در نشستی که به یاد مجتبی گلستانی برگزار شد، به ابعاد زندگی فسلفی، زیباییشناختی و نقدهای او اشاره و قرار شد تا آثار باقیمانده از گلستانی با همراهی خانواده منتشر شود.
تدینی با اعلام سردرگمی که برای صحبت درباره گلستانی دچارش شده است، گفت: او برای من مثل برادر و یکی از اعضای خانوادهام بود، زیرا مسائل زیادی من و مجتبی را به هم پیوند داده بود. یکی از مهمترین آنها شعر بود.
وی در ادامه با قرائت «مرگ تسکینی از زخمها است» ادامه داد: ممکن است افراد از دور، به شکلی به نظر برسند که از نزدیک آنطور نیستند. چیزی که مرا به مجتبی پیوند داد، سرنوشت بود، به طرز عجیبی هر چیزی که میخواستیم مشترک بود، ادبیات، شعر، نوشتن، سیاست و ... با این تفاوت که از نظر دانش، علم و فلسفه مجتبی حق استادی بر گردن من داشت و بخشی از تواناییهایم را مدیون مجتبی هستم.
تدینی با بیان اینکه از دوران دبیرستان با گلستانی دوست شده است، گفت: پیوند من و مجبتی با موسیقی شکل گرفت. سوم دبیرستان با هم رفتیم و سهتار خریدیم. هر دو ساز میزدیم و مجتبی به شکل حرفهای آواز میخواند؛ چند آلبوم هم داشت. در زندگی سالهای زیادی را با مجتبی سپری کردم و اطلاعاتی که ممکن بود با سختی فراوان، با کسب تجربه، آزمون و خطا به دست بیاورم به کمک مجتبی، به سادگی برای من مهیا شد.
اهل علم بود و اهل علم ماند
به گفته تدینی، مجتبی نماینده نسلی بود که میتواند الگوی گروه بزرگی از جوانان باشد.
وی ادامه داد: مساله این است که او نماینده نسل پرتلاشی بود که سعی میکرد در آشفته بازار دهههای اخیر پرچمی را بالا نگه دارد، پرچمی که بالا نگهداشتن آن دشوار است. اهل علم بود و اهل علم ماند. ماندن در مسیر نظری و علمی ساده نبود، مجتبی از پس آن برآمده بود، در حالیکه نسبت به دیگران مشکلات بیشتری داشت.
تدینی با اشاره به بار اضافی که گلستانی علاوه بر مردم عادی داشت، بیان کرد: داشتن بار اضافی در جامعهای که افراد با انواع کمکها میلنگند، خیلی سخت است. مجتبی بار اضافی داشت. زندگی در این جامعه برای معلولها دشوار است، اما هیچچیز نتوانست او را از مسیرش باز دارد. دوستانش خبر میدادند که کارهای ساده، چقدر برایش دشوار بود؛ اما چیزی که مجتبی را مجتبی میکرد این بود که با وجود همه مشکلات، سرچشمه امید و زندگی بود. حیراتانگیز بود که چگونه میتوانست همه کارها را با همه مشکلات در حوزههای مختلف انجام بدهد.
وی با تاکید بر اینکه سرزندگی گلستانی تا زمانی که دوستانش زنده هستند در یاد خواهد ماند، گفت: چنین الگوهایی در جامعه به سختی میتوانستند جایگاه خود را تسهیل کنند. اهل فرهنگ در جامعه، قشری آسیبپذیر هستند و با هر آسیب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نازکتر میشوند. در شرایطی هستیم که تاجرها اعلام نارضایتی میکنند، چه برسد به افراد اهل قلم که از ابتدا زندگی سختی داشتند. در این فضا از میدان بهدر نشدن و ادامه دادن زندگی قهرمانانه است.
این پژوهشگر با اشاره به شخصیت پرشور و ذهن خلاق گلستانی و از دست دادن ناگهانی او، بیان کرد: این فقدان خیلی دردناک است، اما بحث شخصیت مشکل بزرگتری است. نبودن چند کتاب که میتوانست تالیف کند، نقدهایی که میتوانست بنویسد و شاگردانی که میتوانست تربیت کند، در برابر شخصیت او فقدان کوچکتری است. نیاز به الگوهای شخصیتی برای مقاومت داریم. تنها کاری که میتوانیم انجام بدهیم زنده نگهداشتن یادش است.
مجتبی باید چه کار میکرد که نکرد؟
هادی حسینینژاد، شاعر، ترانهسرا و روزنامهنگار بر فقدان شخصیتهایی مانند گلستانی از دیدگاه روزنامهنگاری تاکید و بیان کرد: همانطور که حیاتمان را وامدار طبیعت هستیم، باید حیاتمان را به طبیعت پس بدهیم و طبیعت پیوسته با ما در حال نزاع است؛ تا ما را به ذرات بنیادین خود برگرداند. دهان مرگ، همواره گشاده است، تا ما را با غمهای مختلف و حادثههایی مثل سیل زلزله و آتشسوزی یا بیماری ببلعد.
حسینینژاد با اشاره به لزوم بررسی این موضوع که آیا رسیدگیهای ضروری برای گلستانی اتفاق افتاده است، بیان کرد: بلای بیماری کووید 19 همه را از فقیر و غنی گرفتار کرده است. طبیعت با ما در حال جنگ است و ما برای شاد بودن و پیشرفت کردن باید با آن بجنگیم. باید آبروی خود را حفظ کنیم و سطح علمی خود را ارتقا دهیم. شرایط این جنگیدن برای همه برابر نیست. مجتبی در این صحنه بیشتر از همه ما جنگید، زیرا برای او هر کاری، تلاش مضاعفی را میطلبید. باید به این جنگیدن ارج نهاد.
به گفته این شاعر، یادداشتهای تلگرامی گلستانی نشان میدهد، مجتبی به زیباترین شکل ممکن از منظر حرفهای، پژوهشی و ادبی زندگی کرد.
وی افزود: با وضعیتی که در کشور خود سراغ داریم، یعنی از کوچکترین مسائل مبتلابه زندگی یک معلول، تا دیگر مسائل، این سوال مطرح است، مجتبی چه کار باید میکرد که نکرد؟ فکر میکنم، مجتبی با عمر کوتاه خود، حق زندگی را ادا کرد، زیرا دغدغه و هدف داشت، اهدافی که در چهارچوب اهداف شخصی محدود نبود. مجتبی رنج میبرد، سکوت میکرد و امیدوار بود جایی بتواند مفید واقع شود و بتواند تحول و انقلابی ایجاد کند.
بیدریغ همواره در خدمت رسانه بود
حسینینژاد با اعلام اینکه آشناییاش با گلستانی در فضای رسانه و فرآیند خبر اتفاق افتاد، ادامه داد: مجتبی بسیار اندیشمند، بامعلومات و به ادبیات کلاسیک مشرف بود. سیاست را از بر بود. طبیعی بود که هر روزنامهنگار مانند من، سراغ مجتبی برود. او بدون دریغ و چشمداشت همواره در خدمت رسانه و مطبوعات بود، که از هدف و اعتقاداتش نشات میگرفت. در این سالها گفتوگوهای زیادی با مجتبی داشتیم؛ اما یک خاطره برای چند سال قبل را تعریف میکنم. در چهارچوب فعالیتهای انجمن اندیشه و قلم نشستی در خانه هنرمندان با عنوان بزرگداشت مهرجویی برگزار میشد. قرار بود درباره سینمای مهرجویی و کتاب «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» صحبت کنیم.
وی ادامه داد: پیش از جلسه به یاد وضعیت جسمانی مجتبی افتادم و دیدم مجتبی در سالن ورودی معطل است. گفت که اینجا خانه هنرمندان است اما آسانسور ندارد. در زمانی که با مسئول خانه هنرمندان درباره چرایی خرابی آسانسور بحث میکردم، دیدم که مجتبی با کمک دستهایش سریع از پلهها بالا رفت. دوست نداشت که محدودیت جسمیاش سوژه نگاه دیگران باشد، با اینکه دغدغه خدمات شهری برای معلولان را داشت. کار کردن در این شرایط، امیدوار و صبور بودن از هر فردی بر نمیآید.
به گفته حسینینژاد مساله این نیست که کرونا یکی دیگر از دوستان بزرگ را از میان برده، زیرا کرونا خیلی از بزرگان را از ما گرفته است.
وی بیان کرد: جنگ نابرابری که طبیعت، شهر و دایره فرهنگی و نخبگانی که با مجتبی داشت، از کرونا دیرینهتر بود و مجتبی کاسته شدن را از سالها قبل آغاز کرده بود. با اینکه در دیدارها به دوستانش امید و انرژی میداد، اما یادداشتهای آخرش از نوعی مرگآگاهی خبر میداد.
این روزنامهنگار با تاکید بر اینکه گلستانی همواره دنبال پیدا کردن کار و تامین معاش بود، گفت: هیچ وقت در این سالها با مجتبی صحبت نکردم، که دنبال کار نباشد. همیشه مشکل معاش داشت، از یک تحریریه به یک برنامه رادیویی میرفت؛ کتاب مینوشت، همیشه غم نان داشت، اما هیچ جا به یاد ندارم از این بابت گله کرده باشد، این جایگاه یک انسان نخبه نیست.
حسینینژاد افزود: اگر مجتبی گلستانی آنقدر بزرگ است، که معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد درباره او یادداشت مینویسد و در این یادداشت از استعداد و نیروی مجتبی و فعالیت آن در فضای آکادمیک یاد میکند، پس چرا چنین شرایط معیشتی داشت؟ مجتبی میتوانست در زمان همهگیری بیماری کووید19، در محیط امن، آثار با ارزشی را تالیف کند.
به معلولیت در کشور ما چگونه نگاه میشود؟
محسن حکیممعانی، تهیهکننده، شاعر و نویسنده بخشی از صحبتهایش را به آموختههایش از مجتبی گلستانی اختصاص داد و گفت: درباره مسائل و زندگی معلولها، مجتبی گلستانی پردهای از جلوی چشمان من و بسیاری از دوستان برداشت و پرده جدید، با نقش و نگار آویخت. چند سال قبل کتابی را برای سازمان زیباسازی شهرداری تهران ویرایش میکردم، کتابی درباره دکوراسیون شهری و تزئینات شهری در نیویورک بود. کتاب ترجمه بود و من پیش از چاپ آن را ویرایش میکردم؛ تقریبا در هر فصل و فرازی، شان و شئون بحثی مطرح میشد، بخش عمده و جدی کتاب را به معلولیت اختصاص داده بودند.
وی افزود: درباره خیابانها، پارکها، اماکن عمومی شهری، دسترسی به سرویسهای بهداشتی و هرچیزی که در حوزه دکوراسیون شهری میگنجد. این سوال برای من مطرح شد که ما کجای این نگاه هستیم و به معلولیت در کشور ما چگونه نگاه میشود. در سالهای آشنایی و دوستی با مجتبی گلستانی با چالشهایی مواجه شدیم که اساس آن معلولیت مجتبی بود. اگر جایی میرفتیم که تسهیلاتی نبود، خودش دست به کار میشد، برای مثال از پلهها با دستانش بالا میرفت و میگفت محسن ویلچر مرا بیاور.
باید ظرافتهای زندگی با فرد معلول را آموخت
به گفته حکیممعانی، مهمترین نکته در زیست مجتبی این بود که او را فارغ از معلولیتش ببینند. فارغ از اینکه تفاوت بارز و مشخصی از نظر بدنی با اکثریت افراد جامعه دارد.
وی بیان کرد: نگاه کردن به مجتبی آداب و رسوم و شرایط خاصی داشت که بعد از مدتی زندگی با او، آدم میآموخت. اینکه چگونه باید به فرد معلول نگاه کند. ظرافتهایی در رفتار با مجتبی –باید این دیدگاه را به افراد معلول گسترده کنیم- لازم بود که به مرور از او آموختم. اینکه کجا باید کمک کنم و کجا نباید کمک کنم، زیرا توانایی و شخصیت انسانیِ فرد مورد سوال میرفت و درک کردن این مساله، زمان و فرصت میخواست. در سالهایی که با مجتبی نشست و برخاست داشتم، متوجه شدم که کجا نباید به جلو بروم و کجا باید دخالت کنم.
حکیممعانی با اشاره به پستهای صفحه اینستاگرامی مجتبی گلستانی گفت: در آنجا پستهایی درباره فرد معلول و اینکه چطور باید با او رفتار شود، نوشته شده است. از همه مهمتر مخاطب هوشمند، در میان این متون باید میفهمید که نوع رفتار، کردار و حرف زدن با فرد معلول چگونه باید باشد. همچنین مطالب دیگری که از مجتبی در حوزه فلسفه، نقد ادبی و آموزش ادبی خواندم بسیار بود، زیرا او انسانی چندوجهی بود و نگاه جامعی داشت، سعی میکرد به حوزههای مختلف سرک بکشد، نه فقط از منظر فلسفی بلکه بحث آفرینش ادبی، هنری و حوزههای دیگر برایش مطرح بود. شعر میگفت، داستان مینوشت، نگاه فلسفی داشت و با آن کلنجار میرفت، آواز میخواند و ساز میزد.
ما قدر مجتبی را میدانستیم
احمد خالصی، پژوهشگر ادبیات با اشاره به نقد دیرپایی که در سنت ایران وجود دارد، سخنانش را آغاز کرد و گفت: بسیار شده، وقتی انسانها از دست میروند به تجلیل آنها میپردازیم، در حالیکه در زمان حیاتشان آنطور که باید به آنها توجه نشده است؛ اما درباره مجتبی چنین مسائلی نمیتواند درست باشد، با شنیدن خبر ناگوار، افراد زیادی متن نوشتد، شعر گفتند. چه کسی میتوانست فکر کند که مجتبی در این سن و با آن شور و هیجان از دست برود؟
وی در تحلیل وضعیت روانی افرادی که درباره مجتبی گلستانی صحبت کردند، بیان کرد: وقتی اعلام میشود فردی با این ادبیات و دانش از بین رفته است، ناگهان با غیبت شخصی مواجه شدیم که فهم جوانمرگ شدن او، در این وضعیت دشوار است. همراهی و همدلی بسیار در فضای مجازی در روزنامه و رادیو بود و برخی مسئولان پیامهایی دادند.
به گفته خالصی با اینکه گلستانی دوران آکادمیک را گذرانده بود، رفتار آکادمیک معمول در او مشاهده نمیشد و در عین حال جدی بود و ادبیات و فلسفه برایش از اهمیت بالایی برخوردار بود.
وی فزود: فلسفه را در لحظه به لحظه زندگی او میدیدم، رادیکالترین نقد را مجتبی داشت. در کتاب و متن نوشتههایش با انصاف و مدارا بود. در کنار آن حُسنی که داشت این بود، هیچ وقت مقهور نام بزرگان نمیشد، در عین حال که همراه با فاصله، آنها را ستایش میکرد.
این پژوهشگر حوزه ادبیات ادامه داد: در کنار ادبیات و ذوقورزی بیمهابایی که مجتبی داشت، در زبان فارسی خیلی امروزی و سنتشکن بود. اغلب مجتبی را با لبخند به یاد داریم. در نوشتههای جدی او حتی درباره معلولیت، طنازی وجود دارد اما این طنز ادبی نیست، بلکه چیزی است که از جمع بین ادبیات و فلسفه بر میآید که به آن مطالعات بین رشتهای میگویند. این طنازی از تهنشین ادبیات و فلسفه بود، زیرا میدانست کاری از دست بر نمیآید جز زندگی عاشقانه.
خالصی در پایان سخناش با اشاره به اینکه برای انتشار آثار باقیمانده از گلستانی تلاش خواهد کرد، گفت: امیدوارم با همکاری خانواده او بتوانیم آثار آماده او را چاپ کنیم. ما قدر مجتبی را میدانستیم.
گلستانی شناخت بیواسطهای با مساله نقد داشت
سعید اسلامزاده با یادکردن از رفاقتی که از برنامههای رادیو و تلویزیون شروع شد و به نشستهای چندین ساعته نقد فلسفه، زندگی و ... رسید، گفت: در همین گپها علاقههای مشترک پیدا شد و تا چند ماه گذشته اتفاق میافتاد. در یک برنامه زنده تلویزیونی قرار شد درباره نقد ادبی صحبت کنیم. ساعتی درباره نقد صحبت کرد و کتابش با عنوان «واسازی متون جلال آل احمد، سوژه، نیهیلیسم و امر سیاسی» را به من هدیه داد. با خواندن این کتاب متوجه شدم در این سالها هیچکس به آل احمد به این شکل نگاه نکرده است. میدانم که مجتبی از 12سالگی با آلاحمد آشنا بود، تا به این کتاب رسید.
وی در بیان خاطراتش با گلستانی به موضوع «ادبیات و معنای زندگی» اشاره و بیان کرد: در سالهای اخیر بحثهای زیادی درباره «با ادبیات و فلسفه زیستن» و نکاتی که هر کدام بهانهای بود برای با ادبیات و فلسفه صحبت کردن، داشتیم. در گپوگفتها، خیلی چیزها از او یاد گرفتم و هیچ وقت فکر نمیکردم که این جمعها جای خالی پیدا کند که هیچگاه پر نشود.
اسلامزاده با تاکید بر تسلط گلستانی بر خواندن متنهای ادبی و فلسفی بدون نیاز به واسطه مترجم، گفت: از ژاک دریدا تا میشل فوکو، شناخت بیواسطهای نسبت به مساله نقد داشت. امیدوارم آثار او بیشتر منتشر شود تا بتوانیم درباره جنبههای نقد او بیشتر صحبت کنیم.
مجتبی گلستانی متولد سال ۱۳۶۰ نویسنده، مترجم و پژوهشگر حوزه فلسفه و نقد ادبی، دارای مدرک دکتری فلسفه اخلاق بود. از آثار او میتوان به «واسازی متون جلال آلاحمد» و «درآمدی تصویری بر اخلاق» اشاره کرد. مجتبی گلستانی ۲۸ تیرماه بر اثر ابتلا به کرونا در ۴۰سالگی در بیمارستان از دنیا رفت و پیکر او در قطعه نامآوران بهشت زهرا آرام گرفت.
نظر شما