندگی غلامرضاتختی که شاید بتوان گفت از معدود رمان‌هایی‌ست که در حوزه زندگی جهان پهلوان نوشته شده است و رمان سورئال «شبی که شکسپیر کشته شد» و نیز در حوزه نوجوان رمان‌های «خانه‌ای برای سیمرغ» که می‌توانم بگویم با یک دید جهانی نوشته شده و آماده چاپ از سوی نشر سوره‌مهراست. همچنین رمان بلند «سیب سوم» غور در فرهنگ هم‌وطنان تُرکم است که باید از دوست شاعر ترکم آقای حسین اکبری‌جیران سپاسگزار باشم که حس و بهانه این نوشته، خاطراتش از ترکمن‌چای شد و نیز رمان «اسب‌ها هم به بهشت می‌روند» که در میدان نقش‌جهان و آمیختگی فرهنگ عزیزان ترکمنی‌ام و اصفهان به اتمام رسید. پس از استراحت با بیماری دیابت و انسولین و باقی قضایا باید «عقیق و خاکستر» و چندطرح نمایشنامه نوشته شود؛ البته به شرط حیات.

همچنین سه مجموعه نمایشنامه با عنوان «بازنویسی قتل ذکرنشده‌ی یک اول شخص جمع»، «سه نمایشنامه برای زنی که نمی‌شناسم» با محوریت زن و مجموعه نمایشنامه «چند راپرت متغیر از دوسیه‌ی چند قتل ثابت» با نگاهی به جنایات پزشک احمدی، مجوزچاپ گرفته و کتاب «بازنویسی قتل ...» با تلاش نشرافراز آماده چاپ و انتشار است. رمان «علو» -که به گونه‌ای خاطرات ریزودرشتم از شهرم، خرمشهر و سقوط این شهر و مرثیه نابودی تمام خاطرات کودکی و جوانی‌ام است- به همت و تلاش محمداسماعیل حاجی‌علیان و حوزه هنری اصفهان به همراه مجموعه نمایشنامه «تیغ و ترنج» زیر چاپ است.
 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها