چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۰
علاقه فاطمی به کتاب‌های تاریخ و رمان در کتاب ناتمام «یادبود غم‌انگیزی از روزهای دربه‌دری»

دکتر حسین فاطمی پیش از کشته شدن و به قول خودش در دوران «در به دری» نامه‌هایی را خطاب به همسرش نوشت که به تعبیر عنایت‌الله بهبودی، پژوهشگر تاریخ این‌ نامه‌ها برای فرستاده شدن به همسر(پریوش سطوتی) نگاشته نمی‌شد، بلکه نوعی واگویه مکتوب‌ با‌ خود بود که برای نگارش آنها قـالب نامه را انتخاب کرده بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «سپیده‌دم امروز دکتر حسین فاطمی تیرباران شد.» این تیتر یکی از روزنامه‌های صبح 19 آبان 1333 بود. در اطلاعیه دادستان ارتش که در روزنامه‌های همان روز چاپ شد، آمده است: «دکتر حسین فاطمی که در اثر قیام ملی ۲۸ مرداد ۳۲ فراری و در پناه اشرار توده‌ای قرار گرفت و پس از دستگیری و تعقیب و تسلیم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه عادی و دادگاه تجدید نظر اعمالش به منظور به هم زدن اساس حکومت تشخیص و محکوم به اعدام شد و با انجام تشریفات قانونی ساعت ۶ صبح امروز تیرباران گردید.» 

سلطنت فاطمی، خواهر دکتر حسین فاطمی درباره سحرگاه 19 آبان می‌گوید: «صبح ساعت 5 از زندان زنگ زدند که برادرت را تیرباران کردند و اکنون در گوری بی‌نام و نشان در حال دفنش هستند! نفهمیدم چه طور سراسیمه به خیابان دویدم تا چشمم به اتومبیلی افتاد که از دور نمایان شد، جلوی ماشین پریدم و ماجرا را گفتم، راننده مرا به مسگرآباد برد. سربازان در حال دفن برادرم بودند، خودم را داخل قبر انداختم و کفنش را گرفتم و مانع دفنش شدم، سربازان هر کاری کردند نتوانستند مرا از پیکر برادرم جدا کنند. به ناچار دست نگه داشتند و گویا با دربار تماس گرفتند و شاه گفته بود، سربازان ببرند جای دیگری دفنش کنند که عاقبت توانستیم در ابن‌بابویه دفنش کنیم.»





شم سیاسی حسین فاطمی

مردی که در جوانی با تنی تبدار و زخمی هدف شلیک گلوله‌های سربازان محمدرضا پهلوی قرار گرفت، دکتر حسین فاطمی، وزیر امورخارجه دولت مصدق و مدیر روزنامه «باختر امروز» بود. مردی که مصدق در جلسه بیستم دادگاه (10 آذر 1332) درباره او گفت: «این که می‌گویند من نسبت به همه افراد سوءظن دارم، درست نیست. من اصل در اشخاص را صحت عمل و درستی و وفاداری می‌دانم، مادام که خلاف آن بر من ثابت نشده است... دکتر فاطمی گذشته از این که روزنامه‌نگار بود یک شم سیاسی فوق‌العاده‌ای هم دارد که به او لازم نبود من دستوراتی بدهم. در آمریکا با هر کس می‌خواست مصاحبه می‌کرد و با هر کس هر چه در صلاح مملکت بود، می‌گفت. ولی دکتر فاطمی به تیر ناگهانی مبتلا شد... (ص 238) خواب آشفته نفت، از کودتای 28 مرداد تا سقوط زاهدی»

آنچه در این میان حائز اهمیت است، نگاه نهضت ملی به جز مصدق به حسین فاطمی است، زمانی که فاطمی دستگیر شد و با تن مجروح در دادگاه حضور یافت و روند محاکمه‌ بدون توجه به وضعیت جسمی‌اش برگزار شد، جریان نهضت ملی درباره وضعیت وزیر امور خارجه مصدق واکنشی نشان نداد، به جز آیت‌الله رضا زنجانی که خود مدتی در بند بود، او را در بند دید و وقتی هم آزاد شد با واسطه با او ارتباط برقرار کرد که بعدها همان واسطه به زنجانی خبر داد که حکم اعدام فاطمی تائید شده و او در وضعیت جسمی خوبی قرار ندارد. چند و چون تلاش‌های زنجانی برای خلاصی فاطمی از حکم اعدام در کتاب «هفتاد سال پایداری» خاطرات حسین شاه حسینی چنین ذکر شده است: 

«آنچه بعدها آقای زنجانی به ما گفتند این گونه بود که نتوانستند ایشان را به تیر چوبی اعدام ببندند. اما این که چگونه به ایشان تیراندازی کردند، من اطلاعی ندارم. آن خانم پرستار بعدها به آقای زنجانی گفته بود که دکتر فاطمی در حالت اغما بود. آن خانم پیکی بود که کاغذها را به آقای زنجانی می‌داد و وقتی مطالب لو رفته بود، آقای زنجانی کاغذها را نزد آقای حجت‌الاسلام مشکوری امام جماعت مسجد قلهک و از اعضای هیات علمیه گذاشته بود. در آخرین کاغذ دکتر فاطمی نوشته بود که مرگ من قطعی شده و شما دیگر از من یادداشتی نخواهید دید. این آخرین یادداشت من است و امیدوارم راهی که انتخاب کرده‌ام، بتوانم تا آخرین لحظه با همان تفکر و نگرش، جان به جان آفرین تسلیم کنم و در آخرین جمله خطاب به آقای زنجانی نوشته است که التماس دعا دارم، مرا دعا کنید.» 

600 برگ اوراق و اسناد همراه فاطمی
درباره چند و چون مطالب همراه فاطمی، دوست و همکارش نصراله شیفته، سردبیر روزنامه باختر امروز در کتاب «زندگی‌نامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی» نیز به نکاتی اشاره می‌کند: «یادداشت‌ها و خاطرات دکتر فاطمی در دوران اختفاء شامل ششصد برگ بود حاوی خاطرات دوران هفت ماه اختفاء زیر نام (روزهای دربدری) از ماجراهای روز 28 مرداد 1332 تا دستگیری که بر وی گذشته بود و با خط سبز نوشته شده و به دست ماموران انتظامی افتاد، اینک از روزنامه‌های اطلاعات، ستاره، اسیای جوان به تاریخ روز نقل می‌شود: «اوراق و مدارک کشف شده در اقامتگاه دکتر فاطمی و همچنین دستگاه‌های فرستنده و گیرنده که از اطاق مخصوص او در خانه به دست آمده از طرف فرمانداری نظامی در اختیار رکن دوم ستاد ارتش گذاشته شد.»



علاقه وزیرخارجه به کتاب‌های رمان و تاریخ

 عنایت‌الله بهبودی، پژوهشگر تاریخ در شماره هشتم فصل‌نامه مطالعات تاریخی چند نامه از نامه‌های فاطمی که خطاب به همسرش، پریوش سطوتی است، با شرح و تفصیل به چاپ رساند. بهبودی ابتدا به مدارک و اشیاء به دست آمده در محل دستگیری فاطمی اشاره کرد که پس از کشف مخفی‌گاه دکتر فاطمی و دستگیری او، گروهی از افسران فرمانداری نظامی‌ آنچه از محل اقامت او به دست‌ آمده‌ بود، بخشی از کتاب‌ها و مجلات داخلی و خارجی، اعلامیه‌ها و برخی اوراق دیگر را قابل‌ملاحظه ندانستند، اما 9 مورد از این مدارک را «اوراق‌ قابل استفاده» دانستند و بدین شرح از آنها یاد‌ کردند‌: «1-نامه‌هایی خطاب به عیالش پریوش؛ 2- یادداشت‌های مربوط به اوضاع سیاسی کشور؛ 3-نامه‌های عیالش که در پاسخ نامه‌های او نوشته‌ است؛ 4-دو پاکت کوچک به خط یک نفر؛ 5-یادداشت جریان‌ وقایع‌ 28‌ مرداد(ناتمام)؛ 6-سه‌ برگ اعلامیه‌ و سر‌ مقاله‌ فوق‌العاده باختر امروز و پیـش‌نویس بـه روزنامه کیهان؛ 7-کارت احمد توانگر؛ 8-(2) نامه به امضاء مستعار سید علی توکلی(قابل‌توجه است) 9 -(2)یک‌ طغری‌ چک‌ سفارت‌ آمریکا در ایران به نام حسین فاطمی‌ به‌ مبالغ سیصد دلار در تاریخ 26 مه 1952.» آنچه از این موارد در دو کتاب یاد شده بـه چاپ‌ رسیده‌ همانا‌ پنجمین مورد از اوراق به دست آمده است؛ یعنی‌ یادداشت‌ نیمه تمام جریان وقایع 28 مرداد.

دکتر فاطمی روزنامه‌ها و برخی مجلات را هرروز می‌خواند. شماری از این نامه‌ها، واکنش او در قبال اخبار چـاپ شـده در روزنامه‌هاست: خبرهایی از خودش، دستگیری اعضای‌ خانواده‌،محاکمه دکتر محمد مصدق و...، اما بیشتر وقت خود را به‌ مطالعه کتاب‌هایی که به مرور در اختیارش قرار می‌گرفت می‌گذراند. رمان و تاریخ بیشتر موضوعات این کتاب‌ها را شامل می‌شد. برخی‌ هم‌ به زبان فرانسه بودند. توصیف این کتاب‌ها و ذکر برخی از مقاطع آن، محتوای شمار دیگری از نامه‌ها را در بردارد.

برخی از نامه‌ها یادکردی‌ است از دوران‌ کودکی‌، عشق به مطالعه، دوران مدرسه، تـحصیل در فـرانسه؛ بـرخی شرح تاریخ‌ وابستگی کشور به استعمار و بیگانگان است که معمولا با حمله به رژیم پهلوی و دوران سیاه‌ حکومت ‌رضـا شاه‌ همراه‌ می‌شود‌؛ گاه به شرح ترور خود‌ و درمانش‌ در‌ هامبورگ می‌پردازد؛ بعضی نـامه‌ها تـبدیل بـه بیانه‌های سیاسی علیه حکومت می‌شود؛ گاهی به چگونگی تشکیل‌ جبهه ملی می‌پردازد؛ در چند نامه‌ از‌ مـسافرت‌های‌ خارجی خود یاد می‌کند؛ گاه از دلتنگی‌های روز‌ جمعه‌ می‌گوید و به توصیف کوه‌های برف گـرفته شمال تهران می‌پردازد؛ از تـاریخ اسـتعمار در ایران و جهان می‌گوید؛ بعضا به فلسفه‌ آفرینش‌ می‌پردازد‌؛ در دو نامه از حادثه شانزدهم آذر دانشگاه تهران می‌نویسد‌؛ اما مختصات نامه‌ها زمانی دچار تغییر چشمگیر می‌شود که نامه‌ای از همسرش دریافت می‌کند و روال یکنواخت مخفی‌گاه او‌ را‌ به‌ هـم می‌زند. 97 نامه باقی‌مانده از دکتر سید حسین فاطمی را‌ می‌توان‌ شناسنامه فشرده سیاسی-اجتماعی‌ و فرهنگی-اخلاقی او دانست. دو نامه زیر گویای وضع و حال فاطمی در دوران مخفی شدن یا به قول خودش «در به دری» است:



دوشنبه 16‌ شهریور‌

پریوش عـزیز! دیروز نوشتم که از نداشتن کتاب،کـه تنها وسیله سرگرمی در گوشه تنهایی‌ است خیلی رنج می‌بردم. دسترس بـه کتاب‌های خودم که‌ ندارم‌ حتی شنیدم و یک روزنامه‌ هم‌‌ نوشته بود کـه اثاث خانه ما را چاقوکش‌ها در پناه نظامیان غارت کرده‌اند. اول که این خبر را شنیدم‌ برای کتاب‌ها خیلی دلم سوخت زیـرا هریک از آنها را در‌ موقعی‌ که پاریس بودم با زحمت زیاد، با صرفه‌جویی در مخارج تحصیل و بـا عشق و علاقه فراوان تهیه کردم و خـرج حـمل آن بـه ایران‌ برایم خـیلی گـران تمام شد.آن وقت گـمان‌ می‌کردم‌ فرصتی در‌ تهران خواهم داشت که همه آن‌ مجموعه‌ها را مطالعه کنم و از نتیجه آن مطالعات ثمری بـه مـملکت‌ بدهم و مخصوصا طوری‌ انتخاب شده بـودند کـه به درد یـک روزنامه‌ یومیه‌ بخورند‌. فکر داشتم کـه همه آن کتاب‌ها را در اختیار نویسندگان روزنامه بگذارم تا در مواقع مناسب از ‌‌آن‌ استفاده کنند. چند ماه بـعد از اینکه به ایران‌ آمدم در کار تهیه‌ چاپخانه‌ و نـقشه‌ تـأسیس روزنـامه بـودم، ناگهان حوادث پانزدهم بهمن(8) و سوء قصد به شاه پیش‌آمد، وقتی از فرانسه‌ برگشتم در آن اوقات مکرر شاه را می‌دیدم و درباره‌ اوضاع مملکت شـکوه و شـکایت‌ داشـت.

در دماغ او‌ نقشه‌ تغییر قانون اساسی و مجلس مـؤسسان‌ پخـته می‌شد و نارضایتی او از مجلس پانزدهم که عده‌ای از طرفداران قوام‌السلطنه جای داشتند و همچنین احتمال لایحه نفت نیز که پیش‌بینی می‌شد به آن مجلس‌ برده و با مخالفت روبه‌رو شود این اندیشه را تقویت می‌کرد. از روزنامه‌ها نیز خیلی ناراضی بود زیرا به دربار با شدت تمام‌ حمله می‌کردند. دو سه شب قبل از 15 بهمن‌ اتفاقا‌ من وقت ملاقات گرفته بودم. شاه ضمن‌ صحبت گفت فکری برای روزنامه‌ها بکنید من هم کمک می‌کنم. عصر آن روز یا روز پیش‌ترش‌ چند نفر سلمانی و کاسب را شهردار وقت‌ گویا‌ دولت‌[ناخوانا]بود تحریک کرده بود که بروند پیش سردار فاخر رئیس مجلس و درخواست تعقیب روزنامه‌ها را بدهند. سـردار فـاخر و شکرایی، رئیس دربار وقت را چند روزنامه سخت به باد حمله‌ گرفته‌ بودند. خبر ملاقات خادم‌ و داقناک ارمنی سلمانی که برای اصلاح جراید بـه مـجلس رفته بودند در روزنامه‌های طرفدار دولت و دربـار،بـا آب‌وتاب تمام منتشر شد. در آن شب که‌ شاه‌ درباره‌ جراید حرف می‌زد گفتم‌ «داقناک‌» ارمنی‌ هم‌ برای اصلاح جراید به رئیس مجلس شکایت برده اسـت. او خـود ما را که‌ اصلاح مـی‌کند کـافی است دیگر اصلاح جراید‌ را‌ به‌ روزنامه‌نویس‌ها واگذارد و عجب‌تر این است که در خارج‌ می‌گویند‌ اینها به تحریک دربار به بهارستان رفته‌اند.

شاه پرسید «داقناک» کیست و خندید. بعد اضافه کرد که من از ایـن‌ تظلم‌ آنها‌ بی‌خبر بودم ولی وقتی هم شنیدم که یک چنین‌ کاری‌ کرده بدم نیامد! دو روز یا سه روز بعد از این ملاقات واقعه پانزدهم بهمن پیش‌آمد و اتفاقا پیش‌ از‌ ظهر‌ همین روز، دانشگاه تهران بـر ضد کمپانی نفت یک تظاهر منظم‌ و بی‌سابقه‌ای‌ در تهران کرد. روز پانزدهم بهمن، یادم است روز جمعه بود. من از همه‌جا بی‌خبر در‌ منزل‌ خـیابان‌‌ شاهرضا بودم. دیدم میر اشرافی و ملکی، مدیر روزنامه ستاره آمدند. میر اشرافی‌ گفت‌ شنیدی‌‌ که شاه را کشتند؟گفتم موضوع چیست؟جواب داد در دانشگاه چند تیر به مغز او زدند و کار‌ تمام‌ است‌. گفتم خطر بزرگ است.‌ ‌رزم آرا و نـظامی‌ها کشتار تازه‌ای را تهیه دیده‌اند و مملکت به‌‌ مصیبت‌ خواهد افتاد. بلافاصله در صدد تحقیق بـرآمدیم، مـعلوم شـد شاه زنده است. من‌ به‌ رفقا‌ گفتم در هرحال حکومت نظامی خواهد شد و همه آزادیخواهان را مـی‌گیرند. با اتومبیل‌ میر‌ اشرافی‌ از خیابان امیریه می‌گذشتیم که «مکی» را دیدیم. او تازه از خواب بـلند‌ شده‌ و از‌ منزل‌ بیرون آمـده بـود. جریان را که از ما شنید یکه خورد. رزم آرا به‌ ساعد‌ که نخست وزیر بود گفته بود که...(دنباله مطلب موجود نیست).



25 آذر صد و بیستمین روز
پریوش عزیزم! صد و بیست روز از جنایت تاریخی 28 مرداد گذشت، صد و بیست روز پیش‌ بـرای‌ آخرین مرتبه صدای تو را از تلفن خانه مصدق که می‌گفتی زودتر بـه خـانه بـرگردم و از آتش زدن «باختر امروز» به من خبر می‌دادی شنیدم. از آن روز به‌ بعد‌ دیگر‌ تو را ندیده‌ام، صدای‌ تو‌ را‌ که‌ آنقدر ‌گوش و روح و جسم و جان من بدان خو گرفته است نشنیده‌ام و نمی‌دانم این‌ محرومیت که بـیش از هرچیز دیگر فکر و حواس‌ مرا‌ به‌ خود مشغول داشته است پایان خواهد پذیرفت یا‌ اقلا‌ «روزنه‌ای» خواهد گشود که این سکوت مرگبار اتاق من، این جدایی سنگین و روح‌گدار که بین ما حایل شده است‌ بـه‌طور‌ موقت‌ از میان برود. جز سه چهار کاغذی که با زحمت‌ میان ما ردّ و بدل شده دیگر هیچ علامت حیات و نشانه زندگی برای ما باقی نگذاشته‌اند.

در کاغذ آخری‌ات‌ نوشته‌ بودی‌ که از ترس پلیـس، نامه‌های مرا ناچار شده‌ای بعد از شش‌ بار‌ خواندن با اشک پاره کنی و دور بریزی، دلم سوخت و حیفم‌[آمد]که آنها را دریده و به آب‌ داده‌ای‌ یا‌ به‌ آتش افکنده‌ای که اثری به دست پلیس بی‌وجدان نیفتد. اینها یک کاغذ‌ عادی‌ نبودند‌، صورت نامه دوستانه نداشتند، مکاتبات عاشقانه. محسوب نمی‌شد، جملات و عباراتی‌ بودند که مظهر یک انسان‌ بال‌وپر‌ شکسته‌، یک بشر اسیر، یک آدمی که به خاطر وطنش همه‌ محرومیت‌ها را بـه خود‌ خریده‌ است، محسوب می‌شدند. سیلابه روحی غمگین و افسرده و خونابه دلی پر از امید و آرزو‌ بودند‌ که‌ هرگز در حالت عادی، در اوقات بدون حادثه و در زمان‌های جاری نمی‌توان بدان صورت‌ حرف‌ زد، به آن تأثیر ناله کرد و با آن شدت و سوز به پای مادر‌ وطن‌ گریست‌. خیلی میل داشتم آنها را دوباره برای من پس می‌فرستادی تا با یادداشت‌های‌ دیگر خود‌ حفظشان‌ کنم، نگهدارم برای یک روزی که اگر من زنده ماندم آن نامه‌ها‌ نیز‌ باقی‌‌ بمانند و اگر مرا از مـیان بردند، یادگاری از من برای نسل‌های آینده باشد تا محرومان‌ دیگر‌، جوانان‌ و مردانی که ناگزیر برای نجات خانه خود، دامن همت به کمر خـواهند‌ زد‌ و ایـن راهـی که‌ ما پیموده‌ایم برای نجات و استقلال کشور مـجبور بـه ادامه هستند، وسیله شناختن طرز‌ تفکر‌ و روحیه گذشتگان شناخته شود.

همین الآن هم که شرایط ابدا با ایامی‌ که‌ آن کاغذها را برای تـو فرستادم فرق‌ نکرده‌اند‌، تردید‌ ندارم که اگر بخواهم به هـمان صورت‌ مطلب‌ را دوباره بنویسم، برای من میسر نخواهد بود زیرا روحیه اسیران، محبوسین، مخفی‌‌شدگان‌ در لحظات مختلف‌ کـاملا مـتفاوت‌ اسـت‌. در هر روز‌ درست‌ مانند‌ شاعر و نقاش و مجسه‌ساز و استاد موسیقی، گروه‌ محرومین‌ نـیز حـالات مختلف دارند. گاهی به قدری احساسات انسان در این‌گونه موارد‌ رقیق‌ و لطیف می‌شود که مثل کودکان خردسال‌ می‌خواهد گریه کند، مانند‌ عشاق‌ در عالمی‌ دیگر، غیراز این‌ دنیای‌ خاکی سیر کند و همچون نویسندگان و نوابغ هنر که لحظه الهام برای‌ ایشان فرا‌ می‌رسد‌، دور افتاده‌ها هم از این‌ حالت‌ بی‌نصیب‌ نمی‌مانند. مکرر بـرای‌ من‌ اتفاق‌ افتاده که در‌ یک‌ روز واجد نشاط و زنده‌دلی هستم؛ برای خواندن، نوشتن، راه رفتن، حرف‌ زدن کاملا آماده‌ام‌، برعکس‌ اوقاتی نیز داشته‌ام که از هرچیز‌ و هر‌ کار منزجر‌ و متنفر‌ بوده‌ام‌. برای وقت کشتن کتاب‌ خوانده‌ام، روزنامه را زیر چشم گرفته‌ام اما اصلا از تکرار جملات و عبارات کتاب و روزنامه چـیزی‌ درک ننموده و تو گویی کلیه قوای فکری‌ و حافظه‌ام‌ یخ‌‌زده‌ و از‌ کار افتاد است‌. گاهی‌ پیش خود می‌گویم گذرانیدن این دوره و طی این کلاس هم برای تکمیل‌ تجربه و اطلاعات زندگی شاید‌ ضرورت‌ داشته‌ است.

در همین اندیشه‌هاست که به سرنوشت‌‌ میلیون‌ها‌ بشری‌ که‌ در‌ جنگ‌ها‌ اسیر می‌شوند، از کشورهای متخاصم به اسارت می‌روند و یا در کوه‌ها و شهرها ویلان و سرگردان، به امید روزهای بهتر سر کرده‌اند می‌افتم و مـتعاقب آن بـه‌ تـفاوت که آنها‌ مستقیما با قوای دشمن روبه‌رو هستند ولی ما صورت ظاهرش ایـن اسـت که جنگ‌ با بیگانه نیست ولی این نیروی چریک خارجی است که به صورت «عوامل داخلی» بـه سنگر‌ ملت‌ ما حمله کرده و صفوف او را به این روز انداخته است. من خیلی میل داشتم این ارتش‌ انگلیس بود که با مـا بـه جـنگ برمی‌خاست و این قوای مستقیم او‌ بودند‌ که ما را محاکمه و تعقیب‌ می‌کردند، اگرچه آشنایان به سیاست بین این دو قوه تفکیکی قایل نیستند ولی بسیاری از مـردم‌ شاید هنوز‌ درست‌ به حـقایق امـر وقوف نـدارند‌ و تـوجه‌ نـکنند که «دکتر مصدق» را انگلستان و سیاست اسـتعماری او بـه محاکمه کشیده است. چقدر خوب گفته بود «مهندس رضوی» درجریان دادگاه پریـروز دکتر‌ مصدق‌. آنجا که خطاب به‌ دادسـتان‌ ارتش گفت: «ما اگر جنایتی به‌ زعم شما کرده باشیم فـقط یک جنایت است و آن مبارزه مردانه با شرکت نفت جنوب بود، سیاست نفت هـمیشه بـا خون توأم بوده است‌.» جمله‌ اخیر او را سیاستمدار معروف فرانسوی‌ «کلمانسو» بـعد از جنگ اول با جمله مـعروف خـود بهتر تشریح کرده آنجا که گفته است: «یک‌ قطره نفت برابر است با یـک قـطره‌ خون‌!» همه حوادث‌ شرق را در نیم‌قرن اخـیر نـفت به وجـود آورده و هـنوز هـم این مایع سیاه، مـشغول آتش زدن‌ به خانه بوریایی ماست.

به نظرم این‌ نامه‌ها برای فرستاده شدن به همسر (پریوش سطوتی) نگاشته نمی‌شد، بلکه نوعی واگویه مکتوب‌ با‌ خود بود که برای نگارش آنها قـالب نامه را انتخاب کرده بود. به‌ این‌ نامه‌ها‌ در نخستین مورد از گزارش افسران حکومت نظامی اشاره شده است. دکـتر فـاطمی عنوان‌ این‌ نامه‌ها را «یادبود غم‌انگیزی از روزهای دربه‌دری» گذاشته بود و در ابتدا، علت‌ نگارش‌ آنها‌ چـنین توضیح داده‌ بود: «این یادداشت‌ها را به همسر باوفایم که در روزهای دربه‌دری‌ من‌ بعد از کـودتای 28 مـرداد 1332-اشک‌های فراوانی بر بالین فرزند یازده‌ ماهه‌ام‌ ریخته‌ است، تقدیم می‌کنم. این نامه‌ها را هر روز عـصر کـه آفتاب می‌رفت غروب کند و نشانه‌ آن‌ بود‌ که یک روز دیگر از عمر مرا دور روزگار در کام خـود‌ فرو‌ برده و غصه تازه‌ای بر غم زن بینوای من افزوده است، در کنج تنهایی دور از جنجال‌‌ مـحیط‌ خارج نوشته‌ام تا اندکی از رنج تنهایی و تشویش دلم کاسته شود. این‌ اوراق‌ یادگار و یادبود یک‌ دوره وحـشت، یک عصر‌ تسلط‌ اجنبی‌ و یک عهد بدبختی وطن من است که‌ هیچ‌ وقت تا این حـد نـاتوان و لگد خورده و منکوبش ندیده بود. شهریور 1332.»

«بیرون نمی‌رود ز دلم داغ آن عزیز              داغ کسی که خاطرم از مرگ او فسرد
داغ شهید خفته به خونی که در غمش          جانم به لب رسید و غم از دل بدر نبرد
فرخنده کیش مرد جوانی دلیر بود               دلداده‌ی بزرگی و سالاری وطن
فریاد «زنده باد وطن» سر دهد ز جان       آنجا که لاله گون کند این خاک را ز خون
نامش «حسین» بود و به سان نیای خویش     پیش «یزید» عصر به تسلیم تن نداد
در خون تپید و شد قدمگاه حق شهید          سر جز به راه ملت و عشق و وطن نداد

برخی از بیت‌هایی که ادیب برومند در سوگ زنده‌یاد دکتر حسین فاطمی سرود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها