بقانام در کنسرتهای متعدد داخلی و خارجی حضور داشته و بارها در جشنوارههای متعدد داخلی جزو نفرات برگزیده بوده است که از آن جمله میتوان به کسب مقام دوم جشنواره موسیقی نواحی ایران در کرمان، مقام اول جشنواره موسیقی دانشجویی ایران در تهران، مقام دوم موسیقی فجر تهران و مقام اول تولیدات صدا و سیما اشاره کرد. این نوازنده تبریزی اکنون در سن 43 سالگی موفق به دریافت نشان درجه یک هنری از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال 1400 شده است. همین بهانه کافی بود تا پای صحبتهای این هنرمند اهل موسیقی و قلم بنشینیم تا این بار به حوزه موسیقی و چالشهای آن از دیدی آکادمیک بپردازیم.
ضمن تبریک به شما برای دریافت نشان درجه یک هنری در زمینه موسیقی، به عنوان سوال اول فکر میکنید چه ملاکها و معیارهایی باعث کسب این افتخار توسط شما شده است؟
چند سال قبل وقتی در تهران بودم، تعدادی از آشنایان گفتند چرا از آذربایجان کسی برای دریافت درجه هنری اقدام نمیکند. تا قبل از تبادل این سخنان، من اطلاعی از این فرایند و و نشان درجه یک هنری نداشتم، مدتی بعد از این صحبت من مدارک و تمام رزومهام را در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قرار دادم. این پرونده باید شامل یک رزومهی کامل از تمامی فعالیتهای موسیقایی هر فرد باشد که دربرگیرندهی محصولات صوتی (سیدی و غیره)، لوح تقدیر، مقامهای جشنوارهای و اجرایی و در آخر فهرست کامل انتشارات مکتوب (کتاب آموزشی، کتاب پژوهشی و مقاله) با ارائهی یک نمونه از تمامی آثار است. به عبارت دیگر برای تکمیل پرونده باید فهرست کاملی از تمامی فعالیتهای موسیقایی و زندگی موسیقایی خود را با مستنداتِ کامل ارائه بدهیم. لیست مدارک لازم در سایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی موجود است.
شما از کودکی در حوزه موسیقی فعالیت داشتهاید و همچنین تحصیلات آکادمیکتان در همین زمینه بوده است. با این وصف، مایلم بپرسم شما استعدادِ فعالیت در حوزه موسیقی را به صورت ذاتی داشتید یا فضای حاکم در اطرافتان شما را به این سمت سوق داده است؟
تولد من مصادف با اوایل انقلاب اسلامی ایران بود و با توجه به ممنوعیتها و چالشهایی که آن زمان وجود داشت، فضای جامعه برای یادگیری موسیقی چندان مساعد نبود. اولین و تنها استاد من مرحوم استاد محمود شاطریان بود و در معیّت او در آموزشگاه شاطریان من آموزش موسیقی را شروع کرده و ادامه دادم. اما برخلاف جو جامعه در آن برهه زمانی، فضایی فرهنگی در خانه ما حاکم بود؛ ما به شنیدن موسیقیهای فاخر، نقاشیهای زیبا و تماشای فیلمهای کلاسیک و اصیل و نه فیلمفارسی و فیلم هندی در خانه عادت داشتیم. به عبارتی در خانه ما همواره موسیقی و کتاب حضور داشت. من از کودکی با اپرای لیلی و مجنون، اپرای کوراوغلو و صدای افرادی چون ابوالحسن خان اقبال آذر، بلبل ممدوف، جعفر رستگار، عالم قاسیموف و غیره بزرگ شدهام و همین امر زمینهساز بروز ذوق هنری در من و برادرانم شد. حتی بودند از اطرافیانِ بسیار نزدیک که وقتی شنیدند پدرم من را به کلاس موسیقی فرستاده است، سعی کردند او را از این کار منع کنند اما پدر، مادر و مرحوم مادر بزرگم پشت ما ایستادند تا به هدفمان برسیم. هنگامی که من به کلاس تار میرفتم، شاید تعداد انگشتشماری تارزن در استان داشتیم، سایر ابزارآلات موسیقی نیز چنین وضعیتی داشتند و تنها سرودهای انقلابی را شنیده بودیم، البته خوشبختانه تربیت پدر و مادرم بر من و بعد همراهی با اساتیدی از قبیل استادانی از جمله محمود شاطریان، حیدر علیهادی، صمد آقا نیکنفس و یوسف عبدالعظیمزاده باعث شد من علاوه بر آموزش موسیقی درس انسانیت بیاموزم و توانستم تار آذربایجانی، ماهنی و موغام و موسیقی کلاسیک را یاد بگیرم. من طی مدت فعالیتم در حوزه موسیقی آثار کلاسیک زیادی کار کردم؛ یک دوره کوتاه یک ماهه با اکرم ممدلی کار کردم، همچنین یک مستر کلاس با «مهلت مسلموف» گذراندم، اما بیشتر دانستههایم را همانطور که گفتم مدیون استاد شاطریان هستم.
از سال ۶۸ تقریبا یعنی حدود ۱۰ سالگی در صدا و سیمای تبریز فعالیت میکردم تا اینکه در سال ۷۲ بنا به دلایلی از صدا و سیما جدا شدیم، همراه با هنرجویان آموزشگاه شاطریان مدتی هم در ارکستر جوانان و هم در ارکستر بزرگسالان کار کردهم. من مدتی برای تحصیل در دوره دکترا به ترکیه رفتم و همین امر باعث شد فاصله سه، چهار ساله بین کارهایم ایجاد شود، اما به محض بازگشت به ایران دوباره در دانشگاه هنر در رشته اتنوموزیکولوژی در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دادم. در سال ۷۷ به همراه تعدادی از دوستان از جمله یاشار شادپور، وحید صدری، آرش حاج ابراهیمی و علی فرخی گروه موسیقی «هارای» را راهاندازی کردیم که تا امروز به فعالیت خود ادامه داده است و یکی از معدود گروههایی است که توانسته این همه سال تدوام کاری داشته باشد. هدف ما در این گروه ساخت کارهای جدید در حوزه ماهنی و موغام آذربایجان و همچنین اجرای آثار کلاسیک بوده است و نتیجه فعالیت ما انتشار هفت آلبوم تصویری و صوتی بوده است.
از فعالیتهای ادبی خودتان، ترجمهها و کتابهای تخصصی حوزه موسیقی که منتشر کردهاید، بگوئید.
سال ۱۳۸۰ در گروه موسیقی «هارای» اولین آلبوم ما تحت عنوان «ائیواندا تار چالیرام» را راهی بازار کردیم که هم شامل سی دی بود و هم در قالب کتاب منتشر شده بود. همچنین مدتی با مجلات همکاری داشتم و اولین مترجمی هستم که در حوزه موسیقی و ادبیات دست به ترجمه کتابهای تخصصی از زبان انگلیسی به زبان ترکی کردهام. من از سال ۷۲ به تدریس رشته تار مشغول هستم و خوشبختانه شاگردان خوب و موفقی هم داشتهام.
کتاب «مجموعه مقالات نقد ترجمه» با همکاری حامد اصفری، ترجمه داستانهای کوتاه انگلیسی تحت عناوین «سن سوروشدوغون اوچون» (به خاطر سوال تو)، «ساواش»، (جنگ)، «آغ فیللره بنزر تپهلر»، (تپههایی همچون فیلهای سفید). یک سری کتابهای ترجمه در زمینه موسیقی از قبیل کتاب «مقدمهای کوتاه در اتنوموزیکولوژی» اثر «تیمُتی رایس» و «سی و سه بحث در اتنوموزیکولوژی» اثر «برونو نتل» را همراه با خانم دکتر «قرسو» ترجمه کردهام. کتاب «سی و سه بحث در اتنوموزیکولوژی» هم به زودی با ترجمه خودمان از سوی انتشارات پارت منتشر میشود. و همچنین مقالات متعددی در رابطه با موسیقی موغامی، موسیقی آذربایجان و بررسی تطبیقی دستگاه چهارگاه به چاپ رسیده است و تا جایی که توانستهام سعی کردهام به موسیقی، ادبیات و هنر آذربایجان خدمت کنم.
واقعیت این است که ما در صحرای بیبارِ فرهنگی هستیم و این موضوع در دیگر هنرهایِ آذربایجان نیز دیده میشود. برای مثال در حوزهی تئاتر، حتی قبل از شیوع کرونا نیز در تئاتر شهر ما، ماهی یک بار تئاتر به خود میدید درحالیکه تئاتر شهر دارای سه سالن مجزا است و هر روز باید شاهد اجرای چندین تئاتر در آنجا باشیم، جالبتر اینکه در این شهر فقط یک سالن استاندارد اجرای کنسرت وجود دارد. این وضعیت فرهنگی شهر ماست و هیچ مسئولی نیز اهمیت حضور فرهنگ در ساختِ بنیان اخلاقی، ذهنی، روحی و هویتی ما را در در اولویتهای برنامهریزی خود قرار نداده است. برای کسی مهم نیست که موسیقی، و موسیقیِ خوب در این شهر اجرا بشود یا نشود و نهایت در مراسمی از انواع موسیقی مردمپسند با سطحی نازل استفاده میشود و تمام.
به جرأت میگویم ما اصلاً مدیر فرهنگیِ مسئول در شهر نداریم و حتی اگر فردی هنرشناس و فرهنگشناس هم در اداره کل فرهنگ و ارشاد استان - که اصلیترین مرکز فرهنگی شهر است - باشد، در حاشیه میماند و طرحهای او معمولاً نادیده گرفته میشوند. در این شهر ما تنها یک هنرستان موسیقی داریم که آن هم تا امروز حتی یک معلمِ استخدامی به صورتِ رسمی ندارد و تمام معلمهایش حقالتدریسی هستند. وضعیت دانشگاهها نیز به همین ترتیب است. موسیقی باید در دانشگاههای دولتی تبریز یا دانشگاه هنر تدریس شود اما ما چنین چیزی نداریم. صحبت دانشگاه آزاد را هم نمیکنم که بحثی جدا دارد و جالب این است که چند سال است که این دانشگاه به دلیل اینکه موزیسین هستم، مانع استخدام بنده شده است، درحالیکه 18 سال در آنجا تدریس کردهام. این وضعیت فرهنگی ماست.
دنیای نشر هم مانند دنیای موسیقی است، همین کتاب و سی دی که در رابطه با موسیقی کودکان منتشر کرده بودیم، در زمان خودش اتفاق بزرگی بود. من چندین سال در حوزه موسیقی کودک کار کرده بودم و این نیاز را احساس میکردم که جای کتابهای موسیقی کودکان خالی است. کتاب من حتی به چاپ دوم هم رسید، اما وقتی از ناشر خواستم برای چاپ سوم اقدام کنیم، گفت پولی برای این کار ندارم. هر چند حق هم دارد چه کسی میآید به فرض ۱۰ میلیون تومان برای چاپ یک کتاب خرج کند و نهایتاً شش ماه بعد با کمی سود سرمایهاش را به سرمایهگذار باز میگرداند؟ بگذریم که برای ناشران ما در اینجا کپی رایت و حق تالیف تقریباً مفهومی ندارد. این وضعیت اقتصادی منطقی نیست و به موسیقی به عنوان یک هنرِ ارزشمند و والا اجازه بالیدن نمیدهد.
پس به نظر شما خلاء فضای علمی و آکادمیک در جریانسازی در حوزه موسیقی احساس میشود؟
بله. وقتی ما در اینجا دانشگاه موسیقی نداریم، چطور میتوانیم انتظار تربیت پژوهشگران و منتقدان در حوزه موسیقی را داشته باشیم؟ پس در نتیجه نباید منتظر اتفاق خاصی در حوزه چاپ کتابهای تخصصی موسیقی باشیم. آقای علی گرانمهر از دوستان من چندین سال قبل کتابی در رابطه با نظریه موغام به چاپ رسانده است که هنوز هم در بازار موجود است و هنوز تمامی آنها به فروش نرفته است. اینجا هر کس کتابی به خصوص در حوزه تخصصی مینویسد یا ترجمه میکند، باید از جیب خودش خرج کند و این کار را برای علاقه شخصیاش انجام دهد. اثبات این قضیه که متون تخصصی در زمینه موسیقی در ایران کم است، هم کار سختی نیست؛ کافی است سری به سایت کتابخانه ملی بزنید تا متوجه شوید طی چهل و اندی سال گذشته شاید حدود ۵۰ الی ۶۰ کتاب هم در حوزه موسیقی به چاپ نرسیده است و دلیل اصلی آن نبود دانشگاه و پژوهشگر از یک سو و وجود مسئولانِ بیخیال از سوی دیگر است.
موسیقی و ادبیات از قدیم با هم در ارتباط بودهاند؛ از تمدنهای سومری، عیلامی، اوراتور و ماننا تا ظهور اسلام و بعد از آن ما شاهد بودیم که موسیقی عموماً به وسیله کلام همراهی شده است و برعکس. ادبیات مذهبی از قبیل کلامهای اهل حق، نوحه، قرائت قرآن و اذان نیز با نوعی از موسیقی همراه بوده و هستند. موسیقی بعد از اسلام مخصوصاً در ادبیات ترکی و فارسی تحت تاثیر ادبیات عروض زبان عربی قرار گرفته است، اما در حالت کلی در یکسری فرهنگها موسیقی بر ادبیات میچربد و در در دیگر فرهنگها نیز برعکس این ادبیات بوده که از موسیقی جلو زده است. به نظر من در فارسی، ادبیات از موسیقی جلوتر است و در آذربایجان، موسیقی بر ادبیات برتری دارد البته اینها نظر شخصی من است. با این حال باید بگویم موسیقی برای ارتباط با مخاطب نیازی به ادبیات ندارد؛ چرا که خود موسیقی یک واسطه برای ارتباط با مخاطب محسوب میشود.
به عنوان یک موزیسین که دستی هم در ادبیات و نگارش دارید، تاثیر زبان را در موسیقی چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظرتان کدام یک از زبانهای زنده دنیا بیشترین ارتباط را با موسیقی برقرار کردهاند؟
این مبحث در یک مصاحبه نمیگنجد و شاید سواد من هم به تحلیل این موضوع قد ندهد، اما مسألهای که وجود دارد این است که زبان از آوا و صدا تشکیل شده است. موسیقی هم از آوا و صدا تشکیل شده و زمانی که ما صحبت میکنیم، در واقع صدا تولید میکنیم، و صدا نقطهی مشترک بزرگ ادبیات و موسیقی است. «تیموتی رایس» جملهی زیبایی دارد؛ او میگوید «موسیقی زبان نیست». بسیاری از عناصر موجود در زبان در موسیقی وجود ندارد و این یک واقعیت بوده و این تفکر عامیانه است که میگویند «موسیقی زبان مشترک همه انسانهاست»، ما در عمل چنین چیزی نداریم؛ چرا که موسیقی زیر ساختی دارد که در آن صداها پشت سر هم میآیند و جالب اینکه قانونهای موسیقی بسیار گستردهتر از قانونهای زبان است. حتی اگر به گرامر که ساختار اصلی زبان را تشکیل میدهد نگاه کنید، متوجه میشوید که چقدر در زبان انگلیسی و فارسی افعال بیقاعده داریم و دقیقاً به همین خاطر من زبان را موثر بر موسیقی نمیدانم، بلکه موسیقی را بر زبان اثرگذار میدانم.
اینکه بگوییم کدام زبانها تاثیر عمیقتری بر موسیقی گذاشتهاند، به نظر من سوال درستی نیست؛ بیشتر از زبان، ما باید به فرهنگها، شیوههای زندگی و حتی بومشناسی و اقلیم جوامع توجه کنیم. ما در موسیقی علاوه بر ساختار منطقی، ساختار احساسی هم داریم که هر قدر در زبان ضعیف بوده، در موسیقی قدرتمندتر نمایان شده است.
نظر شما